صحبت کردن همچون یک خانم
کلام و زبان از عناصر کلیدی برقراری ارتباط در جوامع انسانی است. اما تناسب و رابطه میان زبان و جنسیت از موضوعاتی است که از نیمه قرن پیش توجه اغلب پژوهشگران فمینیست را به این حوزه جلب کرده است. رابین لاکوف یکی از پیشگامان این حوزه است. وی با آوردن مصادیقی از جملات، واژگان و موقعیتهای مختلف به جنسیتزدگی زبان انگلیسی و ساخت کلام در زنان و مردان پرداخته است. در بخش اول این مقاله که در شماره شصت و پنج ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شد، پس از ارائه معرفی مختصری از لاکوف، به گونه و سبکهای کلی سخن گفتن در زنان و مردان و به طور اخص در دختربچهها و پسربچهها اشاره شد. در این شماره لاکوف به گونهای جزییتر به مصداقها ورود میکند و به کاربرد واژگان در دو جنس اشاره دارد.
صحبت کردن همچون یک خانم[1]
«زبان زنان[2]» در تمام سطوح گرامری زبان انگلیسی تجلیات خاص خودش را دارد،که در آن تفاوتها در گزینش و کرارا در موارد لغوی است؛ بخصوص در موقعیتهایی که قواعد دستوری خاصی را در موقعیتهای آنی و دیگر بخشهای زبانی میطلبد. نمونهای از تفاوتهای لغوی را در مثالی میآورم: مرد و زنی را تصور کنید که هر دو به دیواری مینگرند که بارنگ صورتی متمایل به بنفش نقاشی شده است. زن احتمالا میگوید:
- دیوار بنفش است.
در اینجا کسی برداشت خاصی از جمله زن ندارد؛ اما اگر مرد همین جمله را بگوید، شخص ثالث ممکن است چنین برداشت کند که این مرد به گونهای طعنهآمیزانه از زن تقلید کرده یا اینکه او همجنسگرا است یا دکوراتور داخلی ساختمان است. بنابراین زنان در شناسایی و نامگذاری رنگها دقیقتر از مردان هستند؛ کلماتی چون رنگ بژ، کتان شسته نشده، زمرد کبود، اسطوخودوسی و غیره در دایره واژگانی
زنان عادی تلقی میشوند، اما اغلب در دایره واژگانی مردان نیستند. من خودم شاهد صحنهای بودم که در آن دو مرد با مرد دیگری در نقطه مخالف آنها راجع به اینکه آیا جلد کتاب میتواند «بنفش» یا «اسطوخودوسی» باشد، بحث مسخره و مضحکی را به راه انداخته بودند. اما این هر سه مرد چنین بحثی را دستمایه سرگرمی خود میدانستند، چرا که پاسخ به این سوال را در جهان واقع امری بدیهی و غیرضروری تلقی میکردند.
در اینجا ممکن است از خودمان بپرسیم که چرا شناسایی و نامگذاری رنگها برای زنان ضروری است و برای مردان نیست. یک پاسخ میتواند این باشد که بسیاری از مردان جامعه ما خیلی از چیزها را همچون فرهنگ متعالی و کلیسا، روحانی میبینند، همانطور که دنیای کار دنیای مردانه و دنیای بیرون از آن به زنان منسوب میشود. درواقع مردان بیشتر تمایل دارند آنچه را که در حوزه دغدغهمندی و ضمیر ایشان نیست به زنان نسبت دهند. یکی از این موارد، شناسایی درست رنگها است. یا به تعبیری دیگر میتوان اینگونه گفت: از آنجا که زنان در امورات مهم (مثلا راجع به اینکه چه شغلی داشته باشند) عامل تصمیمگیرنده نیستند، تصمیمگیری راجع به امورات پیشپاافتاده در جایگاه دادن باج به ایشان عمل میکند؛ و تصمیمگیری راجع به اینکه مثلا این رنگ اسطوخودوسی است یا بنفش، نوعی باج است.
اگر بپذیریم که این اختلاف لغوی، نابرابری اجتماعی در جایگاه و شان زنان را منعکس میکند، کسی هم ممکن است بپرسد که چطور میتوان آن را اصلاح کرد. خیلی واضح است که در راستای اصلاح این نابرابری کسی پیشنهاد نمیکند که علیه کاربرد واژگان «بنفش» و «اسطوخودوسی» توسط زنان قانونی تدوین شود یا اینکه نمیشود پیشنهاد کرد که مردان به اجبار باید کاربرد این واژگان را بیاموزند. همه آنچه که میتوان در راستای اصلاح این نابرابری انجام داد آنست که به زنان فرصت مشارکت در تصمیمگیری برای حضور در عرصههای مختلف زندگی داده شود.
