مشتاقی و مهجوری ادبیات آلمانی در ایران(1) ‌ نویسنده «ابوذر آهنگر»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مشتاقی و مهجوری ادبیات آلمانی در ایران(1)‌ نویسنده «ابوذر آهنگر»

پژوهشی مختصر در ادبیات کشورهای آلمانی زبان و وضعیت آن در ایران

ادبیات آلمانی در ایران وضع غریبی دارد. با آن که از آغاز نهضتِ عظیمِ ترجمه در ایران، مترجمان بسیار بزرگی نیز در این زبان پدید آمده‌اند و نام‌های سرشناسی چون آقای سید محمد علی جمالزاده، آقای مجتبا بزرگ علوی، آقای دکتر حسن نکو روح، آقای فرامرز بهزاد، آقای علی اصغر حداد، آقای نادر گلستانی داریانی، آقای محمود حدادی، آقای دکتر حسین نوروزی، آقای شریف لنکرانی، آقای خشایار قائم مقامی، آقای محمد ظروفی، آقای خسرو ناقد، آقای حسین پنبه چی، آقای کیکاووس جهانداری،

سرکار خانم حمیده بهجت، خانم پریسا رضایی، خانم پریسا درخشان مقدّم، آقای سعید فیروزآبادی، آقای کورش صفوی، آقای سید محمود حسینی زاد، آقای دکتر تورج رهنما[1]، آقای کامران نجفی، آقای رضا نجفی، آقای سروش حبیبی، آقای جاهد جهانشاهی، آقای علی عبداللهی، آقای حسن نقره چی، آقای امیر حسین اکبریشالچی، خانم مهشید میر معزّی، آقای ناصر غیاثی، خانم ناتالی چوبینه و ...[2] در این زمینه به فعالیت و امر ترجمه پرداخته‌اند، و از سویی دیگر به علت نپیوستن کشور ایران به قانون رعایت حقوق مؤلف (کپی رایت Copy Right) که امرِ ترجمه و نشر را بسیار بی دغدغه و آسان و البته مقرون به

صرفه‌تر می‌سازد، باز هنوز یک مرجع معتبر و مجموعه‌ی قابل اتکایی در زمینه‌ی ادبیات کشور آلمان و البته کشورهای بزرگ آلمانی زبانی مانند اتریش و سوییس و لیختن اشتاین پیدا نشده است و این مهم همچنان دور از دسترس می‌باشد.[3]

این روزها با وجود عدم استقبالِ پیگیر و منطقی مردم ایران با مقوله‌ی کتاب، اگر فردی قصد آشنایی با مجموعه ادبیات انگلیسی و یا فرانسوی و یا ایتالیایی و نیز تا اندازه‌ای ادبیات اسپانیایی (به ویژه آمریکای لاتین) را داشته باشد، بی‌شک با تنوع حیرت‌انگیز و تا اندازه‌ای نیز فراگیر از این مجموعه رو به رو خواهد شد. به یمن پشتکارِ بی‌بدیلِ مترجمان زبان انگلیسی و فرانسوی و اسپانیایی می‌توان با مجموعه آثار متنوع ادبیات کشورهای متبوع از دوره پیشاکلاسیک تا عصر حاضر آشنا شد و منابع فراوانی را در این زمینه جُست. ولی متأسفانه در زمینه‌ی زبان آلمانی که دومین زبان بزرگ جهانی در مقوله‌ی ادبیات، فلسفه، رایانه، پزشکی، علوم فنی و موسیقی است، چنین امری همچنان مشهود نمی‌باشد. اینجانب که خود به علت درگیری با این زبان ده سالی است کاوشگرانه از هر راهی وارد این مقال شده و از هر طریقی نقبی به آن زده‌ام، چندان احساس کامیابی نمی‌کنم و همچنان خلئی بزرگ را در این زمینه می‌بینم.

تاکنون به علل گوناگون تنها آثاری پراکنده از هر‌ نویسنده‌ای بسته به سلیقه‌ی ناشر و یا گرمی ی بازار و یا شهرت مترجم و نویسنده ترجمه شده‌اند. توماس مان نویسنده‌ی بزرگی است، ولی تا سال‌ها پیش جز "تونیو کروگر"، "کوه جادو" و "مرگ در ونیز" اثری از وی شناخته نبود و این سال‌ها نیز خوشبختانه رمان عظیم "خانواده‌ی بودنبروک ها" و "یوسف" (در دست چاپ) به این فهرست اضافه شده‌اند، ولی همچنان جای خالی آثار مشهوری مانند "دکتر فاستوس"، "اعلاحضرت"، "برگزیده"، "لوته در وایمار"، "فلیکس کرول" و ... همچنان خالی است. یا "اشتفان تسوایگ" و یا "گوته" و "شیللر" که برخی آثارشان جسته گریخته در سال‌های دور حتا صد سال پیش ترجمه و منتشر شده‌اند ولی دیگر نسخی از آن‌ها در دسترس نیست و آثار بزرگشان تجدید ترجمه و چاپ نشده‌اند. از شاعر نابغه‌ی دوران کلاسیک آلمانی یعنی آقای "هولدرلین" جز کتاب "هیپریون" که آن هم به تازگی منتشر شده، اثری در زبان فارسی موجود نیست. ایرانی امروزی دیگر به سادگی نمی‌تواند به آثار فاخری از گوته و شیللر چون: اگمنت، ایفی ژنی، راهزنان، خدعه و عشق، والنشتاین، ویلهلم تل و ... دسترسی داشته باشد. در صورتی که اساسِ امر ترجمه در هر کشوری به روز رسانی آثار بزرگ کلاسیک دنیا از شرق تا غرب محسوب می‌شود، چرا که هسته‌های اساسی هر مکتب و هر نحله‌ی ذهنی اساساً در آثار بنیادی و کهن هر کشوری قرار دارد. الیاس کانه تی نویسنده‌ی بزرگی است، ولی تازه در سال‌های اخیر تنها یک شاهکار از وی زیرِ عنوان "کیفر آتش (برج بابل)" یا همان "اغوا" ترجمه و منتشر شده است که البته متأسفانه در کتاب مذکور چندان توضیحی در مورد نویسنده و کارهای وی داده نمی‌شود.

