حافظ در مكتب رند/ ری را جويباری

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

  1. 1.چکیده:
  2. 2.مقدمه
  3. 3.بیان مسئله
  4. 4.ریشه‌ی واژه‌ی رند:
  5. 5.معنی واژه ی رند:
  6. 6.پیدایش واژه‌ی رند
  7. 7.مفهوم واژه‌ی رند
  8. 8.رند در قلمرو اندیشه حافظ
  9. 9.افسانه‌ی رند
  10. 10.رند و عشق
  11. 11.گذری بر واژه رند در غزلیات حافظ

 

رندی در ادبیات عرفانی فارسی یک مفهوم نمادین و پر ابهام است. در شعر حافظ نیز یکی از محوری‌ترین و پربسامدترین مفهوم‌هاست. واژه‌ی «رند» در کنار واژگانی چون «رقیب» و «دوست» در عرصه زبان‌بازی‌های حافظ خوش درخشیده و از جایگاهی ویژه و خاص برخوردار است.

به‌طوری‌که در غزلیات حافظ بسامد تکرار آن 82 بار می‌باشد. تکرار یک واژه آن‌هم به این تعداد، نشان از کلیدی تأثیرگذار بودنش در ذهن، زبان و فضاسازی‌های شعر حافظ دارد.

درباره‌ی واژه‌ی «رند» تاکنون پژوهش‌های بسیاری به رشته تحریر درآمده است. در این پژوهش به‌صورت مفصل به بررسی واژه رند در دو غزل 417 و 418 (بر اساس نسخه‌ی غنی و قزوینی که با مقدمه سید‌محمد‌رضا جلالی) پرداخته شده است؛ سپس به‌صورت مختصر و اجمالی 80 بیت دیگر که واژه که واژه‌ی رند در آن‌ها به‌کار رفته‌است مورد بررسی قرار گرفته است.

در این پژوهش به این موضوع پرداخته شده است که منظور حافظ از رند چیست؟ آیا در همه ابیات رند به یک معنا و کاربرد بوده است؟ یا در معانی مختلف و نقش‌های متفاوت ظاهر شده است؟

آنچه از غزلیات حافظ در یک نگاه کلی به‌دست می‌آید این مسئله است که «رند» جایگاه مثبت و پسندیده در آوردگاه اندیشه حافظ دارد.

روش مورد استفاده پژوهشگر در این مقاله به‌صورت توصیفی و تحلیلی است. که با مراجعه به منابع موجود در در زمینه حافظ‌شناسی به توصیف واژه‌ی «رند» و سپس تحلیل نقش، معنا و مفهوم واژه‌ی رند در غزلیات حافظ پرداخته است.

شعر حافظ از عشق سرچشمه می‌گیرد و در این چشمه در جوش و خروش است. شاعر با عشق ار آشفتگی‌ها و تلخی‌ها و فساد و گناه و دروغ موجود در زمانه‌اش رخت بر‌می‌چیند و در دنیای سکرآور و سرشار از شور و مستی دنیای درونش می‌خرامد. با طبعی نازک و ذوقی لطیف کائنات را می‌کاود و لمس می‌کند. با باد صبا به هر سویی می‌رود، سخن همگان را می‌شنود، همه را به خوبی درک می‌کند و دائم بین حقیقت و مجاز در تناوب است. برآیند همه‌ی آنچه که در لوح ذهن‌اش نقش بسته را در قالب غزل می‌ریزد که لسان غیب است و ترجمان اسرار دل.

حافظ به ساخت دنیایی می‌پردازد که با المان‌های ذهنی و جهان‌بینی‌اش همسو و سازگار است. نقش‌ها، حرف‌ها، تصاویر، پندها و آموزه‌ها در قالبی نغز و دلکش و افسون‌کننده، ساخت و پرداخت اسطوره‌ها که طلیعه‌دار، طبیت و سرشت یک ملت هستند. بسان معماری زیرک و ماهر، ‌شخصیت‌هایی نمونه می‌سازد؛ از شخصیت‌ها و نمادهای منفور گرفته تا مثبت سازنده. مانند: پیر مغان (ترکیب پیر طریقت و پیر می‌فروش)، دیر مغان(ترکیب خانقاه و خرابات)، می (از سه منظر ادبی- عرفانی- انگوری)، رند (از ترکیب انسان کامل، صوفیه و گدای راه‌نشین دردنوش، یک‌لا قبا).

رند در دایره اندیشه حافظ کلمه پربار و شگرفی است. این کلمه در سایر فرهنگ‌ها و زبان‌های قدیم و جدید جایگاهی معادل با اشعار حافظ ندارید. خاص خود حافظ است. پیش از اینکه در شعر حافظ نمود و نمو یابد در زمان وی از نظر معنی و مفهوم نامطلوب و منفی بوده است. معنای اولیه رند برابر با سفله و اراذل و اوباش بود اما از آنجا‌که حافظ نگرشی ملامتگر به دنیا و اجتماع داشته و هر نهاد یا امر مردود اجتماعی را با دیدی انتقادی نگریسته و دوباره دست به سنجش معیارها زده در نهایت به بازسازی آن معیارها در شکلی نو و تازه پرداخته است. واژه رند را می‌توان نمونه‌ی بارز این واکاوی و بازسازی معیارها در نظر آرود. آن چنان که رند را از زیر دست و پای صاحبان جاه و مقام بیرون کشید و با خود هم‌پیمان و هم‌پیمانه و همنشین کرد.

حافظ نظریه عرفانی «انسان کامل» یا «آدم حقیقی» را از عرفان پیش از خود گرفت به رندی سر و سامان اطلاق کرد و رندان تشنه لب را «ولی» نامید.

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس                         گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

رند، انسان برتر (ابرمرد) یا انسان کامل صالحان و برگزیدگان به روایت حافظ است. حافظ این واژه را با دیدی انتقادی به چالش کشیده و تا جایی پیش رفته است که نقش و معنای آن‌را دچار تغییر و تحول نموده است و او را از انسانی لاابالی و حیله‌گر و غدار به انسانی نیک و کامل و برگزیده ارتقا درجه داده است و وی را با خود همنشین و همراه ساخته است.

