علم و جهل / دکتر هوشنگ دولت آبادی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

علم و جهل / دکتر هوشنگ دولت آبادی

در دهه دوم سده کنونی بلدیه طهران برای زیبا کردن شهر چند میدان ساخت و در وسط آن‌ها یک مجسمه قرار داد. در یکی از این میدان‌ها در خیابان سی‌متری باغ شاه مجسمه باشکوهی از یک پهلوان نیرومند دیده می‌شد که نیزه بلندی را در دهان یک هیولای سیاهرنگ فرو کرده بود. آن میدان و این مجسمه «علم و جهل» نام گرفتند و هر بیننده‌ای با یک نگاه درمی‌یافت که آن انسان توانمند نمادِ علم است و دیو پلید، جهل را مجسم می‌کند که با سلاح دانش در شرف نابودیست…

در همان روزگار در کتاب اول ابتدایی داستان معلمی را آورده بودند که با نوشتن حروف «م»، «الف» و «ر» بر تخته سیاه به نوآموزان یاد می‌داد مار را چگونه باید نوشت و فرد بی‌سوادی که از آنجا می‌گذشت، با کشیدن شکل مار با معلم مخالفت می‌کرد و می‌گفت مار اینست نه آن! بدیهی است ما کودکان ساده‌دل معلممان را دانا و رهگذر بی‌سواد را جاهل می‌دانستیم و از اینکه باسواد شده‌ایم و به اردوی دانایان پیوسته‌ایم، احساس غرور می‌کردیم و وقتی در راه بازگشتن از مدرسه از کنار مجسمه علم و جهل می‌گذشتیم، پیروزی دانش را بر نادانی امری مسلم تصور می‌کردیم و از اینکه خودمان را در جمع لشگریان علم می‌دیدیم، سر از پا نمی‌شناختیم.

اما آیا این رؤیا تحقق یافته است؟ نویسنده این سطور بر این باورست که جواب این پرسش منفی است و اگر قرار باشد امروز با رعایت صداقت مجسمه‌ای از علم و جهل بسازند، باید نمادِ دانش را به صورت انسانی رؤیایی نشان بدهند که به آنچه در اطرافش می‌گذرد، توجهی ندارد، نیزه جهل‌کشی را به گوشه‌ای انداخته است و در آسمان‌ها دنبال گمشده‌ای می‌گردد. جهل را هم باید به شکل موجودی موقر با قیافه‌ای حق به جانب مجسم کنند که هراسی از گزند علم ندارد و می‌داند که مردم دیگر زبان عالمان را نمی‌فهمند و در میان دستاوردهای دانایان کمتر چیزی یافت می‌شود که دردی را دوا کند و مشکل تازه‌ای به وجود نیاورد.

می‌دانم که در دنیای غرقه در «اطلاعات» روزگار ما این ادعا به آسانی پذیرفتنی نیست و حتی ممکنست عده‌ای مدعی را همطراز مرد بی‌سوادی بدانند که شکل مار را بر تخته سیاه می‌کشید، اما اجازه می‌خواهم به عرض برسانم که در جهان کنونی مرز بین علم و جهل دیگر سواد داشتن و بی‌سواد بودن نیست، بلکه آماده بودن برای پذیرفتن واقعیت‌ها و یا انکار آن‌هاست و نگاهی گذرا به آنچه در جهان می‌گذرد، نشان می‌دهد که اطمینان به چیره شدن دانش بر جهل، تا حد زیادی ساده‌لوحانه است.