از دیگر موارد تأسف‌بارِ امر ترجمه در کشور ما تعدّد ترجمه‌های زاید و هزینه بر از یک اثر واحد است. گاهی مشاهده می‌شود که ناشرین و مترجمین به علل گوناگون که البته در اصل موضوع هیچ توفیقی ایجاد نمی‌کند، دست به ترجمه و چاپ آثار تکراری می‌زنند. این روزها در مورد آثار آقای گابریل گارسیا مارکز، آقای فریدریش دورنمات، آقای ماکس فریش، خانم امیلی برونته، آقای هرمان هسه، آقای آنتون چخوف، آقای فرانتس کافکا،[4] و ... چنین وضع نامطلوبی به وفور مشاهده می‌شود. وضعیتی که هم خواننده و هم راسته‌ی ترجمه را دچار نوعی بهت کرده است.

شاید تنها راه گریز از این موقعیت هراس‌آور، یک عزم همگانی و استفاده از همه‌ی مترجمان نامدار و یک تعداد ناشر خاص هم برای تربیت و استفاده از مترجمان جوان و مستعد و هم دست یازی به ترجمه‌ی متون اعلا و شاخص ادبیات آلمانی باشد. یوهان ولفگانگ فن گوته در حدود چهل اثر علمی، ادبی، فلسفی و شعر دارد، ولی فقط ورتر، اگمونت و گاه فاوست (به صورت ناقص) و البته دیوان غربی-شرقی هستند که هر دهه به دفعات ترجمه و چاپ می‌شوند. هر چند برخی از آثار وی ناپخته و غیر ضروری هستند، ولی ترجمه‌ی آثار گرانقدری چون: ویلهلم مایستر، ادبیات و حقیقت، و دیوان اشعار ضروری است. از این نمونه فراوان می‌توان ذکر کرد.

جناب آقای دکتر سعید فیروزآبادی در اثر ارزشمند "بازتاب ادبیات آلمانی در ایران[5]" مجموعه‌ی دقیقی از آثار ترجمه شده از زبان آلمانی از ابتدا تا به امروز (تا سال 1385) را گرد آورده‌اند که با مطالعه‌ی آن به خوبی می‌توان به اهمیت ترجمه‌ی برخی آثار بزرگ ادبیات آلمانی و نیز جای خالی شاهکارهای کلاسیک و مدرن ادبیات آلمانی پی برد. همان گونه که امروزه بسیاری از آثار شاخص جهانی (به ویژه در مورد ادبیات فرانسوی و روسی به مدد کوشش‌های توانفرسای زنده یاد جناب آقای مهدی سحابی و نیز جناب آقای سروش حبیبی) ترجمه‌ی مجدد می‌شوند و بنا به خواست و ضرورتِ عصر، از نو بازسازی می‌گردند، همچنان جای دلتنگی آور و خالی ی آثار جامع بزرگان ادبیات آلمانی به چشم می‌خورد[6]: گوته (به ویژه: ویلهلم مایستر، ادبیات و حقیقت، فاوست، دیوان اشعار)، شیللر (مجموعه نمایشنامه‌ها و دیوان اشعار)، لیسنگ (مجموعه آثار)، هولدرلین (دیوان اشعار و زندگی نامه‌ی مفصل)، کلایست (مجموعه نمایشنامه‌ها)، برنتانو (مجموعه اشعار و آثار منثور)، برنتانو (مجموعه آثار)، ویلاند (مجموعه آثار)، کلایست (مجموعه آثار)، آرنیم (مجموعه آثار)، هاینه (مجموعه آثار) و ... امروزه از آثار بین المللی ی نویسندگان بزرگ مکتب‌های بیدرمایر، ناتورالیسم و رئالیسم آلمانی مانند: فونتانه، کلر، اشتیفتر، مایر، اشتورم، توماس برنهارد و .... چه آثاری به زبان فارسی برگردانده شده‌اند.

پاسخ: روشن نیست.

راستی: چرا؟

گرانی کاغذ هست، همیشه هم بوده، فقرِ خواننده هست، همیشه هم بوده، پخش و معرفی ناقص هست، همیشه هم بوده، مشکلات نفس گیر هست، همیشه هم بوده، و این در مورد همه‌ی زبان‌ها و ملل صدق می‌کند، ولی ادبیات انگلیسی و فرانسوی و نیز ادبیات اسپانیایی (بیش تر آمریکای لاتین) در همین شرایط به مدد مترجمان قهار و البته با پشتکار و نیز ترجمه‌ی منظم و پیگیر از نویسندگانِ معروف و اساسی خواننده‌های بسیاری پیدا کرده و در معرفی ادبیات آن ممالک الحق به نیکی کوشیده ااند.