در پژوهش برای تحلیل و توصیف معنا، مفهوم و نقش رند در غزلیات حافظ از دیدی انتقادی و جستجوگر بهره می‌جوییم. در دو غزل 417 و 418 به تحلیل کامل و جامع واژه رند پرداخته می‌شود. سپس به‌صورت مختصر و مفید به بررسی دیگر ابیات که به رند در آنها اشاره شده است پرداخته می‌شود.

ریشه‌ی واژه‌ی رند را می‌توان واژه‌ی اوستایی «رتو» دانست. معنی واژه‌ی «رِتو» در زبان اوستایی چنین است: رتو، کس راست، رد، سرور، رهبر، سَر، پیشوا، پیشوای مینوی (وحیدی، 1385: 59)

رند در لغت به معنای: ص. زیرک و تیزهوش، بویژه الف) در پنهان کردن استعدادها و توانایی‌ها، اندیشه‌ها یا نیت‌های خویش ب) در بهره‌گیری از موقعیت‌ها، فرصت‌ها و اشخاص به سود خویش: مردِ ~ (صدری افشار و دیگران، 1369: 516)

رند در لغت به معنی مردم محیل، زیرک، غدّار، حیله‌باز، اوباش، اراذل نای و... است که جمع آن رنود می‌شود (دهخدا، علی اکبر، ذیل رند) اما همین رند در دیوان حافظ مقام والایی دارد و به تعبیری خود حافظ است، چنان‌که زرین‌کوب در کوچه رندان می‌نویسد: «رند کیست؟ آن‌که به هیچ‌چیز سر فرود نمی‌آورد، از هیچ‌چیز نمی‌ترسد و زیر این چرخ کبود، از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. نه خود را می‌بیند و نه به رد و قبول غیر نظر دارد.» (زرین‌کوب، 1386: 41)

رندی حافظ رندی عیاران نیست؛ رندی یک عارف آزاداندیش است، رندی فکر است که شک فیلسوف و حیرت عارف او را نسبت به هر قیدی عاصی کرده است، نه قید خانقاه و صوفی را می پذیرد نه قید فقیه و مدرسه را.»

واژه‌های «رند» و «رندی» از آغاز پیدایش زبان فارسی دری مراحل مختلفی را پیموده تا به روزگار ما رسیده است.

از همان زمان‌که گویش دری در اثر جذب و انجذاب و فعل و انفعال‌های فرهنگی و فضای باز سیاسی به پویایی و بالندگی و شکوفایی رسید و به یک زبان زنده و غنی که بتواند تمام نیازهای فرهنگی و معنوی جامعه ایرانی را برآورده سازد، اصطلاحات «رند» و «رندی» در زبان گفتاری و نوشتاری نقش منفی داشت و به اوباش و اجامری گفته می‌شد که آواره و گستاخ بودند و اجتماعات انسانی از شر وجود آنان در امان نبود. اینان افرادی دائم‌الخمر، شهوت‌پرست، لاابالی، لاقید و بی‌خیال و بی‌باک و سفله و پلید بودند که بسی اوقات حکّام محلی و صاحبان زر و زور از وجود آنان در منازعات و حوادث سیاسی استفاده می‌کردند، چنان‌که نقش منفی این واژه را در بسیاری از آثار ارجمند زبان پارسی آشکارا می‌بینیم:

1. خواجه محمد‌بن حسین بيهقی مورخ بزرگ و نویسنده فرزانه قرن چهارم و پنجم هجری در مجلّد ششم از تاریخ بیهقی در ذکر بر دار کردن حسنک وزیر معنی منفی این واژه را به صورت زیر می‌آورد:

... و حسنک را پای دار آوردند، نَعوذُ بِالله مِن قَضاء السوء

و دو پیک را ایستانیده بودند که از بغداد آمده‌اند و قرآن‌خوانان قرآن می‌خواندند. حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش. وی دست اندر زیر کرد و ازاربند استوار کرد و پایچه‌های ازار را بیست و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و باز پابرهنه ایستاد و دست‌ها درهم زده و تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار، و همه خلق به درد گریستند. خودی، روی پوش، آهنی بیاوردند. عمداً تنگ چناچه روی و سرش را نپوشیدی، و آواز دادند که سر و رویش را بپوشد تا از سنگ تباه نشود که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزد خلیفه و حسنک را همچنان می‌داشتند و او لب می‌جنبانید و جیزی می‌خواند، تا خودی فراخ‌تر آوردند. در این میان احمد جامه‌دار بیامد سوار و روی به حسنک کرد و پیغامی گفت که خداوند سلطان می‌گوید این آرزوی توست که خواسته بودی و گفته که چون تو پادشاه شوی ما را بر دار کن... حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و اواز دادن که سنگ دهید هیچ‌کس دست به سنگ نمی کرد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نیشابوریان، پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلّادش رسن به گلو افکنده بود و خپه کرده. این است حسنک و روزگارش رحمه‌الله علیه. (تبریزی، 1384: 98)

2. ابونصر قبادی مترجم تاریخ بخارا که توسط ابوبکر محمدبن جعفر نرشخی تلیف یافته است می‌نویسد:

«از دزدان خلقی را به خود گرد کرده بود، از اوباشان و رندان روستا چهار هزار مرد.» (همان منبع)

3. دکتر محمود هومن فیلسوف و حافظ‌شناس معاصر در اثر ارنده خویش «حافظ چه می‌گوید» می‌نويسد مراد از رندی چیست:

توده‌ی مردم در گفت و گوهای خویش کسانی که سود خود را به همه‌چیز ترجیح می‌دهند «مرد رند» می‌خوانند. در زبان توده مردم «حقه‌بازی» و «نیرنگ‌سازی» نیز با «رندی» مترادف به‌کار می‌رود. اما به موازات نقش منفی این واژه شعرا و نویسندگان و فرهنگ‌نویسان و صوفیان از ان معانی مثبت گرفتند. فی‌المثل خیّام و سنائی در کاربرد مثبت این واژه می‌گویند:

هر ناله که رندی به سحرگاه زند

از طاعت زاهدان سالوس به است         «خیّام»

از پی سادات به مسجد مرو

دوری ایشان به مهمات گیر

مذب رندان و گدایان شهر

صحبت اصحاب کرامات گیر               «سنائی»

دکتر پرویز اهور می‌نویسد:

«رند» در اصلاح صوفیان به کسی گفته می‌شود که خود را از بند قیود ظاهری و معمول به‌کلی رها کند و محو حقیقت شود. رندی که حافظ به‌کار می‌برد، مشابهتی با معنی امروزین آن که زیرک و حیله‌گر باشد، ندارد. رند حافظ نه ظاهربین است و نه متظاهر. نگاهش به زندگی نیز با نظرگاه عامۀ مردم متفاوت است و بدین سبب مقبول مردم نیست، حتی مردود ایشان نیز هست. طریق رندی حافظ صفای دل و خوش بودن و طرب کردن و عاشقی است. طریق ریا و نفاق نیست. در مذهب رندی خودبینی و خودخواهی و خودرایی کفر است... رندی حافظ دوری از ریاکاری و خشکی و دروغ و ستایش زیبایی و اعتقاد به لزوم برخورداری از نعمت‌ها و شادی‌های حیات و دوری از مردم‌آزاری و گردن ننهادن به بندگی و زبونی در برابر ستم و زور، و بیم نداشتن از تهی‌دستی و ناکامی حتی مرگ. ضمن دور ماندن از غرور و خشم و با اعتقادی راسخ به انسانیت و ارزش‌های والای انسان بودن است...» (اهور،1363: 397)

رند شخص هوشمند و هوشیار و تیزهوش و روشن‌بینی است که با فرزانگی خویش، ریاکاران و سالوسان را آن‌چنان که هستند تشخیص دهد و به مردم بشناساند مکتبی که این تفکر را ترویج و اشاعه دهد، مکتب «رندی» است. حافظ استاد مسلم این مکتب است. (تبریزی،1384: 99)

در واقع رند خود حافظ است که بسان معیاری عمل کرده و سره از ناسره را در اجتماع از هم تفکیک می‌کند و به مردم باز می‌شناسد. چون رند عصیان‌گر است و عاصی و پایبند به عادات و رسوم کهنه و مرده که بعضی اشتباه هستند نیست. وی به بررسی، واکاوی، ریشه‌یابی پرداخته و سپس ویران می‌سازد و دیگر بار بنیادی تازه و نو بنا می‌نهد. بنایی که آجر به آجرش جوش و خروش عشق و مستی می باقی را با خود دارد.

آن نيست كه حافظ را، رندي بشد از خاطر

كاين سابقه پيشين، تا روز پسين باشد

حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي

دام تزوير مكن چون دگران قرآن را

حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل

مارا ز زهد ريا بي‌نياز كرد

رند شخصی خودآگاه است. و این کمال خودآگاهی در خداشناسی و خدا آگاهی تجلی می‌یابد. از شوق دیدار وعشوق ازلی و ابدی، سرمست و خراب است و رازهای هستی باخبر است. خود را چون ذره‌ای وصل به کائنات می‌داند و با گوش جان سخن کائنات گوش فرا می‌دهد.

رند خود را در گرو و پیرو گروهی نمی‌داند امّا برای خود شیوه و راه و رسم و سلوکی دارد. در واقع رسیدن به رندی که از نظر حافظ، نمود انسانی کامل و آزاد اندیش و نیک رفتار است برای خود سیر و سلوکی دارد و بدون طی طریق و پیمودن مسیر در حریم عشق نمی‌توان به آن دست یازید.

گروهی از شدت طلب و شوق دیدار حقیقت، گرفتار عشق و جذبه می شوند و عشق غیر از خواست شدی چیزی نیست. این آتش که افروخته شد، مراعات و عرفیات و ظاهر صلاحی از میان می‌رود و به تخریب ظاهر تا طرف توجه خلق نشود و عمارت باطن که راه مقصود است می‌پردازد. (بامداد، 1338: 114)

از این مرحله به بعد رندی آغاز می‌شود و به زبان این قوم، رند آن کس است که بند عادات و عرفیات را گسسته و از قیود خرافات و موهومات رسته باشد. (همان منبع)

خواجه ما همه‌جا به رندی مباهات دارد و این عنوان را برای خود پذیرفته و به ملامت‌گویان نسبت ریا و تزویر و زرّاقی داده، تا به آن حد که مرتبه رندی را خارج از حدو اختیار و مرهون فضل و عنایت دانسته است. (همان منبع)

شیوه رندی نه لایق بود طبعم را ولی

چون در افتادم چرا اندیشه‌ی دیگر کنم

زاهد ار راه برندی نبرد معذور است

عشق کاری است که موقوف هدایت باشد

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول

جانم بسوخت آخر در کسب این فضائل

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

خواجه مزایای بسیاری برای این مقام قائل است:

غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گدا صفتی کیمیاگری داند

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سرفرازی عالم در این کله دانست

مزار شدن تربتش را پیش‌گوئی و دعوت کرده است که از آن همه همت بخواهید، زیرا علاوه بر تأثیر روحانیت خود من، آنجا مزار رندان جهان خواهد شد: (همان: 115)

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد شد

مرتبه اعلای رندی را آن می‌داند که سالک از قید و دنیا و آخرت و آنچه مربوط به حبّ ذات و خودخواهی است رسته باشد «و رضوان من الله‌اکبر ذلک هوالفوز العظیم»[1] «و رضوان من الله»[2][3]

غلام همت رندان پاک بازانم

که هر دو کون نیارزد به چشمشان پر کاه

ما را به رندی افسانه کردند                   پیران جاهل، شیخان گمراه

در کلام حافظ رندی و عاشقی همیشه باهم است و عاشقی هم رندی است. (8: 154و 2:201 و 2:307 و 6: 337) پیران جاهل و شیخان گمراه، هر دو اشاره به پیرانی است که بر مسند ارشاد می‌نشینند امّا به مراتب کمال و روحانی و درک اسرار عام معنا نرسیده‌اند. حافظ می‌گوید: از هدایت این مرشدان دری بر ما گشوده نشد و ناچار روی به عالم رندان آوردیم. (نگ: کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست 4: 413) (استعلامی، 1382: 1064)

حافظ به شریعت اشراف و احاطه کامل دارد و هم اهل طریقت است. مرد راه است و در طی طریق و سلوک عجیب پا در ره می‌نهد و عاشقانه و عارفانه و گاه رندانه بادیه‌پیمایی می‌کند.

