در شب زبان و ادبیات اردو ادبیات فراتر از سیاست قرار گرفت/ ترانه مسکوب

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

در شب زبان و ادبیات اردو ادبیات فراتر از سیاست قرار گرفت/ ترانه مسکوب

در شب زبان و ادبیات اردو ادبیات فراتر از سیاست قرار گرفت/ ترانه مسکوب

شب زبان و ادبیات اردو عنوان صد و هفتاد و سومین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری سفارت هند و پاکستان، بنیاد فرهنگی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار عصر روز شنبه 26 مهر 1393 برگزار شد.

در این شب که سفیران هند و پاکستان پس از پنجاه سال کنار یکدیگر نشستند، علی دهباشی مراسم را آغاز کرد و با خوش آمدگویی به سفیران این دو کشور، استادان و دانشجویان دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران ، بخش زبان و ادبیات اردو، و دوستداران فرهنگ و تمدن شبه قاره، از سفیر هند خواست تا این نشست را آغاز کند اما سفیر هند، آقای دی.پی.سری واستوا جای خود را به سفیر پاکستان داد تا آغازگر این نشست باشد.

و نورمحمد جادمانی، سفیر پاکستان در ایران چنین گفت:

« قبل از هر چیز تشکر می‎کنم که سفیر محترم هند جای خود را به من دادند. و بعد هم از آقای علی دهباشی ، مدیر مجله بخارا برای دعوتی که از من و آقای ممتاز عباسی کردند، تشکر می‎کنم. و تشکر می‎کنم از اساتید محترم که تقریباٌ بیست و سه سال است که زبان اردو در دانشگاه تهران تدریس می‎شود و تقریباٌ شش سال است که این رشته را در سطح فوق لیسانس هم شروع کرده‎اند.»

سفیر پاکستان در ادامه افزود:« من به خاطر این اینجا آمده‎ام که زبان اردو زبان ملی پاکستان است.اردو یکی از بزرگترین زبان های دنیا به حساب می آید و طبق آماری که یونسکو داده بعد از زبان چینی و انگلیسی سومین زبان دنیا است و از جهت تکلم اگر بخواهیم حساب کنیم دومین زبان دنیا است چون در شبه قاره هند و پاکستان و در کشورهای دیگر بیش از هشتصد میلیون نفر به این زبان تکلم می کنند. از شهرهای خاوردور تا خاورمیانه و از بازارهای متعدد اروپایی و شهرهای آفریقای جنوبی و آمریکا مقبولیت برابر و یکسانی دارد. در هر جا که به این زبان تکلم و گفتگو می‎کنند مردم آن را می‎فهمند و زبانی است جاندار و گویا.

زبان اردو از قرن شانزدهم میلادی یکی از زبان‎هایی است که به آن تکلم می‎کنند و این یک امر مسلم است که در توصیف و گسترش این زبان، زبان فارسی دخیل بوده است. و زبان اردو از نظر ساخت و قواعد زبان در زبانهایی که در شبه قاره به آن تکلم می‎کنند، سهم زبادی دارد. این زبان از نظر لغت و آواشناسی نیز یکی از زبان‎های بزرگ و مورد قبول در دنیا به حساب می‎آید.

اردو زبانی است زنده و از نظر ساخت زبانی بین‎المللی است. در ساخت این زبان زبان‎های بسیاری شراکت دارند. در حقیقت زبان اردو انجمنی است از زبان‎های بین‎المللی که در آن زبان‏های بسیاری به طور یکسان دخیل هستند. در اردو الفاظ و لغت‎هایی از زبان ترکی، عربی، فارسی، پرتغالی، ایتالیایی،چینی ، انگلیسی،یونانی، سانسکریت و زبان‏های محلی شبه قاره و زبان هندی وجود دارند.»

سخنان سفیر پاکستان را دکتر کاووسی نژاد به فارسی برگرداند.

سپس دی.وی سری واستوا ، سفیر هند در ایران ، از زبان اردو سخن گفت :« من اهل شهر لکهنو هستم و زبان اردو زبان شهر من است. آقای جادمانی گفتند که زبان اردو زبان ملی پاکستان است و حرف درستی است ولی اردو زبان ما هندیان نیز هست. اردو یکی از شش زبان رسمی در هند است و از شهر من سرچشمه گرفته است. شهر لکهنو رابطه‏ای طولانی و نزدیک با ایران دارد، اکثر مردم این شهر شیعه هستند و امیر آن اهل نیشابور، شهر عمر خیام، بوده است.

گرچه تحصیلات من به زبان اردو بود، اما من زبان اردو را در خانه یاد گرفتم. من در مدرسه زبان اردو را آموختم و پدر و مادرم نیز به این زبان مسلط بودند و من هم به این زبان تسلط کامل دارم. من به مدت 15 سال در پاکستان مأموریت داشتم و در کراچی بودم و همین باعث شد که بیشتر به زبان اردو حرف بزنم و دوستان فراوانی در کراچی دارم، به همان اندازۀ لکهنو.»

