الف: تاریخچه ی داستان کوتاه
داستاننویسی برخلاف داستانگویی، تاریخ دور و درازی ندارد. اگر عمر داستانگویی به دوره غارنشینی انسانهای اولیه – که لابد، همانطور که فورستر به آن اشاره میکند، شبها هنگام خوردن گوشت شکار، وقایع روزانه را برای هم تعریف میکردهاند- برمیگردد، (ر.ک: فورستر،1384، ص 32) تاریخ داستاننویسی فقط به کمتر از چهار قرن پیش میرسد. رماننویسی به شیوه کلاسیک و امروزی آن اوایل قرن هفدهم و با رمان معروف دنکیشوت اثر سروانتس (1616-1547 م) زاییده شد.
داستان کوتاه اما از رمان هم جوانتر است و هم عمر آن کوتاهتر. |
داستان کوتاه اما از رمان هم جوانتر است و هم عمر آن کوتاهتر. درواقع نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم خلق شدند. بااینحال ردپای داستان کوتاه را دیرتر هم میتوان یافت: قرن چهاردهم میلادی و در دکامرون اثر بوکاچیو و نیز قصههای کانتربری نوشته چاسر. در ایران و در قرن هفتم هجری گرچه حکایات گلستان سعدی از جهت کوتاهی و وحدت موضوع به آنچه که امروزه به آن داستان کوتاه میگویند کم شباهت نیست، اما این قصهها و حکایات با همه اهمیت و اعتبارشان به دلیل عدم شخصیتپردازی نمیتوانند داستان کوتاه تلقی شوند.
اوایل قرن نوزدهم بود که ادگار آلنپو (1849-1809) در آمریکا و نیکولای واسیلی یوویچ گوگول (1852-1809 م) در روسیه چیزی را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود.
گوگول را پدر داستان کوتاه هم گفتهاند. پو اما نخستین نظریهپرداز این شکل ادبی است. بااینحال دور نمایههای نوشتههای این دو، بههیچروی مشابه هم نیست؛ اما از این میان داستانهای گوگول بودند که سرمشق نویسندگان بعدی و حتی معاصرانش میشدند؛ و برای اولین بار به طرز شگفتآوری واقعی و ملموس بودند.
گوگول شخصیت داستانش را از میان مردم فقیر و عادی برمیگرفت. کاری که آن زمان مرسوم نبود. اشارت یکی از نویسندگان معروف پس از او به او و داستان شنلاش ناظر به همین معنا است: «همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم»(همان، ص 2). پس از این دو گی دو موپاسان (1893-1850 م) فرانسوی و آنتوان چخوف (1904-1860) روسی داستان کوتاه را به طرز شایستهای تکامل بخشیدند. تأثیر این دو بر نویسندگان پس از خود به حدی بود که برخی تا همین اواخر نویسندگان معاصر داستان کوتاه را به دو طیف مستقل تقسیم میکردند. طیفی که در نوشتن به شیوه چخوف روسی معتقد بود و دیگری که خود را متأثر از موپاسان فرانسوی میدانست. علت اصلی تمایز این دو در چیزی است که طرح یا پیرنگ نامیده میشود. چخوف و موپاسان هر دو به واقعیت و واقعگرایی اهمیت زیادی میدادند اما داستانهای چخوف فاقد طرح پیچیده و گرهافکنیهای معمول دو نویسنده معروف پیش از خود (گوگول و پو) بود، موپاسان اما به طرح و هیجانانگیز بودن ساختمان قصههایش بهای زیادی میداد تا آنجا که گاه باورپذیر بودن داستانهایش را فدای تأثیرگذار بودن آنها میکرد. بهعنوان نمونه به داستان گردنبند او میتوان اشاره کرد.
در ادامه همینگوی (1961-1899 م) نیز با کمرنگ کردن عنصر طرح در داستان به عنصر گفتوگو اهمیت بیشتری داد. قصههای او هرچند در نداشتن طرح پیچیده به کارهای چخوف شبیه بود اما درونمایه آنها بر ابهام و ایهام بنیاد گذاشته شده بودند. مکتب داستاننویسی موپاسان نیز به اُ. هنری (1910-1862 م) انجامید. داستانهای اُ. هنری اگرچه معمولاً پیام مهمی برای خواننده ندارد اما شیرین و خواندنیاند. پایانهای غافلگیرکننده و ساختمان پرکشش آنها در نوع خود بینظیر است.
جز اینها داستاننویسان معتبری چون هنری جیمز (1916-1863 م)، دی. اچ. لارنس (1930-1885 م) ویلیام فاکنر (1962-1867 م)، جیمز جویس (1941-1882 م) و ویرجینیا وولف (1941-1882 م) نیز سهم عمدهای در گسترش هنر کوتاه نویسی داشتند. سه نفر آخر با خلق شیوهای که بعدها به جریان سیال ذهن (Stream of Conscioushess) معروف شد داستاننویسی را به عرصه تازهای کشاندند. درواقع با آغاز قرن بیستم میلادی داستان کوتاه تنوع و اوج بیشتری یافت. داستانکوتاه همگام با تحولات اجتماعی و سیاسی و پیدایش دیدگاههای جدید فلسفی به انسان و موقعیت او در برابر هستی، اکنون بارورتر از همیشه است. داستانهای نویسندگان امروز با پیشرفت شگرفی که در تکنیک و زبان بر آنها رفته است، فاصلهای بعید با قصههای پو و گوگول یافتهاند. یکی از بهترینهای کوتاهنویسان معاصر نویسنده خلاق آمریکایی جروم دیوید سالینجر (1919 م) است. سالینجر گرچه کار خود را با رمان ناتور دشت (1951 م) آغاز کرد اما داستانهای کوتاه و بینظیر او که در نشریات معتبر آمریکایی به چاپ میرسیدند در کوتاهنویسی یادآور همینگوی، مارک تواین (1910-1835 م) و رینگ لاردنر (1933-1855 م) بود. شیوه بدیع و کمنظیر او در گفتارنویسی همراه با عمق اندیشههای فلسفی تنیده در آثارش او را بهسرعت در ردیف نویسندگان کلاسیک آمریکایی قرار داد.