ما انسان‌ها برای خودمان در عرصه کائنات ارزش دروغین اغراق‌آمیزی قائلیم و حاضریم برای حفظ این حیثیت ساختگی، هر واقعیتی را نادیده بگیریم. شاید اولین ضربه کشنده‌ای که بر این باور نادرست وارد آمد، کشف این واقعیت بود که زمین مرکز عالم نیست بلکه کره‌ای در جمع کرات دیگر است که عبیدانه به دور خورشید می‌چرخد. واکنش کلیسای کاتولیک که در آن روزگار خود را متولی حفظ شأن آدمی می‌دانست، جلوگیری از انتشار این یافته علمی بود و تکفیر و سوزاندن کاشفان و پیروان آن. کلیسای رم بعد از چند سده تجاهل، در صدد جبران این اشتباه برآمد و در بیانیه‌ای پر از ابهام اذعان کرد که ممکنست در آن روزگار اشتباهی رخ داده باشد و حتی برای آنکه نشان دهد واتیکان در خط اول مدافعان علم قرار دارد، قرار شد مجسمه گالیله را در باغ مصفای واتیکان در جلوی محلی که روزی زندان او بود نصب کنند، اما در همین ماه گذشته سرنوشت گالیله، تندیس و البته موقعیت کره زمین دچار تزلزل شد چون حضرت پاپ در یک سخنرانی از محاکمه کافران در قرون وسطی دفاع کرد و چون بر اساس تعریف، پاپ معصوم است و خطا نمی‌کند، معلوم نیست که کره زمین بالاخره به دور خورشید می‌چرخد یا نه.

دومین ضربه سهمگین صد و چهل و نه سال پیش با انتشار یافته‌های داروین بر تصویر نادرستی که ما انسان‌ها از خودمان ساخته‌ایم وارد آمد و جنگی بین علم و جهل درگرفت که هنوز در جریانست و شدت یافتن آن در روزگار به اصطلاح علم‌زده ما نشان می‌دهد که نادانی را نباید دست‌کم گرفت! فرضیه تطور و تکامل نشان می‌داد که موجودات زنده به تدریج پدید آمده‌اند. بیان این نظریه از سوی داروین در قالب عبارت‌هایی احتیاط‌آمیز صورت پذیرفت و به اشتباه این گونه تعبیر شد که در طی زمان هر موجودی جای خویش را به موجودی کامل‌تر از خودش داده است و معنی این سلسله مراتب در آفرینش، چیزی جز این نبود که انسان، یعنی وجود دور از همه عیبی که تصور می‌کرد همه کائنات فقط به خاطر او خلق شده است، از نسل میمون است… این نظریه طبعاً در جامعه اشرافی انگلستان نیمه سده نوزدهم که آن را همه پر نخوت‌ترین دوران تاریخ می‌نامند، غوغا به پا کرد. بحث‌های بسیاری درگرفت و همه سعی داشتند برای دفاع از «شأن انسانی» خود آن را مردود جلوه بدهند و یا دست‌کم خودشان را از شمول آن خارج سازند و شاید گویاترین مطلب درباره این جنگ حیثیتی محکوم به شکست، جمله‌ایست که آن را به همسر اسقفی که علمدار مخالفت با نظریه داروین بود، نسبت می‌دهند. این بانوی متشخص گفته بود «امیدوارست این مطلب که میمون‌ها جد ما هستند، درست نباشد و اگر هم این قضیه واقعیت دارد، همسایه‌هایمان از آن باخبر نشوند!»

از روزگار داروین تاکنون نظریه او موضوع هزاران تحقیق علمی بوده است. سنگواره‌هایی که در لایه‌های زمین از پانصد میلیون سال پیش تاکنون یافت شده‌اند، منشعب شدن تدریجی موجودات زنده را از هم ثابت می‌کنند و از جمله معلوم شده است که انسان و میمون‌های تکامل یافته که آن‌ها را میمون‌های دنیای کهن یعنی آفریقا می‌نامند، هفت میلیون سال پیش از نی‌ای مشترکی منشعب شده و هر کدام به حیات خود ادامه داده‌اند. در دهه اخیر علم توارث هم به اثبات فرضیه تطور و تکامل انواع کمک کرده است و با شناخته شدن ساختار ژنی انسان و بعضی جانداران دیگر، معلوم شده است که تفاوت بین ژن‌های انسان و شامپانزده فوق‌العاده اندک است و حتی فرق بین ژن‌های انسان و پستانداران دیگر از چند درصد تجاوز نمی‌کند…

