در معنای اصطلاحی هنر، اختلافات زیادی به چشم می خورد كه نشان می دهد هنر به خاطر عمق و گستردگی و ظرافت خود، در عین پیدایی ناپیداست؛ چنان كه تولستوی، نویسنده كتاب معروف «هنر چیست؟» می نویسد: «براستی هنر كه از دیرباز از زمان افلاطون و ارسطو این همه گفت و گو در پیرامون خود برانگیخته، چیست؟ آیا هنر از درون انسان بر می خیزد؟ آیا مائده ای است آسمانی كه از ماورای ابرها به روح و جان حلول می كند؟ یا نه، آمیزه ای است از تمامی اینها و یا به باور «فروید» تبلور امیال سركوفته آدمی است؟»
باید گفت: «هنر وسیله ای است برای ثبت و ضبط احساس انسانی در قالب مشخص و نیز انتقال آن در خارج از عوالم ذهنی و همچنین تفهم آن احساس هنر به دیگران است».
از نظر تولستوی هنر آنگاه آغاز میگردد که انسانی با قصد انتقال احساسی که خود آنرا تجربه کرده است، آن احساس را در خویشتن برانگیزد و به یاری علائم معروف و شناخته شده ظاهری بیانش کند. به اعتقاد او «هنر، سرایت دادن و اشاعه عاطفه است.
در خصوص ارائه تعریف از هنر باید گفت که شکل اصیل و متعال هنر پدیده ای است که به شدت تعریف گریز است و نمی توان آن را درقالب عبارات محصور نمود و این تعریف گریزی ریشه در ذات هنر دارد. فیلسین شاله فیلسوف فرانسوی در تعریف هنر می گوید:«هنر، کوششی است که برای ایجاد زیبایی یا ایجاد عالم ایده آل می شود.»
هربرت رید معتقد است:«هنر بیان هر آرمانی است که هنرمند توانسته باشد آنرا در صورت تجسمی تحقق بخشد.»یا در جایی دیگر گفته:«هنر، کوشش است برای آفرینش صور لذت بخش»
هنرمند:
هنرمند راستین کسی است که عاطفه را نشان می دهد و عواطف مخاطبان را بر می انگیزد» وی همچنین در جایی گفته است:«وقتی انسان،آگاهانه و به معیت علائم خارجی،احساساتی را که خود تجربه کرده است، به صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد بطوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حسی و عاطفی که او گذشته است عبور دهد،عملش بنام هنر و خود او بنام هنرمند نامیده می شود.»
هنرمند کسی است که اندیشهها و عواطف خویشتن را یا از طریق قلم، قلم مو، چکش یا ابزار تولید آواها به صورت شعر، نقاشی و موسیقی و یا به صورتهای دیگر به منصه ظهور برساند و بدین وسیله دیگران را در مسیر فکری و عاطفی خود قرار دهد.
فعالیت هنری:
فعالیت هنری یعنی انسان احساسی را که قبلاً تجربه کرده است در خود بیدار کند و با برانگیختن آن به وسیله حرکات و اشارات، خطها و رنگها، صداها، نقشها و کلمات به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند آنرا به سایرین منتقل سازد. هنر وسیله ارتباط انسانها برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی و موضوعی ضروری و لازم است، زیرا افراد بشر را با احساسات یکسان به یکدیگر پیوند میدهد.
عناصر هنر:
هنر از عناصری ترکیب مییابد که با وجود آنها انسان میتواند به دستاوردهای لطیفی از احساس آدمی دست یابد که در شرایط دیگر چنین امکانی میسر نمیباشد. این عناصر عبارتند از: تخیل، ذوق، خلاقیت و زیبایی.
تقسیم بندی هنر:
هنرهای زیبا به هفت دسته تقسیم میشوند:
1-موسیقی 2-هنرهای دستی، مجسمه سازی و شیشه گری
3-هنرهای ترسیمی 4-ادبیات شامل شعر، داستان، نمایشنامه و فیلمنامه
5-معماری 6-حرکات موزون
7-هنرهای نمایشی مانند فیلم، تئاتر، سینما
وجوه مشترک آثار هنری:
1- تخیل 2- عاطفه و احساس هنرمند 3- چند معنایی بودن
چند معنایی بودن یعنی هر کس در برابر آثار هنری که میایستد، دریافت و استنباط خاصی دارد.
هنرهای سنتی
هنرهای سنتی،هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را به ۵ دسته عمده تقسیم میکنند:
۱.شعر و ادبیات
۲.موسیقی
۳.معماری و هنرهای وابسته
۵.صنایع مستظرفه(که بجز ۴ دسته بالا همه آثار هنری را شامل میشود)
تعریف تبلیغ:
ریشه آن از کلمه propaganda (پروپاگاندا) و به معنای پخش کردن و شناساندن میباشد و در اصطلاح فنون و روشهای تأثیرگذاری و کنترل طرز تلقیها، عقاید و رفتار انسان از طریق کاربرد کلمات و نمادها میباشد. امروزه این واژهها به معنای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و جلب آنان به هدف، حزب و مرام خاص به کار میرود.