گذشته از موارد اختلاف لغوی چون کاربرد رنگها تفاوتهایی نیز برای کاربرد حروف –حروفی که توسط زبانشناسها «بیمعنا[3]» توصیف میشوند- در زنان و مردان وجود دارد. ممکن است برای آنچه «بیمعنا» خوانده میشود ارجاعی هم نباشد و اصولا بعید است که «بیمعنا» هم باشند، چرا که این بیمعنایی به بستر اجتماعی کلام اشاره دارد که خود بر رابطه میان گوینده کلام و مخاطبش و آنچه راجع به آن سخن میگوید دلالت دارد.
آزمایشی ترتیب داده شد و به بومیان آمریکایی انگلیسیزبان دو جمله ارائه شد که در موارد دستوری و لغوی دارای همسانی بودند و تنها در گزینش حروف «بیمعنا» متفاوت بودند، از نمونهها خواسته شد که انتخاب کنند گوینده کدامیک از این جملات زن و کدام مرد است. جملات عبارت است از:
الف) آه عزیزم، بازم کره بادام زمینی رو در یخچال گذاشتی.
ب) لعنتـــی، بازم کره بادام زمینی رو در یخچال گذاشتی.
خیلی واضح است که پیشبینی ما آنست که جمله (الف) زنانه و جمله (ب) مردانه تلقی میشود. اما این هم درست است که بسیاری از خانمهای محترم میتوانند عینا از جمله (ب) حتی در ملاءعام استفاده کنند، با توجه به اینکه اخیرا هم کاربرد آن شایع شده است، و این درحالی است که شاید اکثریت آمریکاییهای طبقه متوسط کاربرد جمله (ب) را توسط مردان ناپسند تلقی نکرده اما کاربردش را برای زنان زشت و ناپسند بدانند. (در اینجا جالب است اشاره کنم که کاربرد زبان مردان به گونهای فزاینده میان زنان رواج یافته است اما مردان علاقهای به کاربرد زبان زنانه ندارند، در این میان افرادی چون همجنسگراها که کلیشه مرد آمریکایی را پس میزنند استثنا هستند. مشابه همین مورد راجع به شغل مردان صدق میکند، زنان بسیاری به دنبال مشاغل مردانه میروند، اما مردان اندکی هستند که بخواهند به خانهداری یا منشیگری بپردازند. زبان گروه محبوب –گروهی که قدرت از آن او است- در کنار رفتار غیر کلامی توسط گروه مقابل اتخاذ میشود، اما برعکس آن صدق نمیکند. در هر مثالی از این دست، بسیار بدیهی به نظر میرسد که بگوییم فحشهای قبیحتر توسط مردان و فحشهای قبیح توسط زنان به کار برده میشود.
حال ممکن است سوال شود که مقصود از فحشهای قبیح و قبیحتر چیست. (البته اگر هر یک از این فحشها بیمعنا باشد، هیچکدام نمیتواند قبیحتر از دیگری باشد.) تفاوت میان کاربرد «لعنتی» با «آه عزیزم» در شدت و حدت احساسی نهفته است که فرد در کلام میآورد –در اینجا شاید کسی بگوید، گزینش یک واژه تابعی است از اینکه تا چه حد یک فرد به خودش اجازه میدهد احساساتش راجع به چیزی را بگوید، به طوری که میزان احساس القا شده در جمله با آن واژهای که برای آن احساس گزینش میشود مطابقت کند. بنابراین در یک موقعیت واقعی و جدی کاربرد حرفهای مبتذل یا پیشپا افتاده –که اغلب به زنان نسبت داده میشود- جوکهایی را میآفرینند که در تمام موارد و مصادیق خود نامناسب و نادرست است. (در زبانشناسی عملی معاصر از علامت ستاره (*) برای جملاتی استفاده میکنند که با توجه به موقعیت، نامناسب تلقی میشود. حال این عدم تناسب میتواند با توجه به عناصر دستوری زبان یا بافت اجتماعی باشد.)
الف) اه مزخرف، سرم شلوغ است.