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد

                   سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

در لباس رند به از تحریف و تباهی تصوف و خرقه و خانقاه و به تصریح خودش «پیران جاهل» می‌گوید. و همین نکته کفایت می کند که به این موضوع پی برد که حافظ سرسپرده و چشم و گوش‌بسته‌ی طریقت نیست. حافظ بیشتر مجذوب استتیک و اتیک عرفان است. طریقت را -چنان‌که از معنای لغوی‌اش بر می‌آید- راه می‌داند، نه هدف. گاه به سرگشتگی‌ها و یا سرخوردگی‌های عرفانی تک‌روانه‌ی خود هم اشاره دارد. (خرمشاهی، ده: 1375)

طریقت را همان‌طور که گفته شده راه می‌داند و معتقد است طریقت، پیمودن راه و مسیر را به سالک می‌آموزد. سالک یا همان رند هدف خود را می‌داند و آن چیزی نیست جز رسیدن به عشق ازلی و اعتقاد، تمسک جستن و خواستن غیر معبودش را کفر و دوری از هدف می‌داند. معشوق و معبودش را در زیبایی و بلند قامتی چنان بزرگ می‌داند که حتی نمی‌خواهد کافر و مسلمان هم درد و غم هجران از این زیبایی که در وصف و سخن نگنجد را نکشند.

رندی را پیران طریقت و شیوخ تصوف افسانه پنداشته‌اند. افسانه باطل و گمراه کننده حال آن‌که اینان خود در گمراهی خود سیر و سلوک دارند.

حافظ نه پارسای شریعتمدار سر به راه است و نه صوفی کامل و نه عارف واصل، حافظ طریقتی تک‌روانه و نیمه ابداعی به‌نام «رندی» دارد. و خود آن‌را طریقت می‌شمارد. (خرمشاهی، 1375: یازده) طریقتی که جز با عشق میسر نمی‌شود. عشقی که با عشق مدام همراه است و این یعنی رند گواه و معترف به این امر است که عالم همه محضر اوست و چه خوش دمی بود که هر لحظه خویشتن خویش را در محضر و بارگاه معشوق جاری و ساری ببینی. اینجاست که رند در همه حال به کام خویش رسیده و مست از این وصال، بخت سرکش در آغوش می‌کشد و لحظه‌لحظه‌ی بودن‌اش را که طعم وصال می‌دهد؛ غنیمت می‌شمارد.

از منظری دیگر می‌توان رند را افسانه و اسطوره دانست. انسانی کامل و آگاه به معرفتی از خود رسیده چنان که وجود خویش ‌را در ذات اقدس الهی (محبوب و معشوق‌اش) چون قطره‌ای می‌بیند در دریای مواج عشق. خودش ار قطره‌ای می‌بیند که در ظرف جامعه گرفتار شده و از آن دریای سراسر عشق دور افتاده است. درد و غم فراق چیزی جز غم و اشک و آه جانسوز برایش ندارد.

او در پی رسیدن به هدف است. حال آنکه‌ آداب و شعائر شریعت راه را با هدف اشتباه گرفته‌اند. ‌رند معترض است و با مستی و خردگریزی و دوری از طریقت و شریعت طعنه به پیران و تصوف می‌زند. در مذهب شریعت و تصوف کافر است و زندقه. چرا که مدام در عیش است و مستی. این مستی و دوری از عقل و خرد در آیین شریعت نمی‌گنجد.

در این بیت واژه‌ی «رند» هم بار معنایی منفی را به دوش می‌کشد و از دیگر سو بار معنای مثبت و سازنده‌ای که مد‌نظر حافظ است. همه به افسانه ساختن و دور از واقعیت بودن آئین رندی از منظر شریعت و طریقت اشاره دارد و هم طعنه به گمراهی و جاهلیت شریعت و طریقت اشاره دارد.

در اینجا حافظ تصویری محجوب از رند ارائه می‌دهد. روشنفکر و پیشرو است؛ طوری‌که می‌توان گفت فراتر از زمانه خود بوده و در ظرف ادراک و فهم جامعه زمان خود نمی‌گنجد اینجاست که از رند افسانه ساخته می‌شود. ذات افسانه بر پایه خیال و دوری از واقعیت استوار است. در اینجا رند یا همان حافظ دچار موهوماتی است که بیشتر به افسانه و داستان شباهت دارد.

در بیت بعد به طعنه و کنایه به توبه می‌پردازد امّا نه از مکتب و آئین رندی که از آنچه زاهدان و عابدان در آن کوتاهی نموده‌اند توبه می‌نماید و این خود صحّه بر امر است که رند خود را پایبند به یک‌سری اصول می‌داند و عمل به آنها را بر خود واجب و دیگران کافر به آئین خود می‌داند.

من، رند و عاشق، در موسم گل       آن‌گاه توبه؟ اَستَغفِرُالله!