ارکان تبلیغ:
1- پیام: عبارت است از محتوای اندیشه و تفکری که مبلغ میخواهد آنرا به دیگران منتقل نماید.
2- پیام دهنده یا کارگزار تبلیغ.
3- پیام گیرنده یا مخاطب: شخصی است که در برابر دریافت پیام اثر میپذیرد.
4- ابزار پیام رسانی.
کاربرد تبلیغات:
1- تبلیغات در همه زوایای زندگی مردم حضور دارد.
2- به کارگیری تبلیغ در زندگی انسانها باید متناسب با شرایط روحی و اجتماعی آنها باشد.
3- رعایت ارزشهای فرهنگی در تبلیغات عامل مهمی در پذیرش آن در میان مردم است.
ضرورت تبلیغات:
1- اطلاع رسانی.
2- با تأمل در رویکرد تبلیغات یک جامعه میتوان تا حدودی از ارزشهای و شیوههای مختلف زندگی مردم آن جامعه اطلاع پیدا کرد.
3- تبلیغ را باید بخشی از ساختار اقتصادی جامعه به حساب آورد.
4- تبلیغات به علت داشتن ماهیت اقتصادی، در روابط اجتماعی بین مردم تأثیر بسزایی دارد.
5- کالاها یا خدماتی که از طریق تبلیغ به مردم ارائه میشوند حاکی از نیازها و خواستههای مردم جامعه میباشد.
6- از طریق تبلیغات همه جانبه و صحیح سرمایهها و هزینهها قابل برگشت میباشد.
7- تبلیغات علاوه بر جلب توجه، اعلام وجود و حضور است.
انواع تبلیغات:
1- انواع تبلیغات براساس منبع:
الف) تبلیغات سفید: این نوع تبلیغ آشکارا و بی پرده بوده و به وسیله منابع رسمی و موثق انجام میشود.
ب) تبلیغات خاکستری: گردانندگان و فرستندگان پیام به طور پنهانی و با مهارت و ظرافت خاصی اقدام به این نوع تبلیغ میکنند و منبع مورد استفاده و هویت خود را فاش نمیکنند.
ج) تبلیغات سیاه: به تبیلغاتی گفته میشود که منبع انتشار آن دروغین و غیر از منبعی است که معرفی میشود.
2- انواع تبلیغات براساس اثر و نتیجه:
الف) تبلیغات مثبت: به آن نوع از تبلیغات گفته میشود که مجریان در آن به دنبال تقویت روحیه و افزایش دانش و اطلاعات مخاطبان و آمادگی آنان به منظور استفاده از منابع قدرت و در راستای تأمین منافع و مصالح ملی هستند.
ب) تبلیغات منفی: به آن نوع از تبلیغات گفته میشود که مجریان در آن میکوشند افکار منفی و تضعیف کننده و حوادث کوبنده و وحشتناک را به مخاطبان القاء کنند و روحیه و اراده آنان را سست و متزلزل نمایند.
3- انواع تبلیغات براساس محدوده تحت پوشش:
الف) تبیلغات داخلی یا ملی: عبارت است از کلیه اقدامات و فعالیتهای تبلیغاتی که برای نفوذ و تأثیر در افکار افراد و گروهها و سازمانهای داخلی و کنترل و هدایت افکار و رفتار آنان در مورد مسائل موردنظر انجام میشود. توجه تبلیغات ملی به سمت ایجاد و حفظ اتحاد ملی و همبستگی بین مردم و تقویت روحیه و اراده آنان گرایش دارد. (در ایران متولی این امر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میباشد)
ب) تبلیغات بینالمللی: این تبلیغات مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و بیشتر متوجه سیاست خارجی بوده و بر سیاستهای جهانی تکیه میکند.
4- انواع تبلیغات براساس نوع ارائه:
الف) تبلیغات مستقیم: ایجاد ارتباط با پیامهای تبلیغی شفاف و آشکار و غالباً بلاواسطه است.
ب) تبلیغات غیرمستقیم: که عمدتاً غیرعلنی، پنهان و ناپیداست.
5- انواع تبلیغات براساس موضوع و فعالیت:
1- تبلیغات دینی 2- تبلیغات سیاسی 3- تبلیغات بازرگانی 4- تبلیغات فرهنگی
فرایند تبلیغ:
1- القاء: منظور از القاء، یک عملیات روانی است که برای پذیرش یک پیام ویژه در جامعه صورت میپذیرد. در این روش کارگزار تبلیغ سعی میکند با استفاده از فنون مختلف در ضمیر ناخودآگاه مخاطب نفوذ نماید.
2- ایجاد نیاز: معمولاً کارگزاران تبلیغ نیازها را ایجاد میکنند و با دستکاری ذهن مخاطب آنها را وادار مینمایند پیزهایی را خریداری کنند که نیازی به آنها ندارند. در واقع کارگزار تبلیغات باید با خلاقیت خود در مخاطب ایجاد انگیزه نماید.