البته در این سال‌ها به همت مترجمان جوان و نیز پشتکار و موقع شناسی برخی ناشرین ارجمند، دیگر بسیاری از نویسندگان نوقلم و نیز بسیاری از نویسندگان بزرگ معاصر (ولی در ایران مهجور) آلمانی به جامعه‌ی کتاب ما معرفی شده‌اند. از آن نمونه می‌توان به آقای توخولسکی، اریش کستنر، آنا زگرس، اریش ماریا رماک، شارلوته لینک، دانیل کلمان، یولیا فرانک، یوزف روث، یورک بکر، روبرت موزیل، پاتریک زوسکیند، و ... اشاره نمود. اما از آن‌جایی که مطالعه‌ی رمان‌های بزرگ کلاسیک همیشه توصیه می‌شود و لازم است، جای خالی ی ترجمه‌ی شاهکارهای ادبیات اصیل آلمانی همچنان خالی است. بر اساس نظر متقنِ کارشناسان بزرگ زبان و ادبیات آلمانی، عمرِ ادبیاتِ جهانی و پایه‌دارِ زبان آلمانی حدوداً به چهار قرن (چهارصد سال) می‌رسد و ادبیات پدید آمده در این زبان را می‌توان از سال‌های 1600 تا به امروز پیگیری نمود. در این فرصت کوتاه سعی شده فهرست‌وار به مهم‌ترین نمایندگان ادبیات وسیع آلمانی در حد وسع اشاره ای شود تا هر چند مختصر نامی از ایشان برده شده باشد.[7]

سده‌های 16 و 17، دوره‌ی باروک Barock:

آقای آندرس گریفوس (1664-1616) Andreas Gryphius

مارتین اوپیتس (1639-1597) Martin Opitz

پاول فلمینگ (1640-1609)Paul Fleming

زیمون (سیمون) داخ (1659-1605) Simon Dach

فریدریش اشپه فن لانگنفلد (1635-1591) Friedrich Spee von Langenfeld

پاول گرهارت (1676-1607)Paul Gerhardt

یوهان ریست (1667-1607) Johann Rist

آنگلوس زیلزیوس (سیلسیوس) (1677-1624)Angelus Silesius

فریدریش اشپه (1635-1591)Friedrich Spee

یاکوب بوهمه (1624-1575) Jakob Böhme

کریستین هوفمان فن هوفمانسوالداو (1679-1617) Christian Hofmann von Hofmannswaldau

دانیل کاسپار فن لوهنشتاین (1683-1635) Daniel Casper von Lohenstein

هانس یاکوب کریستوفل فن گریملهاوزن (1676-1625) Hans Jakob Christoffel von Grimmelshausen.

دوره‌ی روشنگری Aufklärung:

عصر روشنگریدر تاریخ فلسفه‌یاروپااصطلاحی است که برایسدهٔ هجدهممیلادی یا دوره‌ی طولانی‌تر یعنی عصرخردگراییدرسده هفدهوسده هجدهبه‌کار می‌رود.فلسفه روشنگریفلسفهقرن هجدهم را شامل می‌شو. دیدرو،ولتر،روسو،مونتسکیو،کانتوسادازفیلسوفانعصر روشنگری‌اند.روشنگری اشاره به حرکت تاریخی روشنفکریِ است که دنباله‌رودکارتو مدافععقلبه عنوان مبنای سیستم زیبایی‌شناسی معتبر، اخلاق، حکومت و منطق بوده و بهفیلسوفان اجازه می‌دهد حقیقت قابل مشاهده را در جهان به دست آورند.

کریستیان فورشته گوت گلرت (1769-1715)Christian Fürchtegott Gellert

یوهان کریستف گوتشد (1766-1700) Johann Christoph Gottsched

یوهان کریستیان گونتر (1723-1695) Johann Christian Günther

بارتولد هاینریش بروکس (1747-1680) Barthold Heinrich Brockes

فریدریش گوتلیب کلوپشتوک (1803-1724) Friedrich Gottlieb Klopstock

کریستف مارتین ویلاند (1813-1733) Christoph Martin Wieland

کریستوف ماتین ویل‌اند (: Christoph Martin Wieland)‌ نویسندهوشاعراهلآلمانبود. وی در۵سپتامبر۱۷۳۳متولد شد و در۲۰ژانویه۱۸۱۳درگذشت. او در سال ۱۷۵۰ میلادی وارددانشگاه ابرهارد کارلز توبینگنشد و در رشته‌یحقوقبه‌تحصیل پرداخت. برخی از آثار:آبرون (اوبرون) (۱۷۸۰) // آگاثون / موزاریون / مردم آبدرا / گرون شریف / جناب مایستر و آئینه طلایی / ایدریس گوتهولد افرایم لسینگ (1781-1729)Gotthold Ephraim Lessing

