مجموعه شعر "تقدیر" از سمیرا اکبرزاده مجموعه شعری است متشکل از هفتادوچهار شعر کوتاه در هفتادوچهار صحفه که با دو زبان فارسی و انگلیسی از سوی انتشارات واژه آرا روانه بازار کتاب شده است. قبل از این هم، مجموعه شعر دیگری از قلم این شاعر روانه بازار کتاب شده بود. این مجموعه شعر را میتوان مجموعه شعری در نظر گرفت که رویکردی کاملاً احساسی دارد. تولستوی درباره مبحث احساس گفته است که احساس یکی از مهمترین ابزارهای یک هنرمند است که از ان بهره میبرد. احساس را به عنوان یک اصل بنیادی در نظر میگیرد و میگوید هنرمندی موفقتر است که بتواند احساس را آنطور به مخاطب القا کند که مخاطب را درگیر و تحت تاثیر خود قرار دهد.
در آن صورت است که صورت مسئله با پرداخت خوبی روبرو شده است. میتوان گفت که احساس به عنوان یک اصل میتواند رابطه مستقیمی با ذهن ایجاد کند. درگیر شدن ذهن مخاطب باعث ایجاد تعلیق در مخاطب میشود و این به جز احساس به دیگر مؤلفههای شعری از قبیل اندیشه، زبان، تم یا درونمایه و فرم شعر هم میتواند برگردد. احساس در شعر به خودی خود خوب است. اما همین احساس به دو صورت متفاوت اتفاق میافتد. صورت اول این است که گاهی شاعر احساس خود را در مورد چیزی یا کسی بیان میکند. آن هم به شکلی کاملأ اگاهانه، و گاهی در صورت دومان را به نمایش میگذارد. بدون اینکه کوچکترین آگاهی از آن اتفاق داشته باشد و لزومی هم ندارد که جنبههای کامل آگاهی وجود داشته باشد. چون ممکن است این اتفاقی که در ذهن شاعر افتاده است برگردد به ناخودگاه شاعر و یا حتی ژنتیک شاعر، که آن را به نمایش بگذارد. که چیزی دور از ذهن انسان مدرن نیست. بروز این احساس در شعر ممکن است در ذهن مخاطبها به گونههای مختلفی خود را نشان دهد. در شعر سمیرا اکبرزاده که شاعری احساس محور است از نوع صورت مسئله اول است. او احساس خود را نسبت به هر چیزی یا کسی که دیده است در قالب شعر بیان میکند. که گاهی این احساس به صورت پخته و گاهی به صورت ناپخته، در اختیار مخاطب گذاشته میشود. حال برمیگردیم به شعر تقدیر که هم به عنوان اسم کتاب برگزیده شده است و هم در پشت جلد کتاب آمده است: «/جنگ بود و آب نبود/ روی تخته سیاه مینوشتیم/ بابا آب داد/ خنک میشدیم و سیراب/ جنگ نیست و آب هست/ خنک/ شبیه آب معدنی/ اما پدر نیست و من سالهاست که تشنهام» احساس شاعر در اینجا برمیگردد به تجربه زیستی شاعر از جنگ. هر شاعری بنابه تجربه زیستیاش از جامعه و محیطی که در آن زیست کرده است احساسهای متفاوتی از هم دارند. شاعری که در جنوب زیست کرده است با شاعری که در غرب زیست کرده و هر دو درگیر مسائل جنگ بودهاند اما احساس این دو نسبت به معقولهای شبیه جنگ کاملأ احساسی دو گانه و متفاوت از هم است. یا احساس یک شاعر در شمال و احساس شاعری دیگر در شرق با هم کاملاً مجزا و متفاوت خواهد بود. در این شعر شاعر بوسیله احساس شاعرانهاش از فقدان پدر حرف میزند. پدری که در رابطههای عاطفی نقش به سزایی را در خانواده و ساختار کلی جامعه ایفا میکند. شاعر بوسیله آوردن واژه آب معدنی خواسته است که زبان نویی داشته باشد اما کارکرد کشیدن از این واژه کارکردی دوگانه یا حتی متفاوتی نیست.
دریدا عقیده داشت که کلمات هرگز احساس یا فکری را که بیرون از آنها و مثلاً در ذهن و قلب آدمی است بیان نمیکنند، برای کسی که با متن سروکار دارد، فکر و احساس جایی بیرون از خود کلمات و متنی که پیش رویش قرار دارد نیست، و کلمات و متن فقط یکدیگر و چیزی را که در خودِ آنهاست رونمایی میکنند. گفته میشود که خودِ او گاهی دربارهی یک موضوع چند بار مینوشت تا نشان بدهد که هر بار احساس کلمات نسبت به دفعهی پیش انگار حرف دیگری را میزنند. در شعر بی تو صحفه بیستوچهار احساس کلمات به صورت کاملاً سطحی به مخاطب القا میشوند: «میرفتم نگاهم میکردی/ از حسرت چشمهایت به خود میبالیدم/ جوان بودم/ جوانی کردم/ امروز در حسرت نگاهت/ غرورم اشک میشود.» نداشتن عمق کافی در این شعر باعث میشود که مخاطب در اینگونه شعرها تعمق نکند و به سرعت از کنار آنها عبورکند. مسئله دوم در این کتاب مسئله رگههای عرفانی در این شعرهاست. مسئله عرفان در شعر برمیگردد به اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم و بعدها هم در شاهنامه فردوسی که کاملاً بعدی حماسی دارد. به وفور رگههای عرفان را میتوان دید. بیشترین تاثیری که اکبرزاده از عرفان دارد عشق به خدا و مسائلی در باب بهشت و جهنم است. و باز نگاهی از روی عشق در بعضی از مضامین شعرها به طبیعت است و نگاهی سهرابوار گونه نسبت به محیط و اطرافش دارد. اما بصورت کاملاً تعمق بر انگیز ی اتفاق نمیافتد وازان نازکاندیشی و نازک خیالی که مخاطب را به لایههای بعدی شعر هدایت کند خبری نیست. با هم شعر ستاره از این مجموعه را با هم میخوانیم: «خوش به حال ستارهها/ کوچکند و دست نیافتنی/ خورشید با همه بزرگیاش /خواهانی ندارد» ■