سفیر هند در ادامه افزود:« همانطور که گفتم الفبای زبان اردو شبیه به زبان فارسی است. اما به نظر من گرامر زبان اردو با زبان هندی مشترک است و خیلی از کلمات هم با زبان هندی مشترک است. دو مکتب ادبی در هند بوده، یکی مکتب دهلی و دیگری مکتب لکهنو.عاملی که باعث شهرت زبان اردو شده، اشعار آن است.

و موجب افتخار ماست که زبان اردو ، زبان مشترک هند و پاکستان است. »

دکتر فرزانه اعظم لطفی گفته‏های سفیر هند را به فارسی برگرداند.

پس از این دو سخنرانی نوبت به رونمایی از دو کتاب « ناموعود» کتاب شعر سروده شهرام سرمدی و « منتخب نغمه خداوندی گیتا» نوشته دکتر فرزانه اعظم لطفی رسید که یک نسخه توسط مؤلفان به سفیران هند و دیگر سخنرانان در این مراسم اهدا شد.

و سپس کمال گلستانی از سوی بازرگانی گلستانی قلم یادبود حافظ را به سفیران هند و پاکستان هدیه کرد و نیز از سوی دایره العمارف بزرگ اسلامی آخرین مجلد این دایره المعارف ( جلد بیست و یکم) به سفرای هند و پاکستان اهدا شد.

دکتر علی بیات سخنران بعدی این نشست بود که با موضوع : «زبان اردو، از کی و چگونه؟» سخن گفت.

«مقدمه

محمد حسین آزاد، اردو را "دختر زیبای فارسی" خوانده بود. این ادعا تا چه حد درست و تا چه حد اشتباه است؟ اما در ذهن و فکر بسیاری جای گرفته است. به نظر می­رسد اگر به دلیل وجود واژه­های بی­شمار فارسی در اردو، فارسی نقش مادر را برای زبان اردو دارد، بنابراین باید یک نتیجه ناصواب دیگر هم گرفت و گفت که فارسی هم دختر زیبای عربی است و از سویی امروزه با توجه به یورش واژه­های انگلیسی به زبان اردو باید گفت که این زبان یک مادر دیگر هم برای خویش برگزیده و آن زبان انگلیسی است. از سوی دیگر عموماً حتی در برخی کتاب­ها و محافل اردو زبان هم هر جا که بحث درباره­ی زبان اردو پیش می­آید، بلافاصله از مفهوم کلمه­­­ی "اردو" بحث آغاز می­شود که این هم خود، باب دیگری در انحراف از اصل ماجرا یعنی چیستی این زبان می­گشاید. چون زمانی که قرار است در مورد ماهیت کسی یا چیزی بحث کنیم، در اغلب موارد نام نمی­تواند، گویای ماهیت و ساختار آن شخص یا شیء باشد. در برابر آن ادعا واین انحراف، به نظر می­رسد بهترین راه شناخت و معرفی این زبان، در کنار بحث زبان­شناختی، یک نگرش تاریخی به سیر وجودی آن است که می­تواند اصل وجود زبان اردو را روشن کند. بنابراین در این مجال با توجه به منابع متقن در زبان اردو ، به تبیین چهره­ی واقعی این زبان پرداخته خواهد شد. لازم به توضیح است که بنده در بحث زبان­شناسی به دلیل عدم مهارت به هیچ وجه ورود پیدا نخواهم کرد. الّا این که در برشمردن زبان­های رایج در خطه­ی هندوستان بزرگ در روزگاران پیشین از آن یاری بگیرم.

بحث وبررسی:

