فیلم کتاب ایلای محصول مشترک کمپانی (برادران وانر) و (کلمبیا پیکچر) در سال 2010 است که در زمره تولیدات آخرالزمانی هالیوود قرار میگیرد. کارگردانان این فیلم (آلبرت) و (آلن هیوز) است که آثاری چون (مرگ رئیس جمهور) و از (جهنم) را نیز در کارنامه هنریشان دارند. داستان فیلم نوشته (گری ویتا). جالب است نویسنده فیلمنامه سری در حوزه سینما ندارد و میتوان گفت این اولین اثر سینمائی بلند اوست. مسعود زارعیان (روزنامه تهران امروز)
مثل همیشه این فیلم نیز از فضایی در درون جادههای متروکه که شیوه خاص هالیوود برای به اجرا درآوردن نمایش آخر الزمانی است شروع میشود. همچنین تلاش انسانهای باقی مانده برای بقا. میل شدید هالیوود برای این موضوع قابل توجه است همیشه حوادث به سمت پایان جهان حرکت میکنند که با ورود ابر قهرمانان جلوی این حوادث و عاملینی که باعث آنها شدهاند گرفته میشود. اما چیزی که در تمام فیلمهای آخر الزمانی مشترک هست این است که صرفاً پایان دنیا نباید نمایش فوقالعاده و زیبایی از جهان باشد و به نفع بشر نبوده و باعث نابودی هر چه بیشتر او میشود. در حالیکه در کتب آسمانی و افکار مذهبی به نجات بشر در آخر الزمان به وسیله منجی آن اشاره شده است. اینکه چرا تفکر غرب و دستگاه رسانه آیش میل شدیدی برای تاریک نشان دادن پایان تاریخ دارند خود جای سؤال است.
اما در مورد کتاب ایلای اینبار ما با روایتی بعد از جنگ جهانی رو به رو هستیم که لایه اوزون نابود شده و بشر به دوره ای شبیه به دوره ابتدای خودش برگشته. قهرمان فیلم به دو دلیل به طور ماهرانه ای انتخاب شده:
1 – سیاه پوست بودن آن که این خود تصویری غیر نژاد پرستانه و بشردوستانه ای از غرب به ویژه آمریکا به نمایش میگذارد. در صورتی که در آثار دیگر سینمای غرب مثل فرار از زندان اینچنین نیست. در فرار از زندان قاتل حرفه ای که کمر به کشتن گروه مایکل اسکافیلد بسته یک سیاه پوست آفریقایی تبار است. یا فیلم مردی روی آتش که نقش اصلی آن را همانند این فیلم دنزل واشینگتن بر عهده دارد قربانی شدن یک سیاهپوست برای نجات دختری نوجووان از نژاد آنگلاساکسون را روایت میکند.
2 – شخصیت خود دنزل واشینگتن که مردی معتقد به امور دینی و قوانین خاص آن است. به طوری که حل شدن آن را در شخصیت داستانی به وضوح قابل مشاهده است.
شخصیت
شخصیت حامل آخرین انجیل است که به خط بریل نوشته شده ... همه اجزای این فیلم در خدمت کتاب انجیل و در تقدس آن به کار گرفته شده است. حتی سفری که شخصیت داستان آغاز کرده سفری هماننده داستانهای هجرت برای پایه گذاری دین در کتب آسمانی است. شخصیت ماموریتی شبیه به مسیح دارد و در مقابل گلولههایی که در شهر کارنگی به سمت او شلیک میشود به طرز اسرار آمیز و ماورائی محافظت میشود. در واقع ما با خود مسیح سرو کار داریم. همه ویژگیهای شخصیت از جمله دفاع غیبی، روییتنی و سفر که باید به انتها برساند و غیره ... دقیقاً از ویژگیهای مسیح است. البته سازندگان فیلم برای اینکه فیلم وارد خرافه نشود بیش از حد از این موضوع بهره نگرفته و ما در صحنههای پایانی به برخورد گلوله با شکم ایلای مواجه میشویم. ایلای یا بهتر بگوییم منجی آخرالزمان در طول مسیرش با اشراری مواجه میگردد که قبل از کشتن آنان یا در هنگامی که شاهد آخرین نفس کشیدنهای آنان است موعظههایی از کتاب انجیل بر پیکر آنان میخواند و این خود به شباهت هر چه بیشتر شخصیت با مسیح اشاره دارد.