ترسیم چهرۀ حقیقی حافظ که در گزیر از هر کیش و آیینی به رندی روی در می‌آورد، آن‌گاه ممکن و مقدور خواهد شد که او را، تنها در همین دنیای ایده‌آل او جای دهیم و از آمیختن مرزهای آن با آیین‌های دیگر و از جمله عرفان ـ در هر معنی و مفهومی که از آن اراده می‌کنیم ـ خودداری ورزیم. نه تنها در شعر حافظ هیچ قرینه‌ای نمی‌یابیم که او در آن از عرفان سخن به قبول گفته باشد، بلکه ترسیم خطوط عمدۀ آیین رندی و ویژگی‌های اعتقادات حافظ و آن‌گاه سنجش آنها با اصول و مبانی عرفان نیز، تفاوت و ناهمانندی این دو را به‌دقت نشان می‌دهد. (درگاهی،1382: ۵۳)

رندان آئین طریقت و شریعت را خوب می‌دانند. اما به نام و ننگ اعتنایی ندارد و گاه در جامعه به عصیان می‌پردازند ملاحظه هیچ‌چیز را ندارد و از بخت باطل و گمراه خود می‌نالد.

نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شبگردی نه از تهدید و آدم‌کشی...» (زرین کوب،1374 :۳)

یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

جلوه‌های منفور و ناخوشایند آیین رندی، واژۀ رند را در نظر اصناف و گروه‌های مختلف اجتماعی در اعصار مختلف تاریخی، آکنده از زشتی و نفرت ساخته بود و در زبان و فرهنگ محاوره عوام و خواص این کلمه در حد یک «ناسزا» و «فحش» تلقی می‌شد.

رند در این بیت عاشق است و آزاد در واقع رند و عاشق هر دو یکی هستند. در موسم گل دوری از خوشی و می و مستی دیوانگی است. رند عاشق و مست است. موسم گل که بهار جان است اوست را به جان دوست می‌دارد و توبه از آن‌را دور از عقل و خرد رندی و مذهب عشق می‌داند.

رندی حافظ هم به‌معنای آزادی و وارستگی است، هم به‌معنای عیاری، قلندری، خوش باشی‌گری و عاشقی. افزوده بر این، رندی قطب واقعی زندگانی و اشعار حافظ است و عرفان، قطب حقیقی زندگانی و اشعار او. شاعر ما به مدد عرفان از حوزۀ محسوس در می‌گذرد و به نامحسوس می‌رسد و در رندی به واقعیت‌های زندگی این جهانی بر می‌گردد؛ زیبایی‌های زمینی و شادی‌های آن‌را می‌بیند و تجربه می‌کند و از کمند فرقه‌ها و باورهای صوفیانه و زاهدانه بیرون می‌جهد». (دستغیب، 1373: 139)

حافظ با رندی راه رهایش دنیوی و با عشق راز گشایش و رستگاری اخروی را به ما می‌آموزد... رند با نظر کردن در نفس خود و دیگران، نقش تمناها و خواهش‌های بشری را می‌بیند که از نفس زندگی بر می‌آید. او می‌داند که زیستن یعنی خواستن و می‌داند که همین خواستن و هوشمندی است که چون از صافی خرد و دانایی بگذرد و خودپرستی و سرکشی و درنده‌خویی طبیعی را در خود مهار کند، روشن و شفاف می‌شود و به سرچشمۀ زایای عشق بدل می‌شود و هوس‌های زودگذرش به شوقی پایدار جای می‌سپارد که خود را در آفرینندگی و هنرمندی نمایان می‌کند... رندی یعنی صاف و شفاف و یک‌رو و راستگو کردن نفس، نه کشتن آن. نفسی که به شفافیت رسیده و با خود روی و ریا ندارد و خود را بر خود و دیگران در پس نقاب‌های خودفریب و دیگر فریب پنهان می‌کند، یعنی نفسی که خواهشمندی و هوشمندی در او پالایش یافته و به جایگاه مشاهدۀ زیبایی در عالم رسیده و با زیبایی یگانه شده است. کمال روان در انسان رسیدن به مقام مشاهدۀ زیبایی در عالم است. (آشوری، 1379: 296)

حافظ مفهوم رندی را بسیار ظریف و با رنگ‌مایه‌های گوناگون پرداخته است و به آن بعدهای ارزشی و شخصیتی بسیار داده است و هر بار از وجهی به آن می‌نگرد.باری، رندی و عاشقی و بلاکشی، رندی و مستی و شراب‌خواری، رندی و نظربازی، رندی و عافیت‌سوزی و ترک سلامت، رندی و نظربازی، رندی و عافیت‌سوزی و ترک سلامت، رندی و گناهکار و بدنامی و نامه سیاهی، رندی و عالم سوزی، رندی و لاابالی‌گری، رندی و خراباتی‌گری، رندی و بی‌ریایی و پاکبازی و بی‌نیازی، رندی و سرگشتگی و بی‌سامانی و...

در این بیت رند مستی عاشق است که حاضر نیست خماری عشق را به کناری بگذارد و لحظه از عیش عشق دوری گزیند. چرا که توبه از مستی عشق محبوبش دوری و کافرشدن به طریقت رندی است.

آدم رند همواره در طلب است و اهل همت تا دوباره روزی به «وصال جانان» برسد. و توبه در موسم گل خود عین فراق و دوری است. چه تلخ می‌نماید برایش صبر و گذران عمر ناپایدار در فراق یار و محبوب ازلی‌اش.

انسان رند با پشت پا زدن به مصلحت خویش و از کف دادن زمام عقل و سپردن «زمام» خویش به «مستی» در برابر جلوه‌های جمال و دست زدن به «گناه» و گردن نهادن به بدنامی و آوارگی و سرگشتگی، در واقع به یک «حکم ازلی» گردن می‌نهد و بار حوالتی را می‌کشد که ضروری ظهور حق در صفات جمالی خویش است. به عبارت دیگر، حق برای نمودار کردن خویش در مرتبۀ ربوبیّت و جبّاریّت نخست به ملک زاهد نیاز دارد که گناه نمی‌تواند کرد و سپس برای نمودار کرن خویش در مرتبۀ عالی‌تر رحمان و لطیف و جمیل به انسان رند که گناه می‌تواند کرد، امّا گناه آلوده‌ای است «غریق رحمت». (نیازکار، بی تا)

رند به هیچ‌چیز سر فرود نمی‌آورد، از هیچ‌چیز نمی‌ترسد، و زیر این چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.نه خود را می‌بیند و نه به ردّ و قبول غیر نظر دارد. (زرین کوب، 1377: ۴۱) رند آزاد و رهاست در هیچ آئین و مسلکی جز رندی و عشق نمی‌گنجد. نه شیخ می‌شناسد نه واعظی که پندهایش ثمره‌ای جز دوری از عشق و بریدن از محبوب برایش ندارد. تنها باده‌پرست است و هیچ حرف دیگری را گوش جانش شنوا نیست. مست حق است و غیر از او نه می‌بیند و نه می‌شوند.