محققین و زبان­شناسان در سطح بسیار وسیعی سعی در شناخت و معرفی صحیح زبان اردو کرده­اند. گروهی از محققین بدون یک بررسی دقیق، شکل­گیری این زبان را مستقیماً به ورود مسلمانان به این خطه مربوط می­دانند. گویا پیش از آن تمام سرزمین شبه­قاره به جزیره­های کوچکی شبیه بود که مردم هر جزیره بدون ارتباط با یکدیگر به زبان و گویش محلی خود گفتگو می­کردند. از نظر اینان این ورود مسلمانان به این سرزمین بود که با کمک زبان فارسی و عربی که خود بدان تکلم می­کردند، پل ارتباطی را بین این زبان­های جزیره­گونه برپا کردند. در رد یا تأیید این نظریه باید بررسی دقیق­تر علمی صورت بگیرد. حقیقت این است که از روزگاران کهن تا ورود مسلمانان به شبه­قاره، تمدن­های بزرگی در این سرزمین ظهور کرده­اند که بدون داشتن یک زبان رایج عام فهم، نمی­توانستند حکومتی واحد که منجر به یک تمدن ماندگار باشد، را به وجود بیاورند. محققین نسل­های مختلفی را در هند شناسایی کرده­اند که از آن جمله می­توان به نگریتوها(Negrito)، آستریک­ها،(Austric)و دروارها اشاره کرد. در مورد زبان دو قوم نخست اطلاع دقیقی در دست نیست. اما دراورها از سمت دریای مدیترانه وارد هندوستان شده و پس از سکونت در سند، در دیگر قسمت­ها و به­ویژه در قسمت­های شمالی سکنی گزیدند. چهار زبان امروزی موجود در جنوب هندوستان یعنی تامیل، تلگو، کنری و ملیالم، از خانوده­ی زبانی هستند که این قوم بدان سخن می­گفتند. (اصلاحی،1987، 6-5) پس از دروارها، آریائی­ها در سه گروه از سیبری وارد مناطق جنوبی از جمله اروپا، ایران و هندوستان شدند. نکته­ی قابل توجه در مهاجرت آریائی­ها به هندوستان این است که آنها دفعتاً و یک­باره به این سرزمین وارد نشدند، بلکه قبایل مختلف این قوم، در طول سالیان متمادی بلکه گاهی با فاصله­ی صدها ساله در گروه­های مختلف به این سرزمین مهاجرت کرده­اند. آریائی­های قدیمی در هند میانی در دشت­های بین دو رود گنگ و جمن و مناطق شمال و جنوب آن سکنی گزیدند. اینان غیر از خود همه را وحشی و بی­فرهنگ می­دانستند. برای هیمن آریائی­های جدیدالورود را "پساچی" یعنی خونخوار و وحشی نامیدند. اما آریائی­های جدید به سرعت در شمال غرب، پنجاب و کشمیر و مناطق پایین دست سند اقامت گزیدند که به مرور زبان­ آنها در تمام این مناطق فراگیر شد. بعدها قومی به نام "ابهیر" از افغانستان امروزی، از مناطق کابل و قندهار وارد شبه قاره شد که زبانشان را "وی باشا" یا "وی برشت" خوانده­اند. در قرن ششم میلادی زبان این قوم "اَپ­برنش" نام گرفت که پیشرفت زیادی نسبت به قبل کرده بود. تا آنجا که آثار منظوم و منثوری از آن زبان شناسایی شده است. گفته می­شود که این زبان بین دو زبان کلاسیک "پراکرت"،"سنسکرت" و همچنین زبان­های جدید آریائی نقش پل ارتباطی را ایفا کرده است. برخلاف سنسکریت که یک زبان بسته و غیر قابل نفوذی است، اَپ­برنش واژه­های این زبان­ها و حتی زبان­های دیگر را نیز را در خود جذب کرد و به این ترتیب هر چه سنسکریت و پراکرت محدودتر شد اَپ­برنش به مرور زمان در تمام شبه قاره گسترش یافت و با پراکندگی سیاسی در طول سده­های متفاوت و بر سر کار آمدن راجاهای مختلف، در هر منطقه از این سرزمین، یک اَپ­برنش منطقه­ای که واژه­های بومی و برخی خصوصیات محلی را در خود جذب کرده بود، به جود آمد و به این ترتیب با اختلاط زبان­های بومی با اَپ­برنش اصلی، اپ­برنش پساجی، شورسینی، ماگدی، مهاراشتری وغیره متولد شد. به نظر می­رسد، اَپ­برنش شورسینی نسبت به دیگر اَپ­برنش­ها، رشد و ترقی بیشتری داشته و در بین سال­های 700 تا 1000 میلادی نقش زبان رابط بین اقوام مختلف آریائی را ایفا کرده است. پیش از ورود مسلمان­ها به شبه­قاره، این زبان از بنگال تا پنجاب، سند، کشمیر، گجرات و راجپوتانه و از شمال هندوستان و نپال تا مهاراشتر رایج بوده است. کری­بولی، بِرج باشا، اَوَدی، پنجابی، هریانی، بندیلی، قنوجی و هندی و غیره از زیر شاخه­های اَپ­برنش شورسینی به شمار می­روند. از میان زبان­های یاد شده، کری­بولی، بیشترین تأثیر را بر زبان اردو دارد. حتی برخی از محققین بر این عقیده­اند که رابطه­ی مادر دختری واقعی بین این زبان و اردو برقرار است. از ورود مسلمان­ها یعنی حمله­ی محمدبن قاسم در 94هجری قمری تا حمله­ی محمود غزنوی در 392هجری قمری و در حدود پانصد سال پس از آن یعنی فتح دهلی به دست بابر ، زبان و در کنار آن زندگی و فرهنگ مردم از سند و ملتان گرفته تا سرحدات شمالی، پنجاب و میرَت و نواحی دهلی دچار دگرگونی ­های زیادی شد. به طوری که تمام زبان­های منطقه­ای ذکر شده، شکل جدیدی از لحاظ واژه­ به خود گرفتند و کم کم زبان مشترکی بین مردم بومی مناطق مختلف هندوستان و مسلمانان مهاجم در ادوار مختلف که یا سالیان درازی را در این سرزمین به سر برده بودند و یا در اینجا به دنیا آمده بودند، به وجود آمد. (جالبی، 2008،ج اول، 10-4)همان­طور که پس از حمله­ی اعراب به ایران، با وجود اقتدار زبان عربی که زبان ملت مهاجم و حاکم وقت بود، این فارسی بود که نقش زبان رابط میان مناطق مختلف ایران را ایفا کرد، به همان ترتیب آنچه ما امروز آن را به عنوان زبان اردو می­شناسیم، در شکل­های قدیم­تر با جذب برخی خصایص بومی مناطق مختلف هندوستان، همان نقش را ایفا کرد. به قول پروفسور محمود شیرانی، مسلمانان در هندوستان، زبانی را برای خود برگزیدند و با تصرف مناطق مختلف، این زبان مشترک را در شمال و جنوب و غرب و شرق آن گسترش دادند.(شیرانی، جلد اول، 132) البته باید توضیح داد که مسلمان­های حاکم در هندوستان آن زمان، اگر چه در دربار و حکومت و امور دولتی از زبان فارسی استفاده می­کردند، اما برای ارتباط با مردم، به ویژه مردم بومی هندوستان، با نیروی واژگانی قوی، متمدن و با فرهنگ فارسی و عربی، به اَپ­برنش شورسینی که اینک در بخش­های مختلف هندوستان و البته به همراه برخی خصوصیات محلی رواج یافته بود، کم­کم به پرورش گونه­ای از آن زبان­ها کمک کردند که امروزه ما آن را زبان اردو می­نامیم. به طور خلاصه باید گفت که این زبان که از روزگاران قدیم­تر شکل گرفته بود، از قرن یازدهم تا قرن شانزدهم میلادی، به همراه مسلمان­ها از دهلی به سوی اقصی نقاط هندوستان حرکت کرد و در نهایت توانست نقش زبان واسط را برای مردم نواحی مختلف ایفا کند. در این حرکت و سفر، این زبان در هرمنطقه نام یکسان با مناطق دیگر نداشت، بلکه در دوره­های مختلف نام­های متعددی به خود گرفت.