و کارنگی هم دارای خصوصیت ضد میسحی است که کتب آسمانی به وفور به آن اشاره کرده است. تشکیل یک حکومت برای تسلط بر همه و بهره کشی از انسانها از ویژگیهای بارز اوست. هدف او در مورد بدست آوردن انجیل مشخص است. گرفتن آخرین راه حل برای رهنمود انسانی و نجات فکری و عقلی او در شرایط آخرالزمانی است او مردم و افرادش را از طریق فشار فیزیکی از قبیل زورگویی و اسحله و وعده پول تحت تسلط دارد که این خود امری موقتی در ساختار حکومتی اوست پس کارنگی سعی میکند همانند پیروان گذشته ادیان یهودی و مسیحی با بدست آوردن انجیل و تحریف آن افراد و مردم خود را از نظر ذهنی تحت فرمان خودگیرد.
شهر کارنگی
شهر یا دهکده کارنگی دقیقاً نمادی از شرق که درگیر حکومتهای دیکتاتوری و تئوریهای آن است. و این از کتابی با عنوان موسولونی که کارنگی در حال مطالعه آن است شروع خوبی برای اثبات این مسئله است. کلاً فیلمنامه های هالیوودی خاصیت ضد شرقی دارند برای نمونه در سه گانه ارباب حلقه ما شاهد ظهور شیطان در شرق و حمله آن به سمت غرب هستیم. ورود ایلای و بیرون رفتن آن از شهر کارنگی همانند دیگر آثار منجی گرایانه هالیوود با تغییر و انقلاب فکری همراه است. که میتوان در فیلمها یا انیمیشنهایی مانند رانگو یا تعقیب کوبنده یا چند قسمتی بی مصرفها، مرد آهنی و غیره ... مشاهده کرد. شهرهای یا کشورهایی که درگیر حکومت استبدادی و شرایط سخت خود هستند و ناگهان منجی از طرف غرب در میان آنان ظهور میکند و آنان را از چنگال حکومت استبدادی خود رها میسازد. منجیهایی که اغلب تاریخچه زندگی مشخصی ندارند و به نظر میآید از اول دوران بودهاند و از این پس هم خواهند بود مانند شخصیت گاندلوف سفید در فیلم ارباب حلقهها که در تمام دروان زمین بوده و ظهور و سقوط حکومتها را دیده است.
وقتی ایلای در شهر به اسارت گرفته میشود در اینجا انقلاب فکر مورد نظر کمپانی اتفاق میافتد دختری به نام سولارا که خود نمادی از سرزمین است مورد تغییر و تحول قرار میگیرد و از پیروان ایلای میشود. سولارا در واقع نمادی از اندیشه خام انسان شرقی است که با وجود رسانه قدرتمند غرب ذهنش از انواع و اقسام تصورات و افکار انباشته شده و در حالیکه تصویری از اندیشههای تاریخی اصیل خود نداشته سعی میکند آنان را رها کند.
انجیل شاه جیمز
اما انجیل مورد بحث در این فیلم آخرین امید برای رستگار انسان معرفی میگردد و مانند دیگر آثار هایوودی که وقایع یا اشخاص و یا اشیایی از غرب را انتخاب میکنند و حالت ماورائی، خاصی به آنان میدهد اینار در مباحث مذهبی اعلام برتری میکند. چیزیکه قابل توجه است این است که در روایت فیلم ما سخن آنچنانی از مسیح که خالق انجیل است نمیشنویم و در آخر ایلای کتاب را با عنوان انجیل شاه جیمز معرفی میکند. این معرفی خود نشانگر تحریف و چند جلدی بودن آن است. اما شاه جیمز چه کسی میتواند باشد؟ شاه جیمز اول از صلیبیونی بود که کشتارهای دهشتناکی در خاورمیانه به راه انداخت. و درپایان فیلم باز هم شاهد این هستیم که همیشه این غرب است که نجات دهنده دنیاست. در کل این فیلم شیوه دیگری از برتری غرب را به نمایش میگذارد. برتری میتوان در کنار قدرت نظامی و تکنولوژی قرار گذاشت.