[1] لسینگ(Gotthold Ephraim Lessing)‌ (زاده ۲۲ ژانویه ۱۷۲۹ - ۱۵ فوریه ۱۷۸۱)، نویسنده، فیلسوف، ناشر و منتقد ادبیآلمانیو از چهره‌های مهمعصر روشنگریاست. نوشته‌ها و نمایشنامه‌های او نقش کلیدی در شکل‌گیری ادبیات آلمانی داشته است. لسینگ را شاعر، نویسنده، و فیلسوفی می‌شناسند که آثارش دو موضوع را در کانون خود دارد: رواداری و انسانیت. سبک ادبی او شوخ و طناز بود. او مخالف جزم اندیشی مذهبی و برداشت خشک ازمتن انجیل بود. انتشار نظراتش در این‌باره او را وارد جدالی ادبی با کشیشیهامبورگی کرد. با منع شدن او از ادامه این جدال او نمایشنامه‌ای به نامناثان (ناتان) خردمند نوشت که در آن به اندیشه رواداری دینی پرداخته است. داستان این نمایشنامه در زمان جنگ‌های صلیبی و در اورشلیم اتفاق می‌افتد،نمایشنامه روایت داستانی است که بین حاکمی مسلمان، بازرگانی یهودی وجنگ‌آوری مسیحی اتفاق می‌افتد. در این داستان لسینگ محبت و دوستی را خودمعجزه‌ای می‌داند و بر برابری هر سه دین و عدم برتری یکی بر دیگری تاکیدمی‌کند.

کریستیان توماسیوس (1728-1655) Christian Thomasius

کریستیان ولف (1754-1679) Christian Wolff

دوره‌ی آشوب (توفان و طغیان) Sturm und Drang:

وهان ولفگانگ فن گوته (1832-1749)Johann Wolfgang von Goethe

فریدریش شیللر (1805-1759) Friedrich Schillers

یاکوب لنتس (1792-1751) Jakob Lenz

کارل فیلیپ موریتس (1793-1757) Karl Philipp Moritz

یان (ژان) پاول (پُل) یوهان پل فریدریش ریشتر[8](1825-1763) -Johann Paul Friedrich RichterJean Paul

ژان پل (۲۱مارس۱۷۶۳،ونزیدل - ۱۴نوامبر۱۸۲۵،بایرویت) نویسندهوشاعرآلمانیبود.نام اصلی اویوهان پاول فریدریش ریشتراست. تغییر نام این نویسنده به‌خاطر علاقه و احترام خاص وی بهژان ژاک روسوفیلسوف فرانسوی- است.مقام ژان پل در ادبیات آلمان به رتبه‌ای دوگانه دست یافته است. خوانندگانآثارش همیشه در دو جبهه مخالف قرار داشته‌اند. عده‌ای وی را شایسته احترامی خاص دانسته و دسته‌ای دیگر ارزشی بر آثارش ارزانی نداشتند. آگوست ویلهلم اشلگلدر باره ژان پل می‌گوید: او در رمان‌هایش با خود سخن می‌گوید و خواننده رادر این گفتگو سهیم می‌دارد. خوانندگان رمان‌های ژان پل بیشتر از گروهبانوان‌اند. دلیل این گرایش در نقشی است که شخصیت‌های مؤنث داستان‌های ژان پلبه عهده دارند، این نقش پیوندی درونی با خواننده برقرار کرده و باعث جذبآن‌ها می‌شود. از محتوای رمان‌های ژان پل به خوبی درک می‌شود که وی نه تنهابهادبیاتبلکه بهستاره شناسیو سایر علوم نیز توجه و آگاهی داشته است. شیلر در باره او گفته است: «ژانپل همیشه برای من غریبه بوده است، مانند کسی که از کره ماه آمده باشد. «برعکس، هردر و ویلاند از او حمایت کرده و وی را محترم می‌داشتند. ژان پلیکی از نخستین مبلغین فلسفه شوپنهاور بوده است. برخی از نویسندگان قرنبیستم از سبک وی پیروی نموده و به حمایت او برخاسته‌اند. آرنو اشمیتمی‌گوید: «من به‌خاطر او حاضرم با تمام دنیا دست به یقه شوم.»

فریدریش هولدرلین (1843-1770) Friedrich Hölderlin

یوهان کریستیان فریدریش هولدرلین (1843-1770) از شاعران و ادبای بزرگ آلمان و جهان به شمار می‌رود. وی در رده‌ی ادبای تأثیرگذار مکتب کلاسیک وایمار و نیز مکتب رمانتیک می‌باشد. هولدرلین همچنین در تکوینایده‌آلیسم آلمانینقش داشت و بر اندیشه فیلسوفانی مثلهگلوشلینگتأثیر گذاشت. فریدریشهولدرلینفریدریش هولدرلینهولدرلین مترجم برخی از تراژدی‌های یونان باستانهم بود و در ترجمه‌های خود روشی تازه ابداع کرد که بعدها الهام بخش کسانیچون برشت در کار تئاتر شد. او برخلاف رسم رایج می‌کوشید "بیگانه بودن" متنمبدا را در زبان مقصد به خواننده منتقل کند و این امر می‌تواند پیش‌زمینه‌یرویکرد برشت در فن "فاصله‌گذاری" باشد. برشتاعتقاد داشت تلاش برای شبیه‌سازی یا بازسازی واقعیت شخصیت‌ها و مکان‌ها ازطریق بازیگری و دکور بیهوده است و باید به تماشاگر نشان دهیم که میانواقعیت بیرونی و آنچه روی صحنه می‌گذرد، فاصله وجود دارد. برشت برای اجرایآنتیگونه‌ی سوفکل ترجمه‌ی هولدرین را مبنای کار خود قرار داده است. ازهولدرلین نوشته‌های فلسفی نیز برجا مانده که بخشی از آن‌ها ۱۲۰ سال پس ازمرگش منتشر شد. افکار فلسفی او ظاهراً بر هگل که هم‌عصر و آشنایش بوده و برفریدریش نیچه نیز تاثیر گذاشته و بعدها الهام بخش کسانی چون مارتین هایدگر وتئودور آدورنو بوده است. هولدرینرا یکی از مهم‌ترین نمایندگان رمانتیسم نیز می‌دانند. طرحی که او، هگل، وشلینگ با هم نوشتند به نوعی بیانیه‌ی زیبایی‌شناسی رمانتیسم تلقی می‌شود.رگه‌های تاثیر هولدرین را در مباحث بسیار جدید ادبی از حمله در آرای "ساختارشکنان" نیز می‌توان یافت.