هندی و هندوی

در میان اسامی زبان اردو از زمان­های دور تا به امروز ، نخستین اسم، "هندی" یا "هندوی" است. سدهیشورما در این باره می­گوید: هندوی از نسل پراکرت شورسینی است که در هندمیانی رایج بود. زمان ورود مسلمان­ها به شبه قاره، اَپ­برنش مأخوذ از شورسینی در دهلی غربی و اطراف آن مورد استفاده قرار می­گرفت.(سلیم اختر،2003، 65، به نقل از سدهیشورما) امیر خسرو دهلوی هم آن را هندی خوانده است.در دیباچه­ی "غرة­الکمال" نوشته است"جزوی چند نظم هندی نذر دوستان کرده شده است." یا در شعر زیر هم همان نام را استفاده است:

چو من طوطی هندم ار راست پرسی              ز من هندی پرس تا نغز گویم(سلیم اختر، 2003، 73)

ناگفته نماند که امیر خسرو اگر چه به این زبان در مقابل فارسی ، آن­قدر اهمیت نداد که دیوانی در این زبان پدید آورد و یا غزلی در این زبان را در کنار آثار فارسی ثبت و ضبط کند، اما دست به نوآوری جالبی زد و آن این بود که گاهی به شکل ملمّع، مصرعی به فارسی و مصرعی به هندوی و یا نصف مصرع را به فارسی و نصف دیگر را به هندوی می­سرود:

در مصرع اول و دوم شاعر می­گوید دو چشمانم را چون شمع کرده­ام، زحال من مسکین تغافل مکن ، چون خون به دلم کرده­­ام، تاب هجران ای جان ندارم. و مصرع دوم بیت دوم: اگر محبوب زیبا را نبینم، چگونه شب­های تاریک را سپری کنم.(همان، 28)در مورد مصرع چهارم شعر یاد شده باید گفت که این مصرع به طور کامل با زبان امروزی مطابقت دارد و هیچ مشکلی در فهم آن وجود ندارد. دکتر جمیل جالبی در این مورد بر این عقیده است که نخست این که این زبان از محدوده­ی اپ­برنش خارج شده و با آمیزش با زبان­های رایج در دهلی و اطراف آن، به یک دوره­ی شکل­گیری جدید وارد شده است که تأثیرات زبان­های بِرج­باشا و کَری بولی بر آن کاملاً مشهود است. دوم این که این زبان در آن روزگار آنقدر پیشرفت کرده­بوده است که شعر گفتن به آن زبان امکان یافته بود.(جالبی،2008،ج اول، 27)

