«تراژدی بر بوم حیرانی»
«تراژدی نمایش اعمال مهم و جدیست که در مجموع به ضرر قهرمان اصلی تمام میشود. هستهی داستانی به یک فاجعه منتهی میشود که معمولاً این فاجعه مرگ جانگداز قهرمان تراژدی است. مرگی که البته اتفاقی نیست، بلکه نتیجه ی منطقی و مستقیم حوادث و سیر داستان است.»1 بهعنوان نمونه در داستان رستم و اسفندیار، دو شخصیت روبرویهم قرار میگیرند. رستم که از شرف و نام خود دفاع میکند و اسفندیار که او نیز پهلوانی ها کرده، سخنانش از ایمانی پر شور سرچشمه میگیرد.
«دو نیروی فوق بشری که درعینحال تجسم آرزوهای همهی انسانها هستند. بدینسان دو نیروی سیلابآسا که از درون اسطوره و وجدان ناخودآگاه مردمان کهن در بستر زمان جاری شده است در برابر هم قرار می گیرند تا نابودی یکدیگر را فراهم کنند.»2
با توجه به مطالب گفتهشده، اینک این سؤال مطرح میشود که تعریف خوانندهی امروز از تراژدی معاصر چیست؟ آیا توقعات ما نیز همچون نیاکانمان است؟ آیا در دنیایی که بهسرعت نور همهچیز در حال تغییر است تراژدی و قهرمانانش در معنای سنتی خود قادر به ادامهی حیات هستند؟ پس تکلیف ما در عصر حاضر با نوع ادبی تراژدی چگونه است؟
«امروزه اینکه قهرمانان تراژدی از طبقهی عادی اجتماع باشند، بسیار عادی است.»3 از نیروهای فوق بشری، جنگاوری ها، پیروزی ها و صفات والای اخلاقی و مسائلی ازایندست، خبری نیست.
«گاهی برای اینکه فرق قهرمان تراژدی امروزی را با تراژدی سنتی نشان دهند، از اصطلاح ضدقهرمان (معنای این کلمه غیر از معنای ضدقهرمانی است که در مقابل قهرمان اصلی داستان قد برافروخته است مثل سهراب یا اسفندیار در مقابل رستم.) استفاده میکنند. او فردی است که برخلاف قهرمانان قدیم که در هالهای از عظمت و قدرت احاطهشده بودند، منفی و بیاثر است و مانند ما شکست میخورد. دیگر از فرقهای تراژدی امروزی با سنتی در این است که در تراژدی های امروزی گاهی بهجای سرنوشت، سخن از فشارهای روانی است که باعث بدبختی فردی یا خانوادگی میشود [داستان آدمبرفی] و گاهی نیز عامل تغییر سرنوشت، درگیری فرد با قوانین اجتماعی است [داستانهای قربانی، ماتریسها و زیبا]»4
از این دیدگاه میتوان داستانهای مجموعهی مرد مُرد را تراژیک بنامیم.
در داستان «آدم برفی» با زنی مواجه هستیم که با فقر و مرگ شوهرش دستوپنجه نرم میکند و البته دو فرزندش نیز دیر یا زود باید وارد این گود شوند. |
داستان «قاب زرد» روایت زن و مردی است که در روابط شان بهسوی مرگ عاطفی رهسپارند و در این بین شاید چیزی که قرار است زندگی آنها را نجات بدهد، عکسی است که زمانی یادآور روزهای گرمی بوده؛ اما آیا لکی که روی پیراهن مرد است و در ابتدا تنها یک لکه ی کوچک است و در انتها تمام پیراهن را می پوشاند، اجازهی بازگشت دوباره را میدهد.
در داستان «ماتریس ها» (که گمانم بهترین داستان این مجموعه است)، راوی (دختر) امتحان ریاضی دارد اما با اکراه در مراسم نذری دادن (آخرین نذر) شرکت میکند. آوردن کاسه از صندوق بهانهای میشود تا به روایت زندگی مادربزرگش _ اَجی _ بپردازد. از پس روایت شیرینِ زندگیِ اَجی و نگاهی به نظام سلطه و ظلم خانسالاری، پی به این واقعیت میبریم که چگونه قوانین خانها زندگی را دستخوش ناملایمات کرده و حتی مرگ کودکی بیگناه را سبب میشود. اینکه چطور وقتی تعداد ستون ماتریس اول با سطر ماتریس دوم برابری نداشته باشد، میبایست منتظر فاجعه ای بود.