هاینریش فن کلایست (1811-1777) Heinrich von Kleist.

هاینریش فون کلایست فرزند یک خانواده نظامی و قدیمی پروسی بود. بعد از مرگ زودهنگام والدین، کلایست از سال ۱۷۹۳ تا، ۱۷۹۵یعنی از ۱۵ سالگی، در لشکرکشی علیه فرانسه انقلابی شرکت جست اما کمی بعد از خدمت نظام که به نظرش «یادبود زنده ای از ستم» می‌آمد بیزار شد؛ بنابراین در سال ۱۷۹۹ با درجه ستوانی بالاخره از خدمت کناره گرفت و شروع به تحصیل در رشته‌های حقوق و اقتصاد ملی نمود. با دختری به نام «ویلهلمینه فون تسنک» نامزد شد و یک سال بعدش به عنوان کارآموز در وزارت اقتصاد حکومت پروس در برلین مشغول به کار شد. اما درست در ابتدای سال ۱۸۰۱ دچار بحرانی روحی شد: پذیرش یک شغل دولتی پس از آن دیگر برایش مطلوب نمی‌نمود. او در نامه‌ای برای نامزدش نوشت: «باید کاری کنم که حکومت از من می‌خواهد، بدون این که در درستی آنچه از من خواسته شده چون وچرایی بکنم. باید برای اهداف مبهم چنین حکومتی صرفاً یک ابزار باشم و من قادر به چنین کاری نیستم.» علاوه بر این مطالعه آثار کانت او را در معنی و مفهوم علوم و جست وجو برای حقیقت اساساً دچار تردید کرد. حاصل این وضعیت فرار بود، ابتدا به پاریس، با خواهر ناتنی‌اش اولریکه که همواره پشتوانه قابل اعتماد او بود، بعد به جایی آرام و دنج به سبک ژان ژاک روسو: قصدش این بود که به عنوان یک دهقان در سوئیس مقیم شود. در این فاصله اهداف او نیز تغییر کرده بود: اکنون قصد داشت نویسنده شود و تراژدی کاملی بنویسد. دوستان سوئیسی او مانند لودویگ ویل‌اند و دیگران کلایست را در جاه طلبی‌های ادبی‌اش تشویق می‌کردند. کلایست بر سر شرط بندی ادبی که با این دوستان کرده بود نمایشنامه «کوزه شکسته» را پدید آورد و پدر لودویگ ویل‌اند، کریستف مارتین ویل‌اند ـ شاعر معروف دوره روشنگری ـ، که کلایست مدت کوتاهی در ملک او ساکن بود با شور و حرارت لب به تحسینش گشود. او نوشت: «اگر ارواح آخیلوس، سوفکلس و شکسپیر دست به دست هم دهند تا یک تراژدی خلق کنند نتیجه چیزی خواهد بود در حد «مرگ گوئیزکارد» اثر کلایست...» هنوز یک سال از نوشتن این نمایشنامه نگذشته بود که کلایست از آن بدش آمد و آن را سوزاند. تصمیم گرفت وارد ارتش شود تا به جنگ دشمن قسم خورده‌اش ناپلئون بناپارت برود اما او را از رفتن به جبهه جنگ بازداشتند. نتیجه این شد که به لحاظ روحی و جسمی دچار فروپاشی گشت.
    
در سال ۱۸۰۴ یکبار دیگر به خدمت دولت پروس درآمد اما دو سال بعد برای همیشه فکر کار دولتی را از سرش بیرون کرد. قصد داشت آینده‌اش را کاملاً وقف نویسندگی کند، آینده ای که زیر سایه حوادث سیاسی قرار داشت. در سال، ۱۸۰۷ بعد از شکست پروس از ناپلئون، کلایست حتی به مدت شش ماه به اتهام جاسوسی در فرانسه زندانی شد. اثر ناتمامی را که در این دوره نوشت در سال ۱۸۰۸ در مجله ادبی «فوبوس» که در شهر درسدن منتشر می‌شد به چاپ رساند. اما مجله منحل شد و کلایست در زمینه‌های دیگر نیز توفیقی نیافت: گوته در وایمار نمایشنامه «کوزه شکسته» را به روی صحنه برد اما با شکست مواجه شد. علت شکست این بود که ادیب بزرگ نمایشنامه کلایست را به سه پرده تقسیم کرده بود. کلایست قصد داشت او را به دوئل دعوت کند. او نمایشنامه «پنتسیلا» را نیز برای گوته فرستاد اما گوته درک چندانی نسبت به این اثر نیز نشان نداد، سایر منتقدان نیز زبان بی شکل و رادیکال بودن احساسات آن را مورد انتقاد قرار دادند. علاوه بر این‌ها اخلاقیات مطرح شده در داستان «مارکوئیز فون اُ...» نیز با واکنش انزجارآمیز معاصران کلایست مواجه شد.

