• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی از سر تأمل به کتاب «من، بابا و یک کماندو» نویسنده «داریوش عابدی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

نگاهی از سر تأمل به کتاب «من، بابا و یک کماندو» نویسنده «داریوش عابدی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی از سر تأمل به کتاب «من، بابا و یک کماندو» نویسنده «داریوش عابدی»؛ «محمود خلیلی»

مقدمه: مهم‌ترین مسئله در باب نقد و بررسی یک کتاب آن است که شخص منتقد، به اثری که می‌خواهد مورد نقد قرار گیرد، فارغ از حبّ و بغض نگاه کند. وی باید با قراردادن خوبی‌ها و بدی‌های اثر، در دو کفه‌ی متقابل، تا حد امکان نتیجه‌گیری نهایی را به خواننده واگذار نماید. این موضوع تنها در صورتی به درستی اتفاق خواهد افتاد که در گام نخست، منتقد مرعوب نام و یا جایگاه نویسنده‌ی اثر نشود وگرنه قضاوت وی بدون شک، با ترس و شرم توأم خواهد شد.

این نکته به مثابه آن است که در سال‌های نه چندان دور که امتحانات نهایی برگزار می‌گردید، تمامی سربرگ‌های اوراق امتحانی بریده و جدا می‌شد تا شائبه‌ی تقلب یا تخلف پیش نیاید. در باب چرایی نقد این کتاب نیز باید گفت کتاب "من، بابا و یک کماندو" در هفتمین دوره جشنواره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس در سال 1382 حائز رتبه سوم در رشته داستان شد. حال با گذشت بیش از یک دهه از چاپ این اثر آیا تغییری مثبت در روند چاپ و نگارش آثار برتر در این زمینه دیده شده است؟

همان زمان در بیانیه هیات داوران جشنواره آمده بود: «آثار منتشره در حیطه ادبیات کودک و نوجوان، چه از لحاظ کمی و چه کیفی در وضع بسیار نامطلوب و خطرناکی از بُعد فرهنگی قرار دارد و نسل‌های آینده در فقری وحشتناک از این حیث به سر خواهند برد».

مشخصات کتاب:

من، بابا و یک کماندو/ نویسنده: داریوش عابدی/ چاپ: انتشارات پالیزان/ چاپ اول 1380 و چاپ دوم 1385. این رمان نوجوانان، با 152 صفحه در قطع رقعی و در 17 فصل نوشته و چاپ شده است.

خلاصه داستان:

قهرمان این رمان کودکی به نام علی است که پدرش دریک عملیات دچار سرنوشت نامعلومی شده است و پسرک همراه با مادر وخواهر کوچک‌ترش سمیه که ناراحتی خونی دارد، زندگی می‌کند. مادربزرگ علی (یعنی مادر مادرش) فرد

متمولی است که به علت ازدواج دخترش با مردی غیر از طبقه‌ی خویش، از این خانواده دل خوشی ندارد اما (ص 30) «‌از حق هم نباید گذشت مامان می‌گفت... رهن کامل خانه‌ای که نشسته‌ایم مامان بزرگ داده و بعضی وقت‌ها که کفگیر حسابی به ته دیگ می‌خورد یواشکی گره از کار ما باز می‌کرد و به وضع مالی خانه سروسامانی می‌داد، به هر حال هر چی که بود مادر بود...». روزی یکی از دوستان علی ملقب به "بهرام بی‌بی" خبر می‌آورد که اسیر یا اسیرانی از اردوگاه اسرا (که در نزدیکی شهر آن‌هاست) گریخته و جایی در شهر پنهان شده است. علی ناخودآگاه برسر راه آن اسیر فراری قرار می‌گیرد و با هم پیمان می‌بندند که در قبال فراری دادن اسیر، او نیز وقتی به عراق رسید از پدر علی خبر گرفته و آن‌ها را از نگرانی بیرون بیاورد. علی در آخرین لحظات محل اختفای اسیر را توسط میرداود (بهرام بی‌بی) لو می‌دهد و این در حالی است که خبر می‌رسد پدر علی پیدا شده و فردا به وطن باز می‌گردد.

تحلیل محتوا:

عابدی به موازات بررسی زندگی علی نوجوان و خانواده‌اش، همزمان خود را درگیر بازگویی زندگی خانواده "میرداود" می‌کند. این خانواده، که پسر بزرگشان به علت حضور در خانه تیمی گروهک مجاهدین خلق اعدام شده است دچار گسست شیرازه گشته و فرزند کوچک آن‌ها یعنی همین بهرام، نان‌آور خانه است. میرداود کوچک که دوست علی است و با نام بهرامِ‌بی‌بی نیز از او یاد می‌شود، توسط نویسنده به شدت حمایت می‌گردد! آیا نویسنده فقط به خاطر تنهایی، سن پایین، و یا تقابل با نگاهِ تلخِ مردم به این پسر علاقه دارد و داستان زندگی‌اش را دنبال می‌کند یا ریشه‌هایی نامرئی آن‌ها را به هم پیوند داده است؟

عابدی با دخالت آشکار در داستان، علی را وادار می‌کند تا میرداود را برای دادن خبر محل اختفای اسیر فراری به بسیج بفرستد، شاید می‌خواهد داغ ننگی را که بر پیشانی این خانواده است با این عمل پاک کند؟! کوشش نویسنده برای ساختن چهره‌ای مظلوم و مورد ترحم، از بهرام بی‌بی از چه خاستگاهی برمی‌آید؟ چرا قهرمان فرعی، گاهی از قهرمان اصلی داستان پررنگ‌تر می‌شود؟ پاسخ این نکات برای خواننده مبهم می‌ماند.