3- متقاعدسازی: متقاعدسازی فرایندی برای تغییر نگرش است
سبک های مختلف هنری:
چند نمونه از سبک های مهم هنری در زیر آورده شده است:
1- رمانتیسم:
نام جنبش هنری است که در اواخر سده ی هجده و اوایل سده ی نوزدهم میلادی شکل گرفت. و در معنای عام، به دوره هایی اطلاق می شود که کیفیتهای عاطفی و تخیلی در هنر و زندگی مورد تاکید قرار می گیرند. دوره ی اوج این جنبش بین سالهای 1790تا 1840 بود و در اصل انگلستان، زادگاه این شیوه بود. مضمون های شاخص هنر رمانتیک عبارت بودند از : عشق به منظره های بکر طبیعی و امور رمز آمیز غریب در هر هیئت و ظاهری، غم غربت درباره ی دوران گذشته، اشتیاق پرشور به نیروهای لگام گسیخته، تمایل شدید به آزادی و... ( واژه ی رمانتیک در لغت به معنای خیالی، افسانه وار و واهی است) در همین معنا رمانتیسم چون یک روش هنریِ متضاد با کلاسیسیسم و رئالیسم دانسته می شود. رمانتی سیسم اصطلاحی است که در تاریخ هنرهای نوین نمی توان آن را کنار گذاشت، این اصطلاح را اواخر قرن هجدهم، ابتدا منتقدین آلمانی برای تفکیک خصوصیات هنری"مدرن" از خصوصیات " کلاسیک" به کار بردند. رمانتی سیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک توصیف واحد برای آن غیر ممکن است. اما موضوع اصلی آن اعتقاد به ارزش تجربه ی شخصی و فردی است، در واقع رمانتیسم واکنشی بود در مقابل خردگرایی عصر روشنگری و نظم سبک کلاسیک. واژه ی رمانتیک از واژه ی فرانسوی " رُمانس" – به معنای داستان تخیلی قرون وسطایی که به زبانهای لاتینی نوشته می شد – مشتق شده است. و در اصطلاح تاریخ هنر و نقد هنری به کاربرد صور به صورت غیر صحیح، نااستوار، غیر منطقی، شخصی و بیانگر در هر اثر هنری اشاره دارد( در نقطه ی مقابلِ گرایش به صور صریح، استوار، منطقی، غیر شخصی، و دارای تناسب آثار کلاسیک).
هنر رمانتیک از اصول و قواعد معین زیبایی صوری پیروی نمی کند، ولی همچون هنر کلاسیک گرا، بیشتر به مفاهیم آرمانی می پردازد تاامور واقعی.
" نمایش هیجان طوفانی و طبیعت سرکش" که از جمله علایق رومانتی سیسم بود، نیاز به شیوه ای "پر از حرکت و رنگ " داشت. و برای متقاعد کردن بیننده، باید نحوه ی ارائه ی اثر تا حد امکان "واقعگرایانه" باشد. رومانتیست ها تمایل به طبیعت گرایی و واقعگرایی داشتند، نمونه از از این واقعگرایی در پیکره ی یکی از شخصیت های داستان "سه تفنگدار" اثر دوما که توسط "گوستاو کوربه"gustavecourbet( نقاش و پیکره ساز فرانسوی) ساخته شده بود را می توان مشاهده کرد.
2- سمبولیسم: symbolism
سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است. سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890 در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور و شکل گرفت. این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد." نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی چیزهایی شود که واقعی و موجودند... شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد". موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامه ی سمبولیستی را در فیگارو در18 سپتامبر1886 انتشار داد و در آن اظهار داشت: اصل اساسی هنر" جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است" و کلمه ای بود که اولین بار برای نقاشیهای "ونگوگ" و " گوگن" به کار رفت. سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت ارائه کرد. در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت. علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه کیفیت سودمند بزدایند و شعار" هنر برای هنر" (پارناسین)را ترویج دهند. هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است. به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.
نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست، بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد. بر این اساس آنان عینیت را مردود شمردند و بر ذهنیت تأکید کردند. همچنین کوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت در هم آمیزند. نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر به بیان ایده هستند. منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی توازی هایی برقرار سازند. از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند. هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند. بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند. اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند. با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی، مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون "مونش" به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود، یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
پل گوگن که زندگی اجتماعی خود را با کار دلالی سهام در پاریس آغاز کرد از روی ذوق شخصی به نقاشی و جمع آوری آثار هنرمندان معاصر پرداخت. در سال 1889 وی در مقام شخصیت اصلی هنر نوظهور سمبولیسم خوانده شد. پیروان رمزگرای گوگن خود را "نبی ها" ( کلمه عبری به معنای پیغمبر) می نامیدند. نقاش انزواجوی دیگری که توسط رمزگرایان کشف شد: "اودیلن رودون" بود که تخیلی انباشته از اوهام داشت. وی استاد حکاکی روی سنگ و مس برای چاپ تصاویر سیاه قلم بود از رویاهای عجیب و غریب و تخیلات کابوس آسای ادبیات رمانتیک الهام می گرفت. اثر معروفش" چشم بالونی" را به ادگار آلن پو تقدیم کرد. در واقع حکاکی های رودون اشعاری مرئی هستند که عالم وهم انگیز و میت آسای پو را به تصویر کشیده اند. در این اثر چشمی واحد رمزگونه برای به نمایش در آوردن عقل بصیر خداوند است. رودون تمام کاسه ی چشمی را که از حفره اش بیرون آمده به صورت بالونی سرگردان در آسمان نقش کرده است.