    کشمکش میان احساس و جبر اجتماعی، میان عقل گریزی و عقل ـ که مسأله زندگی خود وی بود ـ موضوع مرکزی آثار کلایست را تشکیل می‌دهد، برای مثال در داستان «زلزله در شیلی» یک عشق از نظر اجتماعی نامتناسب باید حریف ریاکاری و قوانین اخلاقی غیرانسانی، که توسط سیستم انکیزاسیون مستعمره اسپانیا حاکم شده، بشود: یا نوول «میشائیل کلهاس» که موضوعش مبارزه یک احساس طبیعی عدالت طلبانه علیه قوانین حقوقی طبقاتی و تبعیض آمیز قرن شانزدهم آلمان است. اما اعتراض کلایست یک اعتراض انقلابی نیست: نفرت او از ناپلئون که در سال ۱۸۰۶ به برلین لشکرکشی کرده بود، آنقدر شدید بود که از حکومت محافظه کار پروس در برابر سرایت افکار جدید فرانسوی حمایت می‌کرد. او یک نمایشنامه تبلیغاتی و ضدفرانسوی به نام «نبرد هرمان» به رشته تحریر درآورد و طرح مجله ای ضدفرانسوی با عنوان «گرمانیا» را نیز ریخت که قرار بود «نخستین تنفس آزادی آلمانی» باشد. این طرح به مرحله اجرا نرسید. به جای آن کلایست نخستین روزنامه عصر برلین را، که بویژه به خاطر گزارش‌های پلیسی آن محبوبیت پیدا کرد، تأسیس کرد، اما کمی بعد با فشار حکومت مجبور به تعطیلی شد. کلایست از لحاظ مادی و روحی به انتهای خط رسید: آن شهرت ادبی که در پی آن بود به وقوع نپیوست ـ به جز «کتشن» نمایشنامه‌های جدیدش هیچ گاه روی صحنه نرفتند. او بیهوده تلاش کرد یکبار دیگر پشتوانه مالی، اداری و دولتی برای خودش دست و پا کند و بیهوده نمایشنامه «شاهزاده فریدریش همبورگ» را به شاهزاده پروس، ماریانه، تقدیم کرد: اما مستمری که امیدش را داشت به او تعلق نگرفت، حتی نمایشنامه تقدیمی‌اش مورد قبول قرار نگرفت. به او گفتند یک شاهزاده پروسی نباید طوری نشان داده شود که از مرگ می‌هراسد. کلایست در حالت ناامیدی تصمیم گرفت دوباره وارد خدمت نظام شود تا در جنگ با فرانسویان جانش را از دست بدهد، اما پادشاه پروس با ناپلئون پیمان بست...
    
در انتها دیگر راه حلی نمی‌شناخت. به نظر خودش «عضو به درد نخور جامعه انسانی» بود، که «دیگر ارزش دلسوزی هم نداشت» و دستاوردهای ادبی‌اش، «خواه کوچک و خواه بزرگ»، به رسمیت شناخته نشد. به ماری فون کلایست نوشت: «... قسم می‌خورم که ادامه این زندگی دیگر برایم ممکن نیست؛ روحم آنچنان مجروح است که ... روشنایی روز باعث آزارم می‌شود.» کمی بعد از این نامه کلایست دست به خودکشی زد.

    * میشائیل کلهاس

    کلایست در چند جمله مقدماتی پرقدرت قهرمان داستانش را اینگونه وصف می‌کند: کلهاس «... یکی از درستکارترین و همزمان هراس انگیزترین انسان‌های روزگار خود بود...» در این جمله تناقضی آشکار نهفته است. این همان تناقضی است که کلایست کل عمرش از آن رنج می‌برد: زندگی «شکننده» است، معمایی غیرقابل توضیح. کلهاس آدمی است که تصور فردی درستکارتر از وی ممکن نیست و با وجود این، بدون این که خصلت‌های نمونه وارش را از دست بدهد تبدیل به سارق و قاتل می‌شود. عدالت فضیلتی است مورد قبول همه، اما همین فضیلت از کلهاس اسب فروش یک جنایتکار می‌سازد.

    چطور کار به اینجا می‌کشد در ابتدای نوول کلهاس در نظم اجتماعش با امنیت مشغول زندگی است. این نظم توسط واقعه ای کوچک خدشه دار می‌شود. اسب فروش می‌خواهد این نظم را در چارچوب امکاناتی که در جامعه‌اش در دسترس هستند، دوباره به وجود بیاورد.

    کلهاس احساس می‌کند به خودش وانهاده شده است. او تلاش می‌کند باز اعتدال قابل اتکایی در زندگی پیدا کند. چون جامعه به او خیانت می‌کند علیه آن اقدام می‌کند، به این دلیل که از درستی عملش اطمینان دارد.