رندی آن قلمروی از آزاده‌جانی و آزاداندیشی است که در متن یک فرهنگ دینی از راه تأویل کلام و حیاتی بدان می‌توان رسید. حافظ منطق وجودی انسان را چنان که از گزارش تأویلی قرآن بر می‌آید، تا نهایت دنبال می‌کند و تا بدان‌جا می‌کشاند که هیچ‌کس دیگری پیش و پس از او در پهنۀ فرهنگ ایرانی نکرده است و از این راه است که او از عالم رندی سر در می‌آورد که رویاروی عالم زهد است. او در واقع بساط فرهنگ چند صدسالۀ زهد را در پشت سر خود واژگون می‌کند و چشم‌اندازی از جهان را پیش رو می‌آورد که تنها او و رندانی چون او جرأت زیستن در آن و با منطق آن را دارند و اگر دید زاهدانه و منطق زاهدانه دوباره با زور تفسیرهای خود او را در سیاه چال خود بلعیده است، هیچ جای شگفتی نیست، زیرا زهد، و به‌ویژه زهد ریا، اساس فرهنگ ماست. (آشوری، 1377: 208)

«رند» حافظ، یا به تعبیر دقیق‌تر حافظ رند، دانا و نکته‌سنج و بخرد و زیرک است... میخوارگی رند، اهل خرابات بودنش، نظربازی اش و سرانجام عاشق بودنش، اگر با هدف دست یافتن به بنیادهای جهان‌بینی وی مورد توجه و بررسی قرار گیرد، روشن می‌گردد که اتصاف وی بدین صفات به معنی آن است که وی دارای اندیشه‌ای عارفانه و جهان‌بینی‌ای عاشقانه است... رند حافظ و حافظ رند، علی‌رغم روش زاهدان قشری، راهب‌آسا به ترک دنیا نمی‌گوید، بلکه از زندگی، نیک بهره‌ می‌گیرد و نصیب خود را از دنیا فراموش نمی‌کند... مهم‌ترین ویژگی رند از لحاظ عملی، همین بی‌باکی و جانبازی، سنت‌شکنی و استقبال از بدنامی در راه عشق و سرانجام مبارزه و ستیزه‌گری با اهل زور و تزویر است. (نیازکار، بی تا)

از ننگ می‌پرستی در نظر طریقت و شریعت نمی‌هراسد و به جان دوستش می دارد. و توبه و انکار و دوری نمی‌پذیرد تا مگر پرتو نوری روی محبوب در جان وی افتد و بر آیینه دلش نقش رخ یار ببیند. او از همه دوری و سردی فراق یار آه از نهادش برمی‌آید. با شرب و عیش مدام تلخی غبار صبر و فراق را از آینه جان می‌زداید.

چه نسبت برندی صلاح و تقوی را

سماع وعظ کجا و نغمه رباب کجا

رند را با طریقت و شرعت همراه و همسو نمی‌داند. مصلحت اندیشی و پرواپیشگی در آئین رندی جایی ندارد. رند عاشق است و در آتش طلب همت می‌سوزد و در رقص و سماع است که جز وصال نمی‌خواهد.

***

راز درون پرده ز رندان مست مپرس

                   کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

در مرحله رندی، بار سنگین سلوک بر دوش عشق است و این آتش الهی باید طالب سالک را، روی بال ملکوتی خود به منزل مقصود برساند. (بامداد، 1338: 117)

رسیدن به درجه رندی طی مراتبی را می‌طلبد که باید به آن مقام رسید و زاهد که به این مقام و درجه نرسیده از اسرار الهی آگاه نیست.

***

توبه زهد فروشان گران جان بگذشت

                   وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

ما نه رندان ریائیم و حریفان نفاق

                   بهتر از زهد فروشی که درو روی و ریاست

عالم رندی همه خوشی و مستی است و سرشار از عشق و از هرگونه نفاق و ریای سالوسان و زاهدان به‌دور است. عشق با زهد و ریا جمع نمی‌گردد. شعر حافظ سرود عشق و بی‌خودی است و شاعر جز با عشق و بی‌خودی نمی‌تواند اندوه زمانه‌ای را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه می‌خورد فراموش کند.

***

حافظ چه شد ار عاشق و رند و نظرباز                       بس طور عجب لازم ایام شباب است

می‌خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز                        وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است

نظر واژه‌ای است از اصل عربی در فارسی که معنای پایه‌ای آن با «نگاه» و نگریستن» یکی است، یعنی در پایه‌ی معنایی بیانگر کاری است که قوه‌ی بینایی می‌کند. اما «نظر» نسبت به نگاه قلمرو کاربردی گسترده‌تری دارد که از انبانه‌ی معنایی گسترده‌تر این واژه در زبان اصلی برمی‌آید. نکته باریک آن است واژه‌ی «نظر» در ترکیب با پسوند گونه‌های «ـباز» و «ـبازی»، در ادبیات عرفانی، افق معنایی تازه‌ای یافته است در خلاف جهت افق پیشین. نظرباز در معنای پایه‌ای کسی است که از سر هوس «چشم‌چرانی» می‌کند و به زیبارویان نظر دارد یا در پی لذت نظربازی است. رند آنچه حافظ او را وصف می‌کند و خود را نمونه‌ی برین آن می‌داند، هم صاحب‌نظر است و هم نظرباز. صاحب‌نظری به‌معنای برخورداری از رأی و بینش حکیمانه است. اما در ترکیب‌های «نظرباز»، «نظربازی» و «نظرداشتن» (به چیزی یا کسی) بار معنایی هوشمندی و خواهش وجود دارد. بازی‌های ظریفی که حافظ با واژه‌ی نظر در این دو ساحت معنایی می‌کند، بازتابی است از دیدگاه رندانه‌ی ضدّ زهد او. (آشوری ،1385: 1-4)

***

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند                    عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز                    ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ

               ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح

مصلحت‌بین و ملاحظه‌کار نیست. جسور و گستاخ است. تنها پروای محبوب دارد و دیگر هیچ. در عرصه رندی آنکه را این مذهب نمی‌داند راهی نیست و مانند مهره است که باید از صفحه شطرنج خارج شود. رندان به اسرار آگاهند و این سر بر هر کسی فاش نمی‌گردد وگرنه در مجلس رندان جز بی‌خبری از دنیا و وابستگی‌هایش خبر دیگری نیست.