3-رئالیسم
واژه رئالیسم از (real) که به معنای واقع است، مشتق شده و در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است. رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است که به بازنمایی واقعیت مورد تجربهی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد. در این تعریف عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی، چکیدهنگاری و رمانتیسم است. از نظر محتوا رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است، زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفهی طبیعتگرانه دربارهی زندگی نمیپردازد. رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار هنری - صرف نظر از سبک یا اسلوب معین – است. مکتب واقعگرایی، نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ ایده آلیسم مکتبی است که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی میداند. واقعگرایی یعنی اصالت واقعیت خارجی.
این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است. ایده آلیستها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک میکنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص میدانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک میکنم نباشم، دیگر نمیتوانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسانها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود میداند. باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیستها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.
رئالیسم را در آثاری میتوان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و با محیطشان را بیان میکند و به طور کلی با مسئلهی «انسان چیست و چه میتواند بشود» درگیر میشود. نقاشانی چون «رامبراند»، «فرانسیسکو گویا»، «ونگوگ»، «پیکاسو» و بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقعگرایانه آفریدهاند. در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیدهنگاری به کار رفته است.
رئالیسم چون یک آموزه یا نظریهی هدفمند، در میانهی سدهی نوزدهم، واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسیسیسم و خصلت ذهنی و تلقینی رمانتیسم بود. واقعگرایی سدهی نوزدهم بر تفسیر همه جانبهی زندگی اجتماعی و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید میکرد. (از نظریهپردازان اصلی آن، «شانفلُری» و «دورانتی» بودند). ادامهی جنبش رئالیسم سدهی نوزدهم به دو جریان امپرسیونیسم و ناتورالیسم - به خصوص در ادبیات – انجامید.
در این سبک هنرمند باید در نمایش طبیعت( طبیعت بدون انسان و با انسان) از هرگونه "احساساتی گری" خودداری کند. رئالیسم، در اینجا شیوه ی هنری ای است که از حوالی سال 1840 به بعد در اروپا و دیگر نقاط جهان متداول شد. مدت زیادی از میانه ی قرن نوزدهم نگذشته بود که شارل بودلر شاعر و هنرشناس فرانسوی، در سال 1846 نقاشیهایی را می ستود که بتواند"خاصیت قهرمانی زندگی معاصر" را به وصف درآورد. در آن زمان تنها یک نقاش وجود داشت که برآوردن این "نیازمندی" را اساس ایمان هنری خود قرار دهد. و او کسی نبود جز گوستاو کوربه. کوربه که به پرورش روستایی خود می بالید و در سیاست از سوسیالیست ها طرفداری می کرد، هنر خود را در سالهای میان 50-1840 به شیوه ی نوباروک رمانتیک آغاز کرد، لیکن در سال 1848 در زیر فشار طغیانهای انقلابی که سراسر اروپا را فرا گرفته بود، کوربه به این عقیده در آمد: تاکیدی که مکتب رومانتیسم بر اهمیت احساس و تخیل می گذاشت صرفا دستاویزی بود برای فرار از واقعیتهای زمان و او اعتقاد به این امر پیدا کرد که هنرمند نباید تنها به تجربه ی شخصی و بی واسطه ی خود تکیه کند و می گفت: من نمی توانم فرشته ای را تصویر کنم، زیرا هرگز آن را به چشم ندیده ام!
هنگامی که کوربه پرده ی "سنگ شکنان" را به معرض نمایش گذاشت، نخستین اثری بود که واقعگرایی برنامه ریزی شده ی او را به طور کامل در بر داشت.
4- امپرسیونیسم impressionism
در بهار 1874 گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و... گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار) را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند. با این کار شدید ترین و خصمانه ترین واکنش ها را که تا آن هنگام در دنیای هنری پاریس با آن مواجه بودند برانگیختند. در طی سده ی نوزده میلادی رابطه بین جامعه و هنرمند به طور روز افزونی تصنعی می شد تا اینکه سرانجام در همین نمایشگاه آثار امپرسیونیست ها به نقطه ی گسست خود رسید. امپرسیونیسم حقیقتاً نخستین و مهمترین جنبش مدرن هنری در سده نوزدهم محسوب می شود. امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی، یا دریافت حسی است. امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به هنر و زندگی بود. آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود. نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو بود که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود. این هنرمندان ابتدا نام خود را "انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" گذاشتند. اما بعدا نام یکی از تابلوهای مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب منتقد جوان لوئیس لروی(لویی لروا) را واداشت تا در مجله charivari( شاری واری) کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود، بعداً از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از جنبه های برجسته اهداف آنان پذیرفته شد.