    اما این عمل او به گونه ای مضاعف پیامدهای شومی در پی دارد. سرنوشت کلهاس را در مقابل تصمیماتی قرار می‌دهد که نیروهای شیطانی را در او بیدار می‌کنند، نیروهایی که تا آن زمان در او خفته بودند. او خصلت عدالت خواهی را از دست می‌دهد و گناهکار می‌گردد، چرا که برای ایجاد کردن حقی برای خود مجبور است در حق دیگران ظلم کند. اما این تحول همزمان او را نابود می‌کند: کلهاس درمی یابد که اعمالش به واسطه تدابیر دشمانش چهره‌ای کاملاً متفاوت پیدا می‌کنند، بویژه این که شخصی به نام او دست به جنایاتی می‌زند که با مبارزه او برای عدالت هیچ ارتباطی ندارد. بدین ترتیب گاهی حق می‌تواند همزمان ظلم هم باشد، انسان‌ها هرگز «نمی‌توانند تعیین کنند که چشمانشان امور را آنگونه که هستند به آن‌ها می‌نمایاند.»

    در این نوول این نظم بازتولید می‌شود. با محاکمه عادلانه دادگاه این نکته به اثبات می‌رسد که جامعه، حکومت، می‌داند که چگونه از حق محافظت کند، حتی اگر بخشی از اعمالش در این امر به توفیق دست نیافته باشند.

    زبان کلایست در نوول هایش دارای تنشی درونی و دقتی فوق‌العاده است، زبانی که اغلب توسط دیگران مورد تقلید قرار گرفته اما هیچ‌گاه کسی نتوانسته به این زبان دست یابد. خواندن زبان او زحمت و توجه ویژه‌ای طلب می‌کند، چرا که کلایست می‌خواهد جریان یکپارچه‌ای را در عباراتی یکپارچه و منسجم منعکس کند. نمونه کوتاهی می‌تواند این مسأله را به خوبی نشان دهد: کارمند گمرک، در حالی که دکمه پالتو را بر تن تنومندش می‌بست، پائین آمد و در زیر موج رگباری اریب، کج کج خود را به او رساند و از او جواز عبور خواست. در این جمله آنچه نویسنده‌ای با نیروی تمرکز اندک در ردیفی از جملات قصد بیانش را دارد موجود است: این که کارمند گمرک با عجله می‌آید، این که وقت کافی برای پوشیدن لباسش به طور کامل نداشته است، این که او آدم شلخته و چاقی است، این که هوا توفانی است و این که کارمند راحت طلب است و عادت ندارد در هوای بد از دفترش خارج شود. همه این‌ها از طریق جملات فرعی در هم تنیده بیان می‌شوند. این جملات فرعی به داستان رنگ و زمینه می‌دهند. جملات اصلی چارچوب کلی داستان را به دست می‌دهند: «کارمند گمرک... پائین آمد و... جواز عبور خواست.»

    آنچه در بالا نمونه کوتاهی از آن ارائه شد در مورد جملاتی طولانی‌تر و پیچیده‌تر نیز صادق است و کلایست علاقه خاصی در استفاده از این گونه جملات دارد.

    این سبک به غیر از تصویری بودنش وظیفه دیگری نیز دارد. کلایست همچون یک وقایع نگار می‌نویسد، یعنی او حوادث را فقط تعریف می‌کند، بدون این که موضع‌گیری کند یا درباره علل آن‌ها به کندوکاو بپردازد. خواننده باید همه چیز را از واقعیت‌های ارائه شده در داستان نتیجه گیری کند. به همین دلیل اگر بخواهد به کنه مطلب پی ببرد، باید با نگاه بسیار دقیقی جزئیات را دنبال کند. شخصیت‌ها با حرکت و واژه‌های اندکی ماهیت خودشان را برملامی کنند، آنگونه که در نمونه ذکر شده فوق، کارمند گمرک چنین می‌کند.»

«میشائیل کلهاس» نمونه‌ای عالی است از شکل داستانی که در قرن نوزدهم در آلمان خواهان زیادی پیدا کرد. این فرم نوول (Novelle) نام دارد و از واژه ایتایلایی نوولا (Novella)گرفته شده که به معنای «تازگی» است. این شکل ادبی به صورتی موجز و خطی تحولی را گزارش می‌دهد که چرخشی غیرقابل انتظار، اما مستدل و طبیعی، در آن اتفاق می‌افتد. نخستین استاد بزرگ نوول کسی نبود جز ادیب دوران رنسانس ایتالیا، بوکاچیو، که اثرش دکامرون را در حوالی سال ۱۳۵۰ میلادی منتشر کرد.

 


[1] البته ناگفته نماند که جناب آقای رهنما در زمینه‌ی امر سترگِ ترجمه‌ی آثار ایرانی به آلمانی (ترجمه از فارسی به آلمانی) همت والایی به خرج داده و کارهایی کارستان کرده‌اند.