***

نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی

        پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست

رند اهل سنجش معیارها با میزان‌ها و ارزش‌های دنیایی نیست آنچه در نظر خلق مقبل افتد برایش محصول و نتیجه نیست. سود همه آن است که در نظر محبوب و معشوق درست افتد.

***

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت                          که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

هیچ‌کس بار گناه دیگران را بر دوش نخواهد کشید. رند خود را معیار خویش می‌داند که هم اوست که می‌تواند راهور و راهنما باشد و هدایت‌گر به‌سوی روشنایی که همه وجود حق است و از دیگر سو خودش می‌تواند موجب گمراهی و ضلالت باشد. گمراه به خودش زیان می‌رسند و رند اگر گمراه باشد خودش زیان می‌کند.

*‌**

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

                  رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

رند را با غرور و تکبر و خودبینی رابطه‌ای نیست. به تمام وجود به این واقعیت معترف است که وجودش سراسر نیاز است و در برابر این نیاز تسلیم معشوق است. اما زاهد که در شریعت است به زهد و عبادتش مغرور شده و یاد می‌برد که در ره رسیدن همواره محتاج عنایت حق است.

**‌*

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

                  گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

حافظ نظریه عرفانی «انسان کامل» یا «آدم حقیقی» را از عرفان پیش از خود گرفت به رندی سر و سامان اطلاق کرد و رندا ن تشنه لب را «ولی» نامید.

رند، انسان برتر (ابرمرد) یا انسان کامل یا بلکه اولیاءالله به روایت حافظ است.رند چنان که از متن و دیوان حافظ برآید شخصیتی است به ظاهر متناقض و در باطن متعادل. اهل هیچ افراط و تفریطی نیست.

بزرگ‌ترین هدفش سبکبار گذشتن از گذرگاه هستی است به رستگاری نیز می‌اندیشد. رند آزاداندیش و غیردینی هم داریم ولی رند حافظ تعلق خاطر و تعهدی دینی دارد به آخرت اعتقاد دارد و می اندیشد ولی از آن اندیشناک نیست زیرا عشق و عنایت را نجات بخش خود می‌یابد تکیه بر تقوی و دانش و فضل و فهم ندارد

***‌

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند       

     هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر        

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

مفهوم رندی و شخص رند را هم باید، هم چون تمامی مفهوم‌ها و نمادها، در شعر حافظ در پرتو ساختار جهان و جهان‌بینی او دریافت که در آن هرچیزی پیوسته اشاره به رویداد ازلی خود دارد. در مورد رندی نیز سرنمون آن را در رویداد ازلی می‌یابیم.

***‌

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست

                    عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

عشق خطیر و خطرناک است. راه عشق غریب، بی‌کران و بی‌نهایت است. در عشق باید افتادگی تسلیم داشت پاکباز بود و بلا کشید و از جان گذشت و رضا بر داده داد.

عاشق و رند در پی دنیا و آخرت نیست. تنها به‌دنبال جلوه عشق حق است. عقل و عشق باهم جمع نمی‌شوند. عشق و رندی همراه و هم عنان هستند.

‌***

ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز                      مست است و در حق او کس این گمان ندارد

دومین شخصیت منفی که در دیوان حافظ دیده می‌شود «محتسب» است که هدف طنز و انتقادهای طنزآمیز حافظ است.

دوران حکومت سخت‌گیرانه امیر مبارزالدین محمد با تعصب و خشونت همراه بود. حافظ بیشتر غرل‌های خود را‌ در این دوران در مبارزه با ریاکاری و عوام‌فریبی با لحنی نیش‌دار و گزنده، تلویحاً خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده و با کنایه و تمسخر او را «محتسب» خوانده است.

‌***

آن نیست که حافظ را، رندی بشد از خاطر                  کاین سابقه پیشین، تا روز پسین باشد

بد رندان مگو ای شیخ و هشدار

                   که با حکم خدایی کینه داری

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند                    هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد

رندی قسمت و سرنوشت ازلی است.

***‌

چون پیر شدی حافظ، از میکده بیرون شو                  رندی و هوس تاکی، در عهد شباب اولی

می‌خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز                       وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

رند اهل خوش‌دلی و خوش باشی است. غم تلخ‌کامی‌های دنیا را نمی‌خورد. و در همه حال می‌خواهد از می عشق سرخوش و مست باشد.

‌***

گر می فروش حاجت رندان روا کند                                                  ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند

عاشق و رندم و می‌خواره به آواز بلند

                    و این همه منصب از آن حور پریوش دارم

رند می‌خواره و اهل خرابات است. خرابات برایش بهشتی است که فارغ از دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها دنیا به خویشتن خویش می‌پردازد.

***‌

زاهد از کوچه رندان بسلامت بگذر

                  تا خراجت نکند صحبت بدنامی چند

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز باز خواست                                               نان حلال شیخ ز آب حرام ما

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت                                            که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

ترسم که روز محشر عنان بر عنان رود                                              تسبیح شیخ و خرقه‌ی رند شرابخوار

زاهد نقطه مقابل رند است و گرویدن زاهد به رندی برایش بدنامی و ننگ دارد. و این به این معناست که دنیای زاهد وعارف از هم بسار فاصله دارد و باهم سازگار نیستند.