نئوامپرسیونیسم:
در آثار آخر سورا " نیش قلم ها" تبدیل به نقطه چین ها یا پرداز ظریفی از رنگ تابناک می شود که بنابر نظریه ی علمی نقاش می بایست در چشم نگرنده، با هم بیامیزد تا رنگهای فرعی بسی درخشانتر از آنچه که با مخلوط کردن مواد رنگی بر روی تخته شستی حاصل می شود، به وجود آورد. این شیوه ی نقاشی به نام های گوناگون نئوامپرسیونیسم، پوانتیلیسم(نقطه چین کاری رنگ) و نیز دیویزیونیسم(یا پرداز رنگ) خوانده شده است.
نئو امپرسیونیست ها سعی کردند تا اصول بصری امپرسیونیسم را بر بنیانی علمی بنا نهند و پُست امپرسیونیست ها آغازگر زنجیره ای طولانی از جنبش ها بودند که تلاش داشتند تا رنگ و خط را از کارکردهای بازنمایانگر محض اش رها کنند و به ارزش های حسی و نمادینی بازگردانند که امپرسیونیست ها آن را صرف تاکید خود بر عنصر گذر زمان و اجمال لحظات کردند. هنگامی که سزان و سورا دست به کار جایگزینی امپرسیونیسم با شیوه جدیدتر و استوارتری از نوع کلاسیک بودند، "وینسنت ونگوگ"(1853-1890)( نخستین نقاش بزرگ هلند) مسیری مخالف در پیش گرفته بود زیرا احساس می کرد که مکتب امپرسیونیسم هنوز به نقاش چنانکه باید، آزادی ابراز عواطفش را نمی داد. و از آنجا که داعیه اصلی ونگوگ همین ابراز عواطف با بیانی گویا بود، برخی از هنرشناسان وی را نقاشی از مکتب اکسپرسیونیسم( توضیح فصل های آینده) یا هیجانگری به شمار آورده اند.
5-کوبیسم cubism
جنبش هنری که به سبب نوآوری در روش دیدن، انقلابی ترین و نافذ ترین جنبش هنری سده بیستم به حساب می آید. کوبیست ها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیده ها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان- به خصوص در علم فیزیک- همانندی داشت. جنبش کوبیسم توسط "پیکاسو" و "براک" بنیان گذارده شد، مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت. (1914-1907)
با این حال برخی روشها و کشفهای کوبیست ها در مکتبهای مختلف هنری سده بیستم ادامه یافتند. نامگذاری کوبیسم(مکعب گرایی) را به لویی وُسِل، منتقد فرانسوی نسبت می دهند، او به استناد گفته ی ماتیس در باره ی « خرده مکعب های براک» این عنوان را با تمسخر به کار برد، ولی بعدا توسط خود هنرمندان پذیرفته شد. کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن، کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم را به هم مربوط می کرد، واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیک متمایل شد. پیشگامان کوبیسم مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهادند و عمدتا طبیعت بیجان را موضوع کار قرار دادند. در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها، صرفا به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیا پرداختند. آنان بازنمایی جو و نور و جاذبه ی رنگ را – که دستاورد امپرسیونیستها بود – از نقاشی حذف کردند و حتی عملا به نوعی تکرنگی رسیدند. با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند و انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود کردند.
شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد بر هم نهادن و درهم بافتن تراز ها(پلانها)ی پشتنما نوعی فضای تصویری جدید پدید آوردند. در این فضای کم عمق، بی آنکه شگردهای سه بعد نمایی به کار برده شود، حجم وجسمیت اشیا نشان داده شد.
کوبیست ها – برخلاف هنرمندان پیشین – جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمی کردند که منظری از اشیا در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همه جانبه دید، بلکه باید پوسته ظاهر را شکافت و به درون نگریست. نمایش واقعیت چند وجهی یک شی مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور همزمان به تصویر در آید، یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست می توانست انجام دهد، القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار می شد. روشی که او به کار می برد تجزیه صور اشیاء به سحطهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدین سان، هنرمند کوبیست داعیه واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری.
کوبیسم را معمولا به سه دوره تقسیم می کنند:
1-کوبیسم نخستین یا پیشا کوبیسم:
مرحله ی اول که آن را « پیشاکوبیسم» یا « کوبیسم نخستین» می نامند، با تجربه های مبتنی بر آثار متاخر سزان و مجسمه های آفریقایی و ایبریایی مشخص می شود این مرحله با تکمیل پرده «دوشیزگان آوینیون» اثر پیکاسو(اوایل 1907) به پایان می رسد. ساختار این پرده آغاز کوبیسم را بشارت می دهد؛ زیرا جابجایی و درهم بافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن می توان مشاهده کرد. در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیه سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازه ای را در بازنمایی اشیا به کار بردند و از میثاقهای برجسته نمایی و نمایش فضای سه بعدی عدول کردند.