با این دلایل و شواهد محکم انتظار می‌رود که دیگر کسی به مخالفت با داروینیسم برنخیزد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، درست مخالف این انتظار است. گروهی که تکامل تدریجی موجودات زنده و خویشاوندی آن‌ها را با هم باور ندارند، با برداشتی اصول‌گرایانه و پر تعصب از متون مسیحی، معتقدند همه موجودات زنده جدا از هم و درست به همین صورتی که امروز هستند، خلق شده‌اند و زمان این خلقت را به تفاوت بین چهارهزار و چهار تا ده هزار سال پیش می‌دانند و عده‌ای هم اصرار دارند که آفرینش از زمان طوفان نوح شروع شده است و حتی به این تضاد آشکار در باور خود توجه ندارند که اگر خلقت در آن زمان «شروع» شده، آن پیامبر بزرگوار چه دلیلی داشته است که با آن همه زحمت موجودات خوب و بد را از هم جدا کند، خوب‌ها را در سرزمینی تازه سکنی بدهد و بدها را به دست طوفان بسپارد تا سزای خود را ببینند و نابود شوند؟

مخالفت سرسختانه با نظریه داروین، با وجود دلایلی که برای اثبات آن پیدا شد، از میان نرفت و به خصوص در کشور امریکا زمینه مساعدی برای گسترش یافت. تصادفاً در همان زمانی که مجسمه علم و جهل در تهران قدیم ساخته شد، پانزده ایالت جنوبی امریکا قانونی را به تصویب رساندند که براساس آن تدریس فرضیه تطور در مدارس جرم به حساب می‌آمد و در شهر کوچک دیتون در ایالت تنسی دادگاهی برای محاکمه معلمی تشکیل شد که قانون را در این مورد رعایت نکرده بود. آن دادرسی که به «محاکمه میمون» شهرت یافت به محکومیت منجر نشد و این نتیجه نشان می‌دهد که مخالفان داروینیسم در آن روزگار از پشتیبانی گسترده‌ای برخوردار نبودند. پرچمدار لشکر مخالفان داروین در آن رویارویی مردی بود که سه بار با ناکامی داوطلب احراز مقام ریاست جمهوری شده بود و درباره میزان اطلاع وی از علم زیست‌شناسی کافیست به این نکته توجه کنیم که او برای خفیف کردن داروین بر او خرده گرفته بود که با تأکید بر اینکه انسان از نسل میمون‌های افریقایی به وجود آمده، حتی این حق را از امریکاییان سلب کرده است که فرزند میمون‌های قاره خودشان باشند! البته این نکته را همه می‌دانند که میمون‌های قاره امریکا از نظر رشد مغزی در مرحله‌ای به مراتب پایین‌تر از میمون‌های قاره افریقا قرار دارند و اگر قرار بود یکی از این دو گونه میمون نی‌ای آدمی باشد، انتساب به میمون افریقایی بدون تردید نوعی افتخار به حساب می‌آمد!

برخلاف روزگاری که محاکمه میمون برگزار شد، خلقت‌گراها در زمان حاضر، به خصوص در امریکا، از قدرتمندترین نیروهای اجتماعی و سیاسی هستند و با امکاناتی که در دست دارند، گاه به گاه با گذراندن قانونی از مجالس ایالتی یا با گرفتن حکمی از یک قاضی همفکر، جلوی تدریس داروینیسم را در مدارس می‌گیرند و یا برنامه‌ریزان آموزشی را مجبور می‌کنند معادل همان تعداد ساعتی که صرف درس دادن فرضیه تطور می‌شود، به خلقت‌گراها فرصت بدهند تا نظریه‌های «علمی» خودشان را برای دانش‌آموزان مطرح کنند. آنان با هزینه بسیار زیاد جوانان را به موزه‌های خودشان می‌برند تا شواهدی را که برای رد داروینیسم وجود دارد، ببینند، هر چند در این بازدیدها منحصراً به سفسطه قناعت می‌شود، چون در حال حاضر مدرک علمی علیه فرضیه تطور وجود ندارد که ارائه شود. علاوه بر این، بنیاد تمپلتون که متعلق به یکی از ثروتمندترین مردم امریکاست، جایزه سالانه‌ای برای تحقیقات در رد نظریه داروین معین کرده است که مبلغ آن از جایزه نوبل به مراتب بیشتر است و در میان برندگان آن نام افرادی دیده می‌شود که در رشته‌های دیگر علوم به کشفیات عمده‌ای نائل شده‌اند و حتی یک برنده جایزه نوبل در میان آن‌هاست…