شناخت قهرمان اول داستان:

داستان در ظاهر از زبان نوجوان و برای نوجوان گفته می‌شود و نویسنده به علت تعلق خاطر شخصی و یا تقویت و ترویج زبان پارسی و فرهنگ عامه، ضرب‌المثل‌های بسیاری را از دهانِ همین قهرمان کوچک خارج می‌کند. تعدد اصطلاحات و عبارات به گونه‌ای است که خواننده از گستره‌ی بزرگ دایره اطلاعات و ضرب‌المثل‌هایی که علی نوجوان بر زبان می‌آورد، متعجب می‌شود.

کوشش نویسنده برای باورپذیر ساختنِ علی با قرار دادن وی در موقعیت‌های گوناگون موفق است و وی توانسته به درستی شخصیت وی را پرداخت و صیقل دهد، اما با نهادن کلمات قلنبه سلنبه در دهان این نوجوان بازیگوش، سن وی را بالاتر از آنچه که هست، نشان می‌دهد. آن تصاویر را بگذارید کنار، شادی کودکانه علی را از خوردن یک دانه پفک که گویی تمامی شادمانی دنیا در همان دانه‌ی درشت و ترد و نمکی خلاصه شده است. (ص 39) شادمانی کودکانه علی از دریافت مسلسل اسباب بازی که مادربزرگ به او می‌دهد دیدنی است: (ص 78 و 79) «یک مسلسل بود که وقتی شلیک می‌کردی از دهنه‌اش جرقه می‌زد بیرون. از خوشحالی نمی‌دانستم چکار کنم. فوری گرفتم و تا می‌توانستم دور و برم را بستم به رگبار» و «از روی مبل آمدم پایین و سمیه و عروسکش را بستم به رگبار». این نشانه‌ها با آن درشت گویی و زبان سرخ علی هم‌خوانی ندارد. این عدم تطابق گویش و دانش با سن قهرمان اصلی داستان، رمان "من، بابا و یک کماندو" را به شدت آسیب‌پذیر نموده است، و به باور پذیری شخصیت و داستان لطمه می‌زند.

نگاهی به کاستی‌های کتاب:

در بیش از 70% این کتاب، نکات نگارشی و استفاده درست از علائم و نشانه‌ها رعایت نمی‌شود (توجه داشته باشید که مخاطبان اصلی کتاب نوجوانان هستند). برای مثال نگاه کنید به موارد ذیل:

  • بی دقتی در رعایت علائم و نقطه گذاری:

ص 74: «اگر مامان سر کیف بود؟ به پرو پایم پیچیده بود؟ می‌رفتم سراغش و به زور هم شده یک دانه بیسکویت ازش می‌گرفتم» و....

  • وجود غلط املایی:

ص 143: «...خیلی ازیتمان کرده بود...»

ص 125: «زله ام کرده این نیم وجبی.» و ....

  • بی دقتی در ویرایش:

ص 59: «گور پدر هر چی اسیر عراقی را کرده‌اند» و....

  • وجود عبارات و یا جملات بی معنا:

ص 54: «آن وقت چقدر طاقچه بالایمان می‌گذارند و تحویلمان می‌گیرند قند تو دلم آب می‌شد» و ....

  • عدم دقت در درست‌نویسی:

ص 121: «گوشهایم را چسباندم به در و تیز کردم.» و....

سخن پایانی:

طرح چند پرسش:

آیا این کتاب در دو چاپ پیاپی خود به دست مخاطبان اصلی آن رسیده است؟ چه بازتابی در پی داشته است؟ (برای مثال، این کتاب پس از 8 سال از چاپ دوم آن بر حسب اتفاق - به دست نگارنده رسید).

در جامعه‌ی فرهنگی روز (سال‌های 80 و 85) چرا این کتاب مورد نقد و بررسی صحیح قرار نگرفت تا اشتباهات فاحش و غلط‌های نگارشی آن پالایش شود؟ جامعه منتقدین و دلسوزان ادبیات جنگ و دفاع مقدس در راستای رسالت خود چه کردند؟

آیا با چنین کتاب‌هایی می‌توان درست خواندن و درست نوشتن را به نوجوانان آموخت؟ با دادن الگو و سرمشق غلط، چگونه می‌توان زبان پارسی را از نادرست‌نویسی پالایش کرد؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692