نوآم چامسکی، متفکر سرشناس در سال 1957 با نوشتن نقدی بر کتاب رفتار شناسی بی. اف. اسکینراز نخستین کسانی بود که بطور جدی بحث زبانشناسی محاسباتی را مطرح کرد و نظریه رفتارگرایی را به چالش کشید[1]، هر چند که قبل از او در دهه 1940 و 1950 پژوهشهای قابل توجهای در این زمینه انجام شده بود. چامسکی نظریه خود را بر اساس مدلهای نحوی بنا کرده بود و به شباهت بین زبانهای طبیعی و زبانهای برنامهنویسی اشاره میکرد. از سوی دیگر در همان سالها تلاشهای جدی در زمینه هوش مصنوعی آغاز شد و آلن تورینگ در سال 1950 با ارائه مقالهای با عنوان "ماشینهای محاسباتی و هوشمندی" دیدگاه جالبی را از هوش مصنوعی ارائه نمود[2]، در سال 1956 جان مک کارتی، مینسکی، کلود شنول و ناتانیل روچستر کارگاه دارت مورث را بوجود آوردند و برای سالها با همراهی هم تاثیر بسزایی را در پیشرفت هوش مصنوعی بر جای گذاشتند. از آن سالها به بعد زبانشناسی و هوش مصنوعی همگام با هم رشد کردند و رشتهای ترکیبی به نام زبانشناسی محاسباتی از تلفیق آنها بوجود آمد.
زبانشناسی محاسباتی (Linguistics Computational) جزء علوم بین رشتهای است که در آن تلاش میشود با استفاده از روشهای ریاضی به مدلسازی ماشینی زبان طبیعی پرداخت. سابقهی نخستین پژوهشهای جدی در زمینه زبانشناسی محاسباتی به سال 1946 بر میگردد، در آن سالها تلاش دانشمندان روی ماشین ترجمه متمرکز شده بود. محور اساسی بحث در پردازش زبانهای طبیعی، ماشینی کردن فرآیند درک با یک زبان طبیعی انسانیست. رایانه برای آنکه بتواند برداشت درستی از جمله داشته باشد نیاز به درک معانی و نیز آشنایی با دستور زبان دارد که این مهم از موانع و مشکلات بسیار جدی میباشد. با وجود این مشکلات، آنچه که باعث امیدواری در این زمینه میباشد پیشرفت هوش مصنوعی و شاخههای اصلی آن نظیر شبکههای عصبی مصنوعی و رباتیک میباشد.
با این مقدمهی کوتاه وارد بحث اصلیمان یعنی ربات شاعر و نویسنده میشویم، نخستین ربات شاعر و نویسنده که با استفاده از سنسورهایی که در آن تعبیه شده میتواند با محیط ارتباط برقرار کرده و دادههای بیرونی را دریافت و با پردازش آنها در پروسسور خود، شعر و داستانهایی را به صفحهی خروجی ارسال نماید، در این نوشتار به نحوهی طراحی و عملکرد ربات از منظر فنی و مهندسی نگریسته نمی شود، بلکه سعی بر این است که به چالشهایی پرداخته شود که فلسفه، زبانشناسی و ادبیات در مواجهه با این موجود مصنوعی با آن روبرو میشوند.
ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی در مقالهای با عنوان "فروید و صحنهی نوشتار" مینویسد: "از ارسطو به اینسو نوشتار بارها به کار رفت تا مناسبت میان خرد و تجربه، و نسبت میان ادراک حسی و خاطره را روشن کند." [3]
آنچه که ربات شاعر و نویسنده را به عنوان یک مولف غیر انسانی در شرایط متمایزی قرار میدهد، تولید هستی متن از سوی ذهنی مصنوعیست که فاقد تاریخ و خاطره و نیز تجربه از نوع انسانی آن است.
اگر چه در طراحی این موجود تلاش شده با استفاده از دانش شبکههای عصبی تا حدودی ذهنیت مصنوعی آنرا دارای قدرت یادگیری نماییم و در بعد زمان مفهوم تجربه را هر چند به صورت ابتدایی در حافظهی آن مجسم نماییم، اما در شعری و یا متنی که بوسیله ربات که مولفی غیر انسانیست تولید میشود هر گونه تلاش برای نقد روانشناسیک متن با مشکل مواجه میگردد و این مسئله وقتی پیچیدهتر میشود که هیچ تاریخ و فرهنگی که ربات در آن رشد کرده باشد وجود ندارد.