براساس آمار موجود، چهل و شش درصد امریکایی‌ها خلقت‌گرایی را باور دارند. عده قابل ملاحظه‌ای از آن‌ها معتقدند که داروینیسم دروغی کفرآلود است و باید از برنامه درسی حذف شود و عده‌ای که کمتر افراطی هستند، بر این باورند که داروینیسم و خلقت‌گرایی باید با هم تدریس شوند و خوبست این نکته را هم اضافه کنیم که نامزد کنونی مقام ریاست جمهوری از حزب جمهوری‌خواه به این گروه تعلق دارد و اعلام کرده است که در صورت انتخاب شدن این برنامه را اجرا خواهد کرد. البته باید این واقعیت را هم ذکر کرد که مخالفت با تطور و تکامل تدریجی موجودات زنده منحصر به امریکا نیست. در کشور رومانی داروینیسم از برنامه آموزشگاه‌ها حذف شده است. در ترکیه کتاب مصور اطلس آفرینش که موضوع آن تأکید بر آفرینش یکباره است، در هزاران نسخه چاپ و به رایگان توزیع شده است و در ایستگاه‌های مرکزی راه‌آهن در استانبول و شهرهای بزرگ دیگر، غرفه‌ای برای عرضه این کتاب برپا کرده‌اند. حضرت پاپ موجود هم از مخالفان سرسخت داروینیسم است و یکی از اولین اقداماتی که بعد از رسیدن به قدرت انجام داد، عزل رئیس رصدخانه واتیکان بود که خلقت‌گرایی را نمی‌پسندید. اما شاید تأسف‌بارترین رویارویی با داروینیسم رویدادهای کنونی در انگلستان موطن داروین باشد. در این کشور یکی از دستگاه‌های اقتصادی بسیار نیرومند اعلام کرده است که در صدد ایجاد بزرگ‌ترین «پارک علمی» دنیا برای اشاعه خلقت‌گرایی است و دانشگاه لندن هم در ماه فوریه سال جاری «تالار داروین» را در ساختمان اصلی خود در اختیار بنیادی به نام «هارون یحیی» گذاشت تا کنفرانسی برای خلقت‌گراها در آن برگزار کند!

تأکیدی که در این نوشته بر مخالفت روزافزون با داروینیسم می‌شود صرفاً به این دلیل است که در این باره ارقام و آمار قابل اعتمادی وجود دارد که روگردان شدن مردم را از علم ثابت می‌کنند و علاوه بر آن نشان می‌دهند که چگونه باورهای مذهبی متعصبانه و نژادپرستی توانایی آن را دارند که چشم و گوش عده زیادی از مردم را بر روی دستاوردهای دانش ببندند و زمینه انکار بدیهیات را فراهم کنند. اما البته باید به این واقعیت توجه داشت که اهمیت این جهل، در برابر پیامدهای نادیده گرفتن یافته‌های علمی در زمینه‌های دیگر بسیار ناچیز است. در کشور افریقای جنوبی رئیس جمهور کنونی و همفکرانش نزدیک دو دهه بر این باور بودند، و شاید هنوز هم باشند، که بیماری ایدز یک عفونت ویروسی نیست! آن‌ها با همه امکاناتی که داشتند، جلوی اقدامات سازمان جهانی بهداشت را گرفتند و سعی کردند این بیماری را با جوشانده‌های بومی و رژیم غذایی درمان کنند. این تتبع که آن را با هر معیاری باید جاهلانه نامید، موجب شده است که کشور افریقای جنوبی از نظر وفور ایدز در مرتبه پنجم جهان قرار بگیرد. طبق آمار موجود نزدیک یک چهارم از کل جمعیت آلودگی دارند و یک سوم زنان باردار با ویروس ایدز تماس داشته‌اند و اگر تحت درمان قرار نگیرند، بیماری را به نوزادانشان منتقل می‌کنند.