2- کوبیسم تحلیلی:
در دومین مرحله (1912-1910) که آن را"کوبیسم تحلیلی" می نامند، اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطح تری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده تقریبا غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره غالبا تکرنگ و در مایه های آبی، قهوه ای و خاکستری بودند. به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سر انجام اسلوب تکه چسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روشهای نقاشانه ی پیشین بود.
3- کوبیسم ترکیبی:
در مرحله سوم(1912-1914) با عنوان "کوبیسم ترکیبی" آثاری منتج ازفرایند معکوس انتزاع به واقعیت پدید شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه ی کوششهای گریس بود. اگر پیکاسو و براک در مرحله ی تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شیء می پرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی می ساختند، اکنون گریس می کوشید با نشانه های دلالت کننده ی شیء به باز آفرینی تصویر آن بپردازد. بدین سان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت می شود و طرح نشانه واری از چیزها به دست می دهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به کوبیسم باز آورد.
کوبیسم بر جنبشهای انتزاع گرا چون کنستروکتیویسم، سوپرماتیسم و دِ استیل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه ی هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اسلوبهای آن بهره می گیرند.
6- ناتورالیسم: naturalism
یا طبیعت گرایی که زمزمه های آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش می رسید. اصطلاحی در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر که در آن، طبیعت بدان گونه که به نظر می آید، بازنمایی می شود. در این تعریف که- بیشتر از جنبه ی صوری اعتبار دارد- طبیعتگرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است. اگر هنر کلاسیک یونان را جلوه کامل طبیعت گرایی تلقی می کنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن می دانند بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینه ای زیبایی طبیعی را بازمی تابد. در این معنا، طبیعت گرایی با آرمان گرایی تناقضی ندارد، حال آنکه مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی و چون یک "روش هنری" خلاف این است. اصطلاح زیبایی شناسی طبیعتگرایانه، به نظریه ی فلسفی مربوط می شود که از اثباتگرایی سده نوزدهم ناشی شده و در نظریه ادبی "امیل زولا"( نویسنده فرانسوی) به اوج رسیده است. در این نوع زیبایی شناسی، روشهای علمی مشاهده واقعیت به کار گرفته شد. ناتورالیست های نیمه ی دوم سده ی نوزدهم بر طبق برنامه ای مشخص و با نوعی بی طرفی و فاصله گزینی، رونگاشتی از جهان و زندگی پیرامون خود ارائه می کردند. و غالبا از پرورش دنیای خیال از باور به آنچه که ملموس و محسوس نیست، از کاویدن معنای نهفته در چیزها، از تقلیل جنبه های ناخوشایند و پیش پا افتاده و پس رونده و خشن زندگی امتناع می جستند. این، نگرشی متضاد با آرمانگرایی و واکنشی در برابر رمانتیسم بود. اصطلاح ناتورالیسم به مثابه مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بار توسط بلوری در باره ی پیروان "کارواجو" به کار برده شد. به زعم او اینان به تقلید وفادارنه از طبیعت( خواه زشت، خواه زیبا) می پرداختند. همچنین کاستانیاری - منتقد فرانسوی - اصطلاح ناتورالیسم را جایگزین رئالیسم کرد. تا بر عین گرایی و پژواکهای فعالیت علوم طبیعی تاکید بیشتری بگذارد. بنا به نظر طبیعت گرایان، وراثت و محیط تعیین کننده اصلی تقدیر انسان هستند. فرق این مکتب با رئالیسم دراین است که درآثار رئالیستی انسان همیشه از محیط پیرامونش مهمتر بود اما درناتورالیسم اهمیت انسان از اهمیت اشیاء بیشتر نیست. نویسندگان ناتورالیست اغلب زشتیها را بیان می کنند .مشهورترین نویسنده این سبک، زولا معتقد بود که ادبیات یا باید علمی بشود ، یا نابود شود. آثار معروف او "ژرمینال، نانا، خانواده ترز راکن " ناتورالیسم هم مانند بسیاری از نهضتهای پیش از خود، بخصوص در ادبیات به خاطر کمبود نمایشنامه هایی که دربردارنده اصول این نهضت باشد. به شکوفایی نرسید.
روشها يا سبكهاي تبليغاتي در هر كشور نشان دهنده فرهنگ رايج و حاكم بر آن كشور است. متخصصان و تحصيل كردههاي تبليغات، سعي دارند در هر كار تبليغاتي، عناصري مانند هدف، كالا، مشتري، پيام، جاذبه، روش و ... را به دقت شناسايي و تفكيك كنند. اما حرفهايها به اين گونه عمل نميكنند. در زیر نمونه ای از سبک تبلیغات در چند کشور آمده است.
1. سبك تبليغات امريكايي:
2.در سبك تبليغات امريكايي، حمايت از فرهنگ رايج و جاري در آن كشور، به وضوح مشاهده ميشود. شيوه برخورد با مخاطب، مستقيم، بيواسطه و بيپروا است.