[2] البته در این چند سال اخیر آثار بسیاری چه به صورت ترجمه‌ی مجدد و چه به صورت ترجمه‌ی نخست از نویسندگان معاصر و کهن آلمانی از سوی ناشرین مختلف در تهران و سایر استان‌ها در پیشخوان کتاب فروشی‌ها و به ویژه در ایام نمایشگاه کتاب مشاهده می‌شود، ولی از آن جایی که درست مشخص نیست آیا مترجمین این آثار آن‌ها را مستقیم از زبان آلمانی برگردانده‌اند یا نه و آیا به نوعی مترجم آلمانی محسوب می‌شوند و یا نه و نیز از این بابت که بحث این مقال بیش تر در مورد مترجمان نامی و البته پرکار و دارای عناوین ترجمه ای زیاد است لذا برای پیشگیری از درازنویسی از ذکر نام همه‌ی آن عزیزان خودداری شد.

[3] البته ناگفته نماند که بسیاری از آثار شاخص ادبیات آلمانی توسط مترجمانِ چیره دست از زبان‌های دیگری غیر ار زبان آلمانی به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. هر چند این تلاش‌های قابل تقدیر سهم ویژه و بزرگی در شناساندن ادبیات آلمانی به ایران داشته‌اند، ولی این امر ترجمه‌ی آثار بزرگ آلمانی از زبان اصلی را نفی نمی‌کند.

از این نمونه می‌توان به:

ترجمه‌ی کاملِ نمایشنامه‌ی "فاوست" اثر "گوته" توسط زنده یاد آقای محمود اعتماد زاده (م.ا. به آذین)

ترجمه‌ی رمان "توینو کروگر" اثر "توماس مان" توسط زنده یاد رضا سید حسینی

ترجمه مجموعه رمان‌های بزرگ آقای "هرمان هسه" توسط آقای عبدالحسین شریفیان

ترجمه‌ی اعمّ آثارِ آقای "اشتفان تسوایگ" توسط آقای عبدالله توکل و دیگران

ترجمه‌ی نوولِ مهم "موش و گربه" اثر آقای "گونتر گراس" توسط آقای کامران فانی

اشاره کرد.

[4] از سال 1375 تا کنون رمان "ورتر Werther" گوته پنج مرتبه ترجمه شده است!!!!

[5] کتاب بازتاب ادبیات آلمانی در ایران، دکتر سعید فیروزآبادی، نشر پیام خاور، مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن‌ها، چاپ اول، تهران، سال 1383.

[6]به زعم بنده بهتر است که ترجمه‌ی مجمومه آثار هر نویسنده توسط یک مترجم خاص و یا یک گروه ترجمه ای خاص صورت بگیرد تا هماهنگی و یک دستی ی متون حفظ شوند. مانند چیره دستی و هنری که آقای اعتمادزاده در ترجمه آثار رومن رولان و بالزاک، آقای سحابی در ترجمه آثار گوستاو فلوبر و مارسل پروست، آقای علاء الدین پازارگادی در ترجمه‌ی مجموعه آثار ویلیام شکسپیر، آقای بهمن فرزانه در ترجمه‌ی آثار ایتالیایی به ویژه خانم دلدا، آقای عبدالله کوثری در ترجمه آثار ادبیات اسپانیایی به ویژه یوسا، آقای کیومرث پارسای در ترجمه‌ی آثار آقای گابریل گارسیا مارکز، آقای سروش حبیبی در ترجمه آثار آلمانی (هسه) و روسی، آقای رضا رضایی در ترجمه‌ی آثار خانم جین آستن، آقای عبدالحسین شریفیان در ترجمه مجموعه آثار آقای هرمان هسه، آقای حسن حداد در ترجمه‌ی آثار آقای کافکا، آقای حسن نقره چی در ترجمه‌ی آثار آقای گونتر گراس، آقای سروژ استپانیان در ترجمه‌ی آثار آنتون چخوف، آقای داریوش آشوری (و نیز آقای فیروزآبادی) در ترجمه‌ی آثار فریدریش نیچه، سرکار خانم فریده مهدوی دامغانی در ترجمه‌ی آثار ارزشمند ایتالیایی، و نیز آقای مهرداد بازیاری در ترجمه آثار یاستین گوردر نویسنده‌ی نروژی به خرج داده‌اند. ترجمه‌ی هر اثر توسط یک مترجمِ مجزا لطمه‌ی عظیمی است که شالوده‌ی شناختِ هنری ی مؤلف را نابود می‌سازد. بررسی ی حتا سطحی و کوتاهی در ده‌ها ترجمه ای که از رمان "غم‌های ورتر جوان" نوشته‌ی گوته از سال 1300 تا به امروز در ایران صورت گرفته، صحت این امر را به خوبی اثبات می‌کند. م

[7] تا آن جایی که این جانب اطلاع دارم تا کنون تنها دو سه مورد اثر تحقیقی در مورد تاریخ ادبیات آلمان نگاشته شده است:

1-       تاریخ ادبیات آلمان خانم پریسا درخشان مقدم نشر یساولی (فرهنگسرا) سال 1377

2-       ادبیات امروز آلمان آقای دکتر تورج رهنما نشر چشمه سال 1375

3-       زندگی ادیبان آلمانی خانم مهشید میر معزی - نشر افق سال 1387.

البته برای بررسی جامع ادبیات آلمانی از آغاز تا عصر حاضر تنها به کتاب خانم پریسا درخشان مقدم می‌توان اتکا نمود که حقیقتاً اثرِ جامع و ارجمندی است ولی متأسفانه چندان پخش مناسبی نداشته و در سراسر کشور قابل دسترسی نمی‌باشد..

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692