متأسفانه انکار لجوجانه یافته‌های علمی که می‌توان آن‌ها را «جهل حکومتی» نامید، منحصر به حوزه بهداشت عمومی نیست. نادیده گرفتن ابتدائی‌ات علم اقتصاد تعداد زیادی از مردم جهان را به معنی واقعی کلمه به روز سیاه نشانده است و البته نباید تصور کرد که این مشکلات خاص جوامع در حال توسعه هستند، چون در کشورهای پیشرفته هم یافته‌های علمی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی مورد توجه قرار نمی‌گیرند و به عنوان نمونه مسئله افزایش دمای زمین و خطرهایی که پیش می‌آورد، هنوز جدی گرفته نشده است. این گونه غفلت‌هایی که گاهی معلوم نیست باید آن‌ها را جهل نامید یا تجاهل، انسان‌ها را از ابتدایی‌ترین حقشان یعنی آسوده زیستن محروم می‌کند و در بسیاری موارد خسران به مرحله‌ای رسیده است که دیگر جبران آن میسر نیست…

اگر با توجه به مطالب بالا بپذیریم که نبرد بین دانایی و بی‌دانشی در زمان کنونی به سود دانش در جریان نیست، باید جوابی برای این سئوال بیابیم که این روند نامطلوب چگونه پیش آمده است. روزگار ما را «عصر طلایی علم» می‌نامند و ادعا می‌کنند نود و نه درصد همه عالمانی که از ابتدای تاریخ علم می‌زیسته‌اند، معاصر ما هستند و بیش از نود و پنج درصد نتایج درخشانی که از پژوهش‌های علمی به دست آمده، مربوط به دهه‌های اخیر بوده است. در چنین شرایطی چگونه ممکنست جهل به طور خزنده در حال گسترش باشد و از نفوذ علم در ذهن مردم روز به روز کاسته شود؟

به گمان نویسنده این گزارش برای بی‌رغبتی به علم دو دلیل عمده وجود دارد، یکی اینکه خلق و خوی انسان تمایل چندانی به دانستن ندارد و دیگر آنکه علم به راهی افتاده است که دیگر نمی‌تواند به آسانی اطمینان مردم را به خود جلب کند. بدیهی است ادعای اول یعنی بی‌میلی ذاتی مردم به دانستن، به آسانی پذیرفتنی نیست چون با تصویر دور از همه عیبی که ما از انسان در ذهن خودمان داریم، در تضاد کامل است. اما واقعیت اینست که بشر موجودی محتاط است که ایمنی وضع موجود را به هر تغییری ترجیح می‌دهد و به همین دلیل همواره تلاش کرده است یافته‌های علمی را که پدید آورنده تغییر هستند و روال موجود را دچار تزلزل می‌کنند، نادیده بگیرد. ما تصور می‌کنیم اوضاع جهان همیشه همین گونه بوده است که هست و همواره همین طور خواهد ماند. اگر چنین نبود، نظریه‌های کپلر و گالیله باید بنیان اعتقاد انسان را به خودش فرو می‌ریختند و او را فروتن می‌کردند، فرضیه تطور و خویشاوندی نزدیک انسان با طبیعت باید بشر را به فکر حفاظت از محیط زیست می‌انداخت، اما چنین چیزی اتفاق نیفتاده است چون ما خودمان و وضع موجود را غیرقابل تغییر تصور می‌کنیم و از این راه، درست مانند خلقت‌گراهایی هستیم که معتقدند همه موجودات به همین صورت که هستند، پدید آمده‌اند. یافته‌های هشداردهنده علمی زمان حاضر، از جمله پیامدهای گرم شدن کره زمین، تراکم خطرناک مواد رادیواکتیو و شیوع بیماری‌های کشنده‌ای که ما در حال حاضر هیچ راهی برای مقابله با آن‌ها نداریم، ذهن کسی را مشوش نمی‌کنند چون ما آموخته‌ایم آن‌ها را برای راحتی خیال خودمان به کلی نادیده بگیریم. ما همدل با همسر اسقفی که مخالف داروین بود، امیدواریم آب شدن یخ‌های قطب، بالا آمدن سطح دریاها و در آب فرو رفتن بیشتر شهرهای دنیا حقیقت نداشته باشد یا اگر دارد کسانی که در کوهستان‌ها زمین دارند، از آن باخبر نشوند…