3. در گفت وگوها از اطلاعات و اعداد و ارقام و آمار كمك گرفته ميشود و به طور ضمني به خريدار احتمالي گفته ميشود چرا بايد آن محصول را خريداري كند. مخاطب، معمولا افراد يا تصميم گيرندگان فردي هستند. از كلمات «من»، «تو» و «ما» بيشتر استفاده ميشود.
4.غلو، گزافهگويي و تاكيد، از ويژگيهاي تبليغات امريكايي است. اگر محصولي نتواند با محصول مشابه خود از نظر قيمت، كيفيت، دوام يا ساير ويژگيها رقابت كند، «سخت فروش» ناميده ميشود.
5.اخيرا از لغات قوي و قدرتمند مانند «جديد»، «اصلاح شده»، «عالي»، «معجزه» و «بهترين» در تبليغات امريكايي استفاده ميشود. حتي در سالهاي اخير از عبارت «بهترين در دنيا» يا هر عبارتي كه مفهوم آن «كيفيت در سطح جهاني» باشد، نيز استفاده شده است.
6.در آگهيهاي تبليغاتي امريكايي اغلب از وجود افراد مهم و مشهور به عنوان مصرف كننده يا توصيه كننده و تاييد كننده كالا يا منبع موثقي براي جهت دادن به انتخاب مصرف كنننده بهره گيري ميشود.
7.مقايسه بين دو كالا و توصيه يكي نسبت به ديگري بسيار معمول است.
(مشروط بر آنكه متكي بر حقايق و مشخصات فني برتر كالاي مورد توصيه باشد).
ø روش توصيه و مقايسه مستقيم دو كالا كه در تبليغات امريكايي وجود دارد؛ در هيچ فرهنگ و كشور ديگري يافت نميشود. دو مارك تجاري رقيب (برند) به وضوح در كنار هم قرار ميگيرند و يكي از آنها با علامت (x) مردود اعلام ميشود.
ø گاهي اوقات نيز مقايسه، غيرمستقيم صورت ميگيرد يعني دو كالاي رقيب با كالاي سومي كه عموما مورد قبول است يا رهبر بازار است مقايسه و رد يا قبول ميشود.
2. سبك تبليغات انگليسي:
1. سبك تبليغات انگليسي نشان دهنده يك جامعهي فوقالعاده فردگرا است. آگهيهاي تبليغاتي معمولا بر فرد يا يك زن و شوهر تمركز ميكنند و كمتر موردي ميتوان يافت كه تمركز بر گروهي از افراد باشد.
2. پيام بسياري از آگهيها اين است كه اگر شما اين كالا را بخريد، نسبت به ديگران متمايز و برجستهتر ميشويد. در بسياري از آگهيهاي انگليسي اين خطاب كه «هر چه دوست داري انجام بده» يا «به وجود خودت اهميت بده» وجود دارد.
3. جوانان محور و هدف بسياري از آگهيها هستند. اين امر نشان دهنده فرهنگ فاصله بين دو نسل است. قدرت اين فاصله به حدي است كه جوانان را داراي نيرويي برابر و حتي بيشتر از بزرگسالان ميداند. به موجب اين فرهنگ، يك دختر جوان به مادرش ياد ميدهد كه كدام ماده شوينده بهتر از ديگري است و بهترين نتيجه را ميدهد. جوانان مستقل هستند.
4. شوخ طبعي، بذله گويي و استفاده از اشعار فكاهي نيز به دليل رايج است. اول به منظور ارسال پيامهاي مهم براي مخاطباني كه اساسا با قدرت و نيروهاي حاكم بر جامعه مخالفند و دوم براي آن دسته از مخاطباني كه معمولا براي رهايي از مشكلات و فشارهاي جامعه، كمتر احساسات خود را نشان ميدهند. خونسردي سنتي انگليسي و بي تفاوتي ظاهري آنان، كار را بر هر مجري تبليغاتي دشوار ميسازد. به اين ترتيب براي اثرگذاري بر احساسات و روان خشك و بي روح انگليسي استفاده از شعر و بذلهگويي و استعارات فكاهي بسيار ضروري و مهم است.
5. امريكاييها و انگليسيها در بسياري از موارد فرهنگي با يكديگر اشتراك دارند. اما تبليغات آنان با يكديگر متفاوت است. روش تبليغاتي انگليسيها، زيركانهتر، ماهرانهتر و دقيقتر است. اگرچه مفاهيم به طور صريح و بي پرده گفته ميشوند.
6. تبليغات انگليسي عمدتا بر ارتباطات مستقيم استوار است و در آن از عوامل انگيزشي و ايجاد ذهنيت، بسيار استفاده ميشود.
3. سبك تبليغات آلماني:
1. سبك تبليغات آلماني، صريح، بدون ابهام و با تاكيد بر نياز به سازندگي و توليد ارزش است. در اين سبك همه چيز قاطع و شفاف بيان ميشود و جلوگيري از عدم قطعيت به مديريت امكان ميدهد بدون ابهام تصميم بگيرد. آمار و اطلاعات و حقايق بسيار توجه ميشود و پيامها متكي بر آمار واقعي است.