ب) عزیزم، آیا او بچه را دزدید؟
زنان وقتی کوچک هستند آنها را با به کار بردن عنوان «خانمهای کوچولو» به نوعی تشویق به پذیرش کلیشهها میکنند. خانمهای کوچولو مثل پسر کوچولوها که هیاهو میکنند، جیغ نمیزنند، و نیز اغلب بیشتر به خاطر قهر کردنها یا بدخلقی کردن سرزنش میشوند: از پسرها انتظار و توقع داشتن «روحیه بالا» و تحمل بیشتری میرود، و در مقابل تمکین و تسلیم از ویژگیهای مورد انتظار در دخترها است. همچنین ما اغلب بدخلقی مردان را رفع رجوع میکنیم، در حالیکه وراجی یک زن را قابل توجیه نمیدانیم. گویی زنان مجوز نق زدن و شکایت کردن دارند اما در مقابل این تنها مردان هستند که در هنگام خشم میتوانند عربده بزنند. اغلب ادعا میشود که بنیانی بیولوژیک برای چنین رفتاری وجود دارد، در حالی که شواهد قطعی دال بر وجود چنین تفاوتی حتی در نوزادان پسر و دختر از آغاز تولدشان نیست. اما مطمئنا کاربرد واژگان متفاوت توسط زنان و مردان خصیصهای اکتسابی است که در عین بازتاب تفاوتهای غیرزبانی به نابرابری موجود میان رفتار مردان و زنان و انتظارات جامعه ایشان اشاره دارد... آنچه که در قالب رفتار «درست» به زن آموخته میشود، مانع از آن میشود که وی خودش را در جایگاه یک فرد جدی بگیرد. بعلاوه دقیقا چنین نگاهی مصداق امر درست و ضروری برای زن است، چرا که چنین رفتاری برآیندی از جامعهای است که زن را در جایگاه یک فرد جدی نمیگیرد.
نوع مشابهی از این نابرابریها در واژگان نیز مشاهده میشود. مثلا گروهی از صفتهایی که در کنار معانی ادبی و خاص خود، ستایش و تقدیر گوینده از چیزی را نشان میدهند. برخی از این صفتها نسبت به جنس گوینده بیطرف هستند و زنان و مردان هردو میتوانند از آنها استفاده کنند. اما برخی از این صفتها در اشکال کاربردی خود درون طیف کلام زنانه تعریف شدهاند. در زیر نمونهای از این صفات را میآوریم:
صرفا زنانه بیطرف
ستودنی عالی
دلربا فوقالعاده
نوشین سرحال
دلفریب مرتب
الهی
مطابق با بحث ما راجع به کاربرد واژگان مربوط به رنگها و فحشها، در مورد صفتهای بالا نیز اگر مردی گرایش به کاربرد ستون کلمات زنانه داشته، میتواند این معنا را القا کند کند که اعتبارش را زیر سوال برده است، حال آنکه یک زن میتواند آزادانه از ستون کلمات بیطرف استفاده کند. اما نمیتوان نتیجه گرفت که کاربرد واژگان زنانه توسط زنان بدون ریسک یا پیامد خواهد بود. آنجا که یک زن گزینشی بینابین از کلمات بیطرف و زنانه دارد -در مقابل مردی که در چنین موقعیتی نیست- متعاقب آن میتواند چیزهای بسیار متفاوتی راجع به شخصیت خودش و همین طور نگاهش به موضوع مدنظر را با گزینش کلمات ستون اول یا دوم به مخاطب ارائه کند.
الف) چه ایده فوقالعادهای[4]!
ب) چه ایده الهی[5] !
به نظر میرسد جمله (الف) میتواند در هر موقعیت مناسبی توسط یک گوینده زن به کار رود. اما جمله (ب) کاربردی محدود دارد. و احتمالا تنها در مواردی خاص راجع به موضوعات پیشپاافتاده و بیاهمیت و صرفا جهت تفریح خود گوینده مناسب به نظر میرسد. در اینجا زنی را در نظر بگیرید که در کنفرانسی تبلیغاتی مسئول اجرای تبلیغات است. او هرچقدر در سِمَت خود زنانه عمل کند بیشتر خود را با ارجاع به آن (عمل زنانه) تایید میکند تا اینکه صرفا بخواهد ابرو بالا بیاندازد و منفعل باشد: «و آنچه که باعث میشود تا یک زن را در این سمت قرار دهند دقیقا همین زنانه عمل کردن است.»■
[1]. Lady
[2] . women language
[3] . meaningless
[4] . what a terrific idea
[5] . what a divine idea