با این وجود باید گفت که هندی یا هندوی نام حتمی و مورد اتفاق همه برای این زبان در آن دوره نبوده است. چه این که چنان که گفته شد، در مناطق مختلف این زبان با اسامی مختلف دیده می­شود. دکتر رام­آسرا راز بر این عقیده است که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی، هندی نام هیچ زبان بخصوصی نبود. بلکه گویش­ها و زبان­های مورد استفاده در ایالت­ها، شهرها و حتی بخش­های کوچک همه و همه به نسبت هندوستانی بودن، هندی نامیده می­شدند... به این ترتیب ساختار اردو هم که بر پایه­ی زبان­های هندوستانی بود، در دوره­ای هندی خوانده شده است. به نظر وی هندی فقط در عرف عام بر دو زبان یا گویش اطلاق می­شد، یکی بِرج باشا که در مترا و اطراف آن صحبت می­شد و دیگری اَوَدی که در اَجودیا،محدوده­ی زمامداری راجه شری­رام چندرجی در اَوَد، مورد استفاده واقع می­شد. (سلیم اختر، 2003، 71، به نقل از رام آسرا راز)  

برای زبان هندی به عنوان اسم زبان اردو در آن زمان، نمونه­های زیادی می­توان ارائه داد. به عنوان مثال: در اوایل قرن شانزدهم میلادی، از آغاز حکومت بابریان، شخصی به نام "حکیم یوسفی" که تا دوره­ی همایون زنده بود؛ در شعری با عنوان "قصیده در لغات هندی"، معادل اسامی اشیاء و داروهای فارسی را به اردو که او آن را هندی نامیده،آورده است. (جالبی، 2008 ،ج اول، 53) اکثریت قریب به اتفاق این واژه­ها و اسامی، امروزه هم در زبان اردو وجود دارند. جهانگیر هم در "توزک جهانگیری"، بارها در برابر واژه­های فارسی، معادل "زبان هندی" که همان اردو است را آورده است. مثلاً در جایی می­گوید:" به کالا پانی فرود آمدم که بزبان هندی مراد آب سیاه است." (همان، 61) بنابراین تا این دوره، زبان هندی یا هندوی نه به طور کامل زبان اردوی رایج امروزی است و نه هندی که زبان رسمی کشور جمهوری هند است. بلکه در مناطق مختلفِ تحتِ سیطره­ی مسلمان­ها، با توجه به تحولات تاریخی یاد شده، که گاهی تفاوت­های ماهوی و صرفی و نحوی بسیاری با هم دارند، به این نام، موسوم هستند. پس از استقلال بخش­های جنوبی از حکومت شمال در زمان محمد تغلق در نیمه­ی دوم قرن چهاردهم میلادی، سلطنت بهمنی و پس از مدتی سلطنت قطب­شاهیان و عادل­شاهیان ایجاد شدند که به دلیل ارتباطشان با ایران، در کنار فارسی به پرورش و شکل­گیری زبانی که ما امروزه نام اردوی دکنی را بر آن اطلاق می­کنیم، کمک فراوانی کردند. در بیجاپور، اردوی گُجری و در گولکندا، اردوی دکنی با استفاده از بنیادهای زبانی و ادبی آن منطقه که پیش از این در مورد آنها صحبت شد، با استفاده از سرمایه­های زبان و ادبیات فارسی منتها در مقیاس متفاوت به مرور به زبان اردوی امروزی نزدیک­تر شد. با این وصف، در این دوره­ی تاریخی، زبان­هایی که در مناطق مختلف هندوستان، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق، در حیطه­ی حکومت مسلمانان قرار گرفته بودند، باوجود داشتن ویژگی­های زبانی منحصر به فرد، در برخی موارد از جمله استفاده از واژه­ها، ترکیبات فارسی و انعکاس فرهنگ ایرانی- اسلامی به هم نزدیک شدند و در حرکت به سوی یک زبان مشترک هم­گام و همراه شدند. نمونه­ی ادبی بارز این شکل از زبان اردو که در خطه­ی جنوب در دکن شکل گرفته است، قصه­ی "سب­رس" از ملا وجهی است که خود یکی از ترجمه­های "دستور عشاق" از محمدیحیی ابن سیبک فتاحی نیشابوری است. این قصه که اولین نمونه­ی نثر ادبی زبان اردو به شمار می­رود، بهترین نمونه برای شکل اولیه­ی اردو در جنوب هندوستان در اوایل قرن هفدهم میلادی است. او هم در این قصه­ زبان قصه را "هندی" یا "هندوستانی" می­خواند.(همان، 459)