2. در روش تبليغاتي صريح، عقلايي و جدي آلماني، كيفيت، تكنولوژي و طرح محصول داراي جاذبههاي مهمي هستند. همچنين از آثار و فوايد استفاده از كالا يا خدمت براي مصرف كننده نهايي همانند مشخصات فني و نحوه استفاده از كالا در تهيه پيامهاي تبليغاتي بهره برداري ميشود.
3. در فرهنگ آلماني، «كيفيت بالاتر در برابر قيمت مساوي» مهمتر از «كيفيت مساوي برابر قيمت پايين تر» است. همچنين در اين فرهنگ «موفقيت و سربلندي در آزمايشات فني» به عنوان يك ارزش و محمل تبليغاتي مورد توجه است.
4. در فرهنگ آلماني قدرت افراد و موسسات، تابع قدرت قانون اساس و حدود عمليات تجاري به وسيله قانون تعيين ميشود. در اين فرهنگ آزادي زياد به اين دليل كه ممكن است باعث ايجاد بي نظمي شود، مورد قبول نيست.
5. جزييات كار بسيار مورد توجه است. خصوصا به جزييات فني توجه زيادي ميشود. مثلا در آگهيهاي تبليغاتي اقلام بهداشتي، جزييات فني و نحوه اثرگذاري مواد شيمیايي بر نسوج و الياف يا پوست انسان به مصرف كننده اطلاع داده ميشود. به گونهاي كه مصرف كننده جنبههاي علمي و تكنولوژي يك پيام را پيش از منافع خود مورد توجه و تفكر قرار ميدهد.
4. سبك تبليغاتي فرانسوي:
1. آنچه سبك تبليغات فرانسوي را از سبك تبليغات ساير كشورهاي اروپايي متمايز ميسازد، «فردگرايي»، «اعتقاد به اصالت انتخاب» و بالاخره احساس استقلال در تصميم گيري است.
2. جنبههاي تئاتري، هنري و دراماتيك در آثار تبليغاتي فرانسوي بيش از هر كشور ديگري است.
3. از ديگر جنبههاي تبليغات فرانسويان ميتوان استفاده از طنز و شوخي، درام و سرگرميها را ذكر كرد. بازي با الفاظ و اشكال در آثار تبليغاتي زياد به چشم ميخورد.
4. پيام دهندگان در تبليغات تجاري فرانسوي، معمولا افراد مسن و خبره هستند. پدربزرگها، مادربزرگها، پدران و مادران، پزشكان و متخصصان معمولا به بچهها، مصرفكنندهها و افراد ديگر پيام ميدهند و آنان را راهنمايي ميكنند.
5. استفاده از استعاره و سمبل، بيشتر در تبليغات كالاهاي مصرفي است، اما در تبليغات كالاهاي صنعتي و واسطه مفاهيم تخصصي مانند مشخصات فني، دوام، عملكرد و ... به طور صريح و بيواسطه و به دور از استعاره و كنايه بيان ميشود.
5. سبك تبليغات ژاپني:
1. سبك تبليغات ژاپني متاثر از تعاليم كنفسيوس و ارزشهاي جمعي در جامعه ژاپني است. روش ايجاد ارتباط در سبك ژاپني، غيرمستقيم است.
2. در ژاپن، عادت فرهنگي معذرت خواستن در هر امري از امور اجتماعي، بيان كننده اين تفكر است كه اظهار هر سخني از جانب گوينده باعث اختلال در نظر فكري شنونده ميشود، پس گوينده بايد در ابتدا معذرت بخواهد. هدف روشن تبليغات در ژاپن، دوست داشتن با مصرف كننده، به دست آوردن اعتماد او، ايجاد حس احترام در او بالاخره تكيه بر او به عنوان يك خريدار دايمي و باوفاست.
3. اهميت هدف خشنودسازي مشتري در ژاپن، بسيار بالاتر از معرفي و جا انداختن نام تجاري محصول، نام شركت يا تبليغات تلويزيوني موثر است.
4. آثار تبليغاتي ژاپني معمولا سبك فانتزي، تخيلي و سرگرم كننده ندارند، بلكه بيشتر با لحني غير مستقيم، دقيق، زيركانه و توام با استعارات و كنايات است. در مورد كالاهاي صنعتي يا واسط، نيز غيرمستقيم و با استفاده از اشارات و سمبلهاست.
5. مقايسه و برشمردن خوبيهاي محصول خودي در برابر صفات محصول رقيب، مخالفت فرهنگ ژاپني است و نوعي افترا و اتهام به بدي و فساد تلقي ميشود.
۶ . روش عرضه و بيان مطلب و شعر و لغات زيبا در محيطي دلپذير و جاذبههايي مثل احترام به پيش كسوتها و بزرگترها و نشان دادن اهميت آنها، تكميل كننده سناريوست