آنچه در تاویل آثار این مولف غیر انسانی مورد توجه است عدم حضور معنا میباشد و برای تاویل از روش شالودهشکنی به سراغ جهان متنی این ربات شاعر و نویسنده میرویم چرا که اگر بخواهیم دیدگاه هوسرلی را در مواجهه با آن در پیش بگیریم دچار مشکل میشویم.
همانطور که میدانیم از دیدگاه هوسرل زبان حقیقی الزاما و انحصارا انسانیست و در نظرگاه او تمایز آشکاری میان نشانههای انسانی و نشانههای طبیعی وجود دارد.
از دیدگاه هوسرل معنای مورد نظر گوینده تنها زمانی وجود دارد که ذهنی فردی در زمان تولید گفتار در حال اندیشیدن باشد [4]، هوسرل ضمن عبور از این مرحله به جایی میرسد که معنا را تنها در کاربرد درون ذهنی تصور میکند، و این همان جاییست که دیدگاه هوسرلی در باب زبان با تاویل آثار ذهن مصنوعی ربات نویسندهی ما دچار تعارض میشود.
اینجاست که ما در برخورد با آثار این ربات شاعر و نویسنده به نظریه دریدا نزدیک میشویم و زبان را نه در انسانیترین وجه خود، بلکه آنرا در زبانیترین شکل آن تصور میکنیم و با زندگی در جهان متن که مولفش مرده است مواجه میشویم و به نگرش دریدا نسبت به جهان میرسیم که دنیا را با دیدی مرکزگریز ببینیم که در آن هر گونه هدفی در پس بازی دالها گم میشود چرا که ذهن مصنوعی این ربات شاعر و نویسنده از مدلولهای متعالی تهی شده و تنها با دریافت دادههای محیطی، آنها را به بازی بی پایان دالها دعوت میکند. در این تفکر دیجیتالی و هوش مصنوعی در یک فضای ماتریسی n بعدی حرکت از یک دال به دال دیگر صورت میگیرد که یک منش انتشاریست.
با بهرهگیری از دانشی به نام شبکههای عصبی مصنوعی، این ربات قدرت یادگیری و تجربه در بعد زمان را کسب میکند و ما میتوانیم به این دیدگاه دریدا برسیم که مفهوم تجربه نیز برخلاف آموزههای تاریخ متافیزیک رویارویی با چیزی حاضر نیست و دیگر آن تصور هگل که "علم تجربه ی آگاهی" است و آگاهی چیزی است حاضر و موجود، قطعیت ندارد چنانچه در دیدگاه هایدگر هم خودش را نشان میدهد که تجربه باید روشن کند که پدیدارشناسی چیست، آگاهی کدام است، نه اینکه پدیدارشناسی "علم به تجربه " باشد. در ذهن مصنوعی ربات شاعر و نویسندهای که ساختهایم به دیدگاه دریدا نزدیکتر هستیم چرا که مفهوم تجربه هم از سویهی کلام محوری جدا میباشد. [5],[6]
اگر چه در این یادداشت کوتاه سعی شد تا ربات شاعر و نویسنده را مورد تحلیل قرار دهیم اما هنوز علامت سوالهای زیادی وجود دارد وقتی که بخواهیم از زاویهی دید این ربات شاعر و نویسنده به تفسیر جهان بمثابه یک متن شناور بنگریم. آنچه که تردیدی در آن نیست این است که در زبانشناسی محاسباتی و هوش مصنوعی علی رغم اینکه گامهای خوبی جهت رشد برداشته شده اما هنوز در ابتدای راه قرار داریم و با ورود ربات شاعر و نویسنده به این مقوله باید شاهد نمایش زیبا و جذابی باشیم که این ربات میتواند در فلسفه، زبان و ادبیات بازی کند.
. Reference
[1]Skinner,B.F.(1953).Science and Human Behavior.Macmillan,London
[2]Turing A.(1950). Computing machinery and intelligence. Mind,59,433-460
[3]J.Derrida,Writing and difference
[4] J.Derrida 1973, Speech and Phenomena, and Other Essays on Husserl's Theory of Signs, trans
[5]M.Heidegger,Hegel's concept of Experience New York
[6] J.Derrida ,Of Grammatology