يادداشت‮ های غربت / غلام‮حسين ساعدی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

الان نزديک دو سال است که در اين‮جا آواره‮ام و هر چند روز را در خانة يکي از دوستانم به سر مي‮برم. احساس مي‮کنم که از ريشه کنده شده‮ام. هيچ‮چيز را واقعي نمي‮بينم. تمام ساختمان‮هاي پاريس را عين دکور تئاتر مي‮بينم. خيال مي‮کنم که داخل کارت پستال زندگي مي‮کنم. از دو چيز مي‮ترسم: يکي خوابيدن و ديگري از بيدار شدن. سعي مي‮کنم تمام شب را بيدار بمانم و نزديک صبح بخوابم. در فاصلة چند ساعت خواب، مدام کابوس‮هاي رنگي مي‮بينم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهايي، نام کوچه پس‮کوچه‮هاي شهرهاي ايران را با صداي بلند تکرار مي‮کنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکيت را به‮طور کامل از دست داده‮ام، نه جلوي مغازه‮اي مي‮ايستم، نه خريد مي‮کنم، پشت و رو شده‮ام. در عرض اين مدت يک بار خواب پاريس را نديده‮ام. تمام وقت خواب وطنم را مي‮بينم. چند بار تصميم گرفته بودم از هر راهي شده برگردم به داخل کشور. حتي اگر به قيمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده‮اند. همه چيز را نفي مي‮کنم. از روي لج حاضر نشد زبان فرانسه ياد بگيرم و اين حالت را يک نوع مکانيسم دفاعي مي‮دانم. حالت آدمي که بي‮قرار است و هر لحظه ممکن است به خانه‮اش برگردد. بودن در خارج بدترين شکنجه‮ها است. هيچ چيزش متعلق به من نيست و من هم متعلق به آن‮ها نيستم. و اين چنين زندگي کردن براي من بدتر از سال‮هايي بود که در سلول انفرادي زندان به سر مي‮بردم.
   در تبعيد، تنها نوشتن باعث شده من دست به خودکشي نزنم. از روز اول مشغول شدم. تا امروز چهار سناريو براي فيلم نوشته‮ام که يکي از آن‮ها در اول ماه مارس آينده فيلم‮برداري خواهد شد. اين سناريو کاملاً در مورد مهاجرت و دربه‮دري است و يکي از سناريوها جنبة«آله گوريکال» (تمثيل‮گونه) دارد به نام مولوس کورپوس. در ضمن، دست به کار يک نشرية سه ماهه شده‮ام به نام الفبا که تا امروز سه شمارة آن منتشر شده و هدف از آن زنده نگه داشتن هنر و فرهنگ ايراني است.
   بله، مشکلات زبان به شدت مرا فلج کرده است. حس مي‮کنم چه ضرورتي دارد که در اين سن و سال زبان ديگري ياد بگيرم. کنده شدن از ميهن در کار ادبي من دو نوع تأثير گذاشته است: اول اين‮که به شدت به زبان فارسي مي‮انديشم و سعي مي‮کنم نوشته‮هايم تمام ظرايف زبان فارسي را داشته باشد. دوم اين‮که جنبة تمثيلي بيشتري پيدا کرده است و اما زندگي زندگي در تبعيد، يعني زندگي در جهنم. بسيار بداخلاق شده‮ام. براي خودم غيرقابل تحمل شده‮ام و نمي‮دانم که ديگران چگونه مرا تحمل مي‮کنند.
  دوري از وطن و بي‮خانماني تا حدود زيادي کارهاي اخيرم را تيزتر کرده است. من نويسندة متوسطي هستم و هيچ‮وقت کار خوب ننوشته‮ام. ممکن است بعضي‮ها با من هم‮عقيده نباشند. ولي مدام، هر شب و روز، صدها سوژة ناب مغز مرا پر مي‮کند. فعلاً شبيه چاه آرتزيني هستم که هنوز به منبع اصلي نرسيده، اميدوارم چنين شود و يک‮مرتبه موادي بيرون بريزد.

به نقل از کتاب: پژوهش‮گران معاصر ايران – هوشنگ اتحاد – نشر فرهنگ معاصر

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692