هندوستانی

از دیگر اسامی، زبان اردو در گذشته، هندوستانی بوده است. چنانچه گفته شد، اولین بار ملاوجهی در سب­رس، آن را به این نام خوانده است:" آغاز داستان، به زبان هندوستان" البته برخی از محققین به دلیل مسجع بودن نثر این قصه، واژه­ی هندوستان را برای کلمه­ی "داستان" سجع دانسته و گفته­اند، وجهی قصدی در نامیدن این زبان به نام هندوستانی نداشته و هندی را نام زبان قصه­ی خود می­داند. اما با این وجود شواهدی هم وجود دارد که به غیر از وجهی، در دوره­های بعد از او هم کسانی اردو را هندوستانی خوانده­اند. دکتر سلیم اختر به نقل از دکتر سهیل بخاری شواهدی را در این باره برشمرده است. عبدالحمید لاهوری در جلد دوم کتاب بادشاه­­نامه در مورد خواننده­ی درباری شاه­جهان، مغل­خان چنین نوشته است:" درین عهد سعادت مهر سرآمد نغمه سرایان هندوستان زبان است." (سلیم اختر، 1995، 30-29) از قرن هفدهم، انگلیسی­ها، در بیشتر مواقع این اسم را برای زبان اردو مورد استفاده قرار می­دادند. جان گلکرایست نام لغت­نامه خود را هندوستانی گفته و میرامن هم در دیباچه­ی داستان باغ و بهار، به دستور گلکرایست اشاره کرده و می­گوید که وی گفت که قصه را در زبان خالص گفتگوی هندوستانی که مردم اردو، هندو و مسلمان، مرد و زن، دختر و پسر، خاص و عام در بین خود بدان سخن می­گویند ترجمه کن.(همان، 30) در این نقل قول که میرامن از گلکرایست کرده است، "زبان خالص هندوستانی" و "مردم اردو"، قابل توجه است. در بخش اول که او نیز این زبان را هندوستانی می­گوید و در مورد قسمت دوم باید گفت که مراد از مردم اردو، همان کسانی هستند که در درون قلعه­ی پادشاهی اعم از خود پادشاه، امرا و وزرا و نظامیان آن زمان بودند، می­باشد. این مردم، اگر چه در امور اداری و دولتی به­ویژه در دربار هنوز به فارسی سخن می­گفتند و می­نوشتند، اما در خارج از حالت­های رسمس واداری، اغلب اوقات به همان زبان مادری خود که همان زبان بیرون از قلعه بود، سخن می­گفتند، اما چون از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، لحن و صحبتشان فاخر بوده و اندکی با لحن و صحبت عوام متفاوت بود. به همین دلیل جان گلکرایست در دستور خود به میرامن مردم اردو را مورد تأکید قرار داده بود. به هر حال این اسم که بیشتر مد نظر انگلیسی­ها و دیگر اروپائیان بود، در دوره­ای برای زبان اردوی امروزی استفاده شده است.

ریخته

اسم دیگری که برای زبان اردو مورد استفاده قرار گرفته، ریخته است. البته در این مورد باید گفت این نام بیشتر و به طور ویژه به شعر اردو اطلاق شده است تا برای زبان اردو. پیش از این در صفحات قبل با ذکر یک شعر ملمّع از امیرخسرو دهلوی به ابتکارات وی در این مورد اشاره شد. این گونه شعر را در اردو، ریخته می­گفتند. البته ناگفته نماند که خود امیر خسرو این­گونه اشعار را ریخته نمی­خواند.به اعتقاد محمود شیرانی، امیر خسرو که در موسیقی هم مهارت خاصی داشت، با ترکیب مقامات موسیقی ایرانی و هندی، اصطلاحات و آهنگ­های جدیدی چون قول، ترانه، صوت، بسیط، دوبحر، چهاراصول، نقش و غزل و غیره را ایجاد کرد و در این رابطه اصطلاح ریخته را در موسیقی رایج کرد.( سلیم اختر، 2003،96) شاید بتوان گفت که امیر خسرو برای این مقامات ابتکاری موسیقی، به طور نمونه اشعاری هم سرود که بعدها در دنیای شعر، برای شعر اردو، عنوان ریخته به خود گرفت. نکته­ی جالب توجه این است که شاعران ریخته­گو، در مقابل مشاعره که برای جلسات شعر خوانی فارسی اطلاق می­شد، اصطلاح "مراخته" برای جلسات شعر اردو را مورد استفاده قرار می­دادند. (صدیقی، 1985، 197) شاعر هم­عصر و دوست نزدیک امیر خسرو، امیر حسن حسن دهلوی که جامی او را "سعدی هندوستان" خوانده(جالبی، 2008 ،ج اول، 34) نیز در اشعار خود از ریخته به مفهوم شعر استفاده کرده است:

یعنی:چون قشقه بر رخش دیدم، گفتم که این رسم کجاست؟ گفتا ای دیوانه برو! این رسم این کشور است. سعدی طرح شعری انگیخته و شیر وشکر آمیخته. در ریخته دُر ریخته، هم شعر است و هم گیت(شعر عاشقانه هندی) است.(سلیم اختر، 2003، 94-93) لفظ ریخته برای شعر اردو تا اواخر قرن نوزدهم، همچنان توسط شاعران کم و بیش مورد استفاده قرار می­گرفت. از آن جمله میرزا اسدالله خان غالب را می­توان نام برد که دو بار در اشعارش به این اسم اشاره کرده است:

یعنی ای غالب، تو فقط استاد ریخته نیستی، گفته می­شود، پیش از این، میرتقی میر هم بوده است. (غالب،1995،31)

یعنی اگر کسی بگوید که ریخته چگونه می­تواند، برای فارسی باعث رشک شود، شعر غالب را برایش بخوان و بگو، اینچنین می­تواند. ( همان،95 )سند دیگر درمورد ریخته، توصیه­ی شاه سعدالله گلشن(متوفی 1728م) به عنوان مرشدِ شاعر معروف و به قولی پدر غزل اردو، ولی دکنی(متوفی بین 1720 تا 1725 م) می­باشد. شاه سعدالله گلشن، به این مرید خود توصیه می­کند که: "این همه مضامین فارسی که بیکار افتاده­اند در ریخته­ی خود بکار گیر، از تو که محاسبه خواهد گرفت." (سدید، 2010، 171) این توصیه دارای اهمیت ویژ­ای است. نخست این که در آن روزگار هم به شعر اردو، ریخته گفته می­شد و نیز با توجه به خاستگاه ولی دکنی که سرزمین دکن است و بی­شک در شعرش از محیط دکن تأثیر بیشتری گرفته بود، شاه سعدالله گلشن که خود شاعر بوده و در شمال در دهلی بوده و به فارسی شعر می­گفته، او را به استفاده از واژه­ها و ترکیبات و تلمیحات و استعارات و تشبیهات فارسی تشویق می­کند تا شعرش روان­تر و مورد استقبال همگان قرار گیرد. توضیح این که این توصیه و عمل به آن، انقلابی را در شعر اردو به وجود آورد که پایه­های کاخ بلند شعر اردو توسط شاعران جوان­تر از اوایل قرن هیجدهم بر آن بنا شد. به هر حال با توجه به نکات ارائه شده، ریخته نام ادبی و شعری برای اردو بوده و کم­تر به عنوان زبان مورد استفاده قرار گرفته است.

اردوی معلّی و اردو

            تا دوره­ی شاهجهان در اوایل قرن هفدهم میلادی، زبان اردو که پیش از این هندی، هندوی ، هندوستانی و در شعر ریخته نامیده می­شد، به یک شکل منسجم و استاندارد تقریبی در سرتاسر هندوستان نزدیک شده بود و شاه­جهان هم به اهمیت این زبان پی برده بود. با این وجود که زبان دربار هنوز فارسی بود، اما گفته می­شود شاه و درباریان و به­ویژه شاهزاده­ها که گاهی اردو یا همان اسامی یاد شده، زبان مادریشان بود، به خوبی بر آن واقف بوده و گاهی بدان تکلم کرده و یا نامه­نگاری می­کردند.(جالبی، 71-70)از طرفی دربار و درباریان در بسیاری امور برای مردم پایتخت و کشور الگو واقع می­شدند. اینان در قلعه­های مستحکم و در کاخ­های مجلل زندگی می­کردند. نکته­ی جالب توجه این است که در آن روزگار محدوده­ی سکونت­گاه شاه و درباریان و نظامیان را قلعه­ی معلّی یا اردوی معلّی می­نامیدند. بنابراین به گویش ولهجه­ی آنها هم، همین نسبت را به کار می­بردند که اگر چه به طور کلی با گویش ولهجه­ی بیرون از قلعه تفاوت دستوری نداشت، اما چون این افراد به فارسی تسلط بیشتری داشتند، از واژگان و ترکیب­های فارسی در این زبان بیشتر استفاده می­کردند و همین باعث ایجاد فرق بین آنها شده بود. برای همین، آن را زبان اردوی معلی می­گفتند و این همان چیزی است که پیش از این در سطور بالا، از قول میرامن دهلوی، مردم اردو، گفته شده است. دکتر سلیم اختر می­نویسد: سراج­الدین علی­خان آرزو در نوادرالالفاظ در مورد زبان­های هندوستان به این اسامی اشاره می­کند: زبان اردو یا اردوی معلّی یا زبان شاهجهان­آباد یا اهل اردو یا هندی فصحا.(سلیم اختر، 1995، 51،)