ظهور نویسندگان متفکری چون جان آپدایک (1932 م)، ریموند کارور (1988-1938 م)، کازوا ایشی گورو (1954 م)، دانلد بارتلمه (1933 م) و دیگران پیش و بیش از هر چیز به این نکته اشارت دارد که داستاننویسی و بهویژه کوتاه نویسی هم چنان در دل زندگی امروز حضوری جدی دارد. (ر.ک: مستور،1387، ص 1-5)
ب: تعریف داستان کوتاه (short story)
«داستان کوتاه، روایت به نسبت کوتاه خلاقهای است که نوعاً سر و کارش با گروهی محدود از شخصیتهاست که در عمل منفردی شرکت دارند و غالباً با مدد گرفتن از وحدت تأثیر، بیشتر بر آفرینش حال و هوا تمرکز مییابد تا داستانگویی» (میرصادقی، ب، 1388، ص 116)
ابراهیم یونسی نیز در کتاب هنر داستاننویسی، پس از مقایسه داستان کوتاه با قصه، طرح، و رمانچه و اپیزود، آن را به یاری خصوصیات زیر از دیگر آثار باز میشناسد:
1- طرح منظم و مشخصی دارد. 2- یک شخصیت اصلی دارد. 3- این شخصیت، در یک واقعهی اصلی ارائه میشود. 4- در «کلی» که همهی اجزاء آن با پیوند متقابل دارند شکل میبندد. 5- تأثیر واحدی را القاء میکند. 6- کوتاه است. حال خصوصیات ممیزهی فوق را به قالب تعریف درآورده میگوییم: داستان کوتاه اثری است کوتاه که در آن نویسنده به یار یک طرح منظم شخصیتی اصلی را در یک واقعهی اصلی نشان میدهد و این اثر بر روی هم تأثیر واحدی را القاء میکند. (یونسی، 1384، ص 15)
داستان کوتاه، به شکل و الگوی امروزی در قرن نوزدهم پیدا شد تا پیش از آن هویت مستقلی نداشت؛ فصلی از رمان را داستان کوتاه یا نوول میخواندند. اولین بار ادگار آلنپو در سال 1842 داستان کوتاه را تعریف کرد و اصول انتقادی و فنی خاصی را ارائه داد که تفاوت میان شکلهای کوتاه و بلند داستاننویسی را مشخص میکرد. او نوشت که: «... داستاننویس باید سعی کند تا خواننده را تحت تأثیر واحدی قرار بدهد که تأثیرهای دیگر را تحتالشعاع خود بگذارد و چنین تأثیری را تنها داستانی میتواند به وجود آورد که خواننده در یک نشستِ [یک یا دو ساعته] تمام آن را بخواند.» (میرصادقی، ب، 1388، ص 117)
داستان کوتاه، به شکل و الگوی امروزی در قرن نوزدهم پیدا شد تا پیش از آن هویت مستقلی نداشت. |
داستان کوتاه مثل رمان ممکن است تراژیک، کمیک و طنزآمیز باشد و همچنین ممکن است به شیوه واقعگرایانه، ناتورالیستی و خیال و وهم نوشته شود. در طی نزدیک به دو قرن که از ظهور داستان کوتاه در الگوی امروزیاش میگذرد، این نوع اثر ادبی در بیشتر کشورهای جهان مرتبه والایی یافته و خوانندگان بسیاری پیدا کرده است و پیوسته محمل تجربههای تازه بوده است و انواع گوناگون و متنوعی از آن آفریده شده است. داستان کوتاه در مقایسه با رمان از انعطافپذیری بیشتری، هم در انتخاب موضوع و هم در انتخاب زمان و شخصیتها برخوردار است. (ر.ک: میرصادقی، ب، 1388، ص 116-117)
جمال میرصادقی در کتاب واژهنامه هنر داستاننویسی جایگاه داستان کوتاه را در میان انواع داستان (ادبیات داستانی) به شکل زیر مشخص کرده است:
■
منابع:
1- فورستر، ادوارد مورگان. (1384)، جنبههای رمان، ترجمهی ابراهیم یونسی، چاپ پنجم، تهران: مؤسسهی انتشارات نگاه.
2- مستور، مصطفی. (1387)، مبانی داستان کوتاه، چاپ چهارم، تهران: نشر مرکز.
3- میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی. (1388)، واژهنامهی هنر داستاننویسی، چاپ دوم، تهران: کتاب مهناز.
4- یونسی، ابراهیم. (1384)، هنر داستاننویسی، چاپ هشتم، تهران: مؤسسهی انتشارات نگاه.