داستان «حیرانی» در کنار داستان ماتریس ها از بهترین های این مجموعه است. در این داستان میخوانیم که چگونه سرنوشت راوی تغییر میکند. او که تا دیروز دبیر دبیرستان فکور است حالا سوژه های نقاشی اش به روی بوم تبدیل به سوژه ی قتل می شوند. شخصیتهای داستان دقیقاً به همان طریق که نقاشی شان میکند، به قتل میرسند. کمکم راوی به این نتیجه می رسد اگر اراده کند می تواند هر که را بخواهد نابود کند.
مریم جوادی توانسته است با به کار بردن عنصر سرنوشت که یکی از عناصر تراژدی در معنای سنتی آن است، قهرمان تراژیک امروزی را خلق کند. |
«مرد مُرد» داستان ابوالعلی است و مرگش. تا زمانی که زنده است همهچیز خوب است، نقطه ی تراژیک در زندگی ابوالعلی بعد از مرگش رخ میدهد. ابوالعلی مرد بوده یا نه؟
«قربانی» آخرین داستان این مجموعه دارای بنمایه های اسطورهای است. روستاییانی که بنا به رسم کهن، زمان قحطی و خشکسالی باید مردهای را به زمین بسپارند و اگر مردهای نبود انسانی را قربانی کنند و در این روستا چه کسی بهتر از زبیده که پسرش را در مرض همه گیر دیفتری ازدستداده و حالا سر به جنون گذاشته است. زبیده می میرد اما نه بهوسیله ی غذایی که زن رحمت به او داده است بلکه به دلیلی که کسی نمی داند چیست و در نهایت تبدیل به اسطوره (امامزاده) میشود.
گمانم بهتر بود نویسنده بهجای استفاده از بن مایه ی اسطورهای در سطح، آن را در ژرفساخت متن به کار میبرد. از سوی دیگر داستان از دوپارگی محتوا رنج میبرد 1) یا با جامعه ای مواجه هستیم که با داشتن المان های یک جامعهی ایده آل (کدخدا در رأس، رعیت بهمثابهی ملت و زمین و احشام بهعنوان ثروت) همچنان بی بر و بار مانده است و برای رهایی از تنگنای خشکسالی برای ادامهی حیاتش از قربانی کردن همنوع ابایی ندارد یا جامعه ای که قربانی میکند تا اسطوره بسازد. به نظرم داستان معصوم دوم هوشنگ گلشیری از این حیث، نمونه قابلتوجهی است. باید به این نکته نیز توجه کرد که اساطیر، نمادها و باورهای کهن اگر تاکنون زنده اند، به خاطر این است که توانسته اند با روح زمانهای که به سر می برند تطبیق پیدا کنند. نویسنده نتوانسته است پایش را از دایرهی اندیشه ی کهن بیرون بگذارد و در جامعه ی معاصر قدم بگذارد و همین نیز باعث میشود تا همهچیز در داستان قربانی ابتر بماند.
مریم جوادی توانسته است با به کار بردن عنصر سرنوشت که یکی از عناصر تراژدی در معنای سنتی آن است، قهرمان تراژیک امروزی را خلق کند. آنچه شخصیتهای این مجموعه را بهسوی مرگ میکشد چیزی نیست جز جبر سرنوشت و در آخر اینکه از مشخصات تراژدی سنتی، پیشگویی است. پیشگوی این مجموعه داستان، راوی داستان حیرانی است که در یک زنجیرهی داستانی، سرنوشت شخصیت ها را رقمزده است. شخصیت هایی که محکوماند.■
منابع:
- انواع ادبی، دکتر سیروس شمیسا.
- رستم و اسفندیار، دکتر حسن انوری.
- انواع ادبی، دکتر سیروس شمیسا.
- انواع ادبی، دکتر سیروس شمیسا.
مجموعه داستان مَرد مُرد اثر خانم مریم جوادی، در دی ماه سال 90 توسط انتشارات ایلیا منتشر شده است.