در اینجا لازم است با توجه به مقدمه­ی مقاله، به این نکته اشاره شود که کسانی که تا نام زبان اردو را می­شنوند، فوراً به مفهوم واژه­ی اردو در فارسی و ترکی می­پردازند در اصل مرتکب پیشداوری می­شوند. این دسته از محققین ذهن خواننده را به سوی لشگر مسلمان که در عهد محمود غزنوی و بعد از آن، به هندوستان حمله کردند سوق می­دهند و بر این باور هستند که این لشگریان که از ایرانی­ها، اعراب و ترک­ها ترکیب شده بودند، در هندوستان در اردوگاه و بیرون از آن برای ارتباط با مردم، این زبان را به وجود آوردند و نام آن را اردو نامیدند. در این که این لشگریان به یک زبان واسط برای رتق و فتق امور روزانه لشگری و کشوری نیاز داشتند، شکی نیست. اما نکته­ای که مورد اغفال واقع شده این است که این لشگریان ایرانی، گروه فاتح بودند و به زبان خود اهمیت زیادی قائل بوده و انتظار داشتند مردم شکست خورده و مفتوح به زبان آنها صحبت بکنند. از سوی دیگر سیر تشکیل و تطور زبان اردو از گذشته تا حال و تأثیرگذاری زبان فارسی به زبان­های بومی و محلی هندوستان در تمام خطه­ی تحت حکومت مسلمان­ها را فراموش می­کنند و با عنوان کردن و پرداخت فوری به مفهوم واژه­ی اردو، این زبان را از آغاز بدین نام موسوم می­کنند. در حالی که چنانکه مشاهده می­شود، تا عهد شاهجهان، هنوز نام اردو بر این زبان اطلاق نمی­شد و در حقیقت از این زمان و بنا به دلایلی که در بندنوشته بالا بدان اشاره شد، این اسم بر این زبان نهاده شد. افزون بر آن یک نکته را نیز نباید فراموش کرد که در دیگر خطه­ها که اردو به نام دکنی، گجری، هندی وغیره نامیده می­شد، به دلیل فاصله داشتن با مرکز فارسی در هندوستان و اثرپذیری کم­تر از فارسی، در شکل زبان ادبی، از سلاست، روانی و بلاغت کم­تری نیز برخوردار بودند. اما زمانی که بنابردلایل ذکر شده در همین بندنوشته، در بین مردم سطوح بالای جامعه که هم به فارسی اشراف داشتند و هم به زبان اردو آگاهی داشتند، تمایل به این زبان بیشتر شد، این حرکت با سرعت بیشتری به سوی کمال ادامه پیدا کرد. حتی ولی دکنی هم پس از سفر به دهلی و آشنا شدن با شاعران فارسی­گو در این خطه و عمل به توصیه­ی پیر و مرشدش، توانست نمونه­ی بی­بدیلی در غزل اردو و در نهایت شعر اردو ارائه دهد.

حافظ محمود شیرانی براین عقیده است که گلکرایست که بارها این زبان را هندوستانی نوشته، در کتاب قواعد هندوستانی خود، آنجا که در مورد ریخته می­گوید، در توضیح زبان استفاده در شعر ریخته،آن را زبان اردو یا زبان شسته رفته­ی دربار می­نامد.(به نقل از سلیم اختر، 1995، 54) این که از ترکیب "اردوی معلّی"،از چه زمانی جزء "معلّی" حذف و فقط اردو باقی ماند، سند قابل توجهی در دست نیست. البته دکتر سلیم اختر بر این عقیده است که با وجود زیبا و شاعرانه بودن، ترکیب اردوی معلّی، نمی­توانست به راحتی بر زبان مردم جاری شود، بنابراین با حذف جزء معلّی، به اختصار آن، یعنی اردو بسنده شد. وی یک شعر از شیخ غلام­علی مصحفی را به عنوان سند ارائه کرده است:

یعنی خدا زبان ما را نگهدارد، ما زبان میرتقی میر و میرزا محمد رفیع سودا را شنیده­ایم، ای مصحفی با چه رویی بگوییم که اردو از آن ماست. (سلیم اختر، 2003، 110)

دنیای اردو

با توجه به اوضاع اجتماعی و سیاسی پیش آمده در اواخرقرن هیجدهم در هندوستان، گرایش مردم به زبان اردو بیشتر و به زبان فارسی کم­تر شد. این وضعیت با ورود کمپانی هند شرقی به هندوستان و اتخاذ سیاست مزورانه­ی تسلط فکری، فرهنگی و سیاسی بر مردم این