نگرش منفی حافظ در شخصیت زاهد است که در مقابل رند قرار می‌گیرد. زاهد در دید حافظ شخصیتی است که به‌ظاهر خود را از آلودگی‌های دنیوی به‌صورت مرتاضانه و سخت‌گیری‌های نابجا پاک کرده و به‌خاطر این پاکی دچار کبر و غرور گشته درحالی‌که زشت‌ترین و بزرگ‌ترین گناه در مذهب حافظ غرور و نخوت است. زاهد خود را از لذت‌ها و خوشی‌های زندگی دور می‌کند و در عقاید خشک و باطل خویش حرص می‌ورزد او عالمی است که انسان را از عفو و بخشش الهی نومید می‌سازد و او را در تنگنای تعصب قرار می‌دهد که در دین حافظ این کفر است.

*‌**

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ

                  طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

ریا و تظاهر و دو‌رویی در میان «رندان» معنایی ندارد!‌ و آنچه روشن‌بخش دل و جان است همان طریق رندی و عشق است که هر دو یک هدف دارند و حافظ مؤمن به کیش رندی و عشق است و به اختیار خویش این راه را انتخاب کرده است.

‌***

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار                   کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش

تا چه بازی رخ نماید بیدقیخواهیم راند

        عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

مصلحت‌بین و ملاحظه کار نیست. تنها نتیجه‌ای به‌دنبالش است عشق‌بازی و عیش و سرخوشی است.

سوی رندان قلندر به ره آورد سفر

        دلق بسطامی و سجاده طامات بریم

بر در میکده رندان قلندر باشند

                  که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

رند در نقش قلندر هم ظاهر می‌شود. «قلندر در لغت به معنای شخص بی‌اعتنا به آداب و رسوم اجتماعی، خوش‌پوشی، کسب و کار و مال اندوزی است.» (صدری افشار و دیگران، 1369: 737) در واقع می‌توان گفت همان خود رند است.

**‌*

ما عاشق رند و مست و عالم سوزیم

                  با ما منشین و اگر نه بدنام شوی

نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی

      پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست

از نام چه گویی که مرا نام ز ننگ است

                  و از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

رند ملامتگر و نکوهش کننده و منکر نام و ننگ است.

نتیجه‌گیری:

رند در منظر اندیشه حافظ دیگر آن مست لاابالی که از گزندش در امان نمی‌توان بود نیست بلکه نماد انسانی است کامل آزاد اندیش و آزادمنش که در قید و بند دلبستگی‌ها و وابستگی‌های دنیا و آخرت نیست. رند با چهره‌های متفاوت چون: عاشق، مست، قلندر، ظاهر می‌شود. رند خود حافظ است که رندانه و زیراکنه از ظرفیت معنایی این واژه بهره جسته برای دهن‌کجی، طعنه و کنایه به اوضاع نابسامان جامعه. واکاوی، علت‌یابی فساد، ریا، تزویر، نیرنگ، نفاق، دو‌رویی و دنیاطلبی که در شریعت و طریقت رخنه کرده و زاهدان و شیوخ تصوف را هم به گمراهی کشانده است. از ظرفیت روحی سرکش و عصیانگر رند که در قید و بند هیچ مسلکی نیست مدد جسته برای ساختن بنیانی نو و تازه.

رند را با نظرباز و صاحب‌نظر، عاشق و پارسا همنشین گردانده و چنین به او مقامی والا می‌دهد که باشاهان همنشین و هم پیاله می‌شود.

منابع: کتب:

1-       استعلامی، دکترمحمد(1382)، درس حافظ (نقد و شرح غزل‌های حافظ)، تهران: انتشارات سخن.

2-       اهور، پرویز (1363)، کلک خیال‌انگیز، تهران: زوار.

3-       آشوری، داریوش (1379)، عرفان و رندی در شعر حافظ، تهران: انتشارات مرکز.

4-       بامداد، مــ(1377)، هستی‌شناسی حافظ، تهران: انتشارات مرکز.

5-       حمود (1960)، حافظ‌شناسی با الهامات خواجه، تهران: کتابخانه ابن‌سینا.

6-       خرمشاهی، بهاءالدین(1387)، حافظ حافظه‌ی ماست، تهران: نشر قطره.

7-       ـــــــــــ(1375)،حافظ‌نامه، تهران: نشر سروش

8-       درگاهی، دکتر محمود(1382)، حافظ و الهیات رندی، تهران: انتشارات قصیده سرا.

9-       دستغیب، علی (1373)، از گوته به حافظ، تهران: انتشارات بدیع.

10      زرین‌کوب، دکترعبدالحسین(1374)، از کوچه ی رندان، تهران: انتشارت سخن.

11      - صدری افشار، غلامحسین، حکمی، نسترن، حکمی، نسرین(1369)،فرهنگ زبان فارسی امروز، تهران:انتشارت مؤسسه نشر کلمه.

مقالات:

12      - پور ابراهیم، شیرین، غیاثیان، مریم سادات(1392)، بررسی خلاقیت های شعری حافظ در مفهوم سازی عشق، فصلنامه علمی پژوههشی نقد ادبی، صص 59-82.

13      - تبریزی، شیرازی، محمدرضا(1385)، رند کیست و رندی چیست، نشریهآشنایی با حافظ: علوم و ادبیات، شماره 172 و 173، صص 98-99.

14      - جلیل، نظری(1379)، حافظ رند، نشریه ادبیات و زبانها، شماره 55، صص 4-11.

15      - رضایی ویشه سرایی، بهرام(1386)، رندان پارسا، نشریه ادبیات و زبان ها: آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 82، صص 28-31.

16      وحیدی، دکتر حسین(1385)، رند در دیوان حافظ، نشریه حافظ شناسی، شماره ی 35، ص 59.

 


[1]آيه 73 سوره توبه

[2]آیه 133 سوره آل عمران

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692