دلیل دومی که برای کاسته شدن از اعتبار علم و عالم عرضه شد، اینست که علم به بیراهه افتاده است. در زمانی نه چندان دور، مقصد پژوهش‌های علمی فقط رسیدن به واقعیت بود و بس در حالی که در روزگار ما تحقیق باید «مفید» باشد. یعنی منافع کسانی را تأمین کند که سرمایه لازم برای پژوهش را فراهم می‌کنند و نیازی به تأکید نیست که سود صاحبان زر و زور که بهای بسیار گران وسایل تحقیق را می‌پردازند، با منافع مردم همیشه همسو نیست. در حال حاضر بودجه بسیاری از پژوهش‌های علمی را دستگاه‌های نظامی تأمین می‌کنند. حاصل بعضی از این تحقیق‌ها سلاح‌های کشنده جدید است، اما کار به آن منحصر نیست. در زمینه داروهایی که بر رفتار انسان‌ها اثر می‌گذارند، فعالیت بسیاری وجود دارد که می‌توانند آسیب مغزی پایدار به وجود بیاورند.

در کنار دستگاه‌های نظامی، کارخانه‌های داروسازی سرمایه عظیمی برای یافتن داروهای جدید صرف می‌کنند، اما این داروها که طبعاً بسیار گران هستند فقط برای مصرف در کشورهای ثروتمند و به منظور مداوای بیماری‌های فراوان در آن مناطق ساخته می‌شوند و کسی به نیازهای مردم فقیر جهان توجهی ندارد. هر سال دو میلیون نفر از مالاریا می‌میرند، اما کسی به فکر ساختن واکسن برای این بیماری نیست، اما شاید فاجعه‌ای که در مورد سل یعنی یکی دیگر از بیماری‌های همراه با فقر پدید آمده، بهتر نشان بدهد که مشکل کجاست. در دهه‌های پنجم و ششم سده گذشته تعداد محدودی داروی ضد سل به بازار عرضه شد و بعد از آن چون فروش این دارو سودآور نبود، تحقیقی برای یافتن ترکیبات تازه صورت نگرفت. طبیعت بیماری سل ایجاب می‌کند که مداوا با یک یا چند دارو برای مدت معینی صورت پذیرد، اما این کار نه با امکانات مادی مردم فقیر سازگار است و نه با سهل‌انگاری آن‌ها. به این ترتیب درمان در بسیاری موارد ناتمام رها می‌شود و بعد از مدتی با بازگشت مرض، از داروهای دیگر تجویز می‌شود. از سوی دیگر میکروب سل مثل بسیاری عوامل بیماری‌زای دیگر، در خود تغییرهایی به وجود می‌آورد تا بتواند در مقابل داروها مقاومت کند و به زندگی ادامه بدهد. نتیجه این جنگ و گریز در مورد بیماری سل به وجود آمدن میکروب‌هایی شده است که در مقابل همه داروهای موجود مقاوم هستند. بیماران مبتلا به این نوع سل وسیله اشاعه نوعی بیماری هستند که درمان ندارد و راه‌حلی که در حال حاضر برای این معضل در کشورهای ثروتمند پیدا شده است، اینست که این افراد نگون‌بخت را به نام قرنطینه در سلول‌های انفرادی حبس می‌کنند تا برای درمانشان دارویی پیدا شود یا بمیرند و چون هنوز تحقیقی برای یافتن دوای جدید مؤثر شروع نشده، می‌توان پیش‌بینی کرد که سرنوشت این بیماران چیست؟

آنچه به عرض رسید، بیشتر از مشتی از خروار نیست، اما شاید نشان بدهد که چرا رؤیای آن‌ها که هفتاد و اندی سال پیش مجسمه علم و جهل را ساختند، تحقق نیافته است. این نکته را هم باید یادآور شوم که کتاب دبستانی ما برای مجسم ساختن نماد جهل راه درستی نرفته بود چون رهگذری که شکل مار بر تخته سیاه کشید، جاهل نبود بلکه خط تصویری را به کمک ذوق خود یافته بود، یعنی همان خطی را که سه هزار سال وسیله رواج تمدن بود و هنوز به گونه ای در شرق آسیا کاربرد دارد.

خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هفت/ منبع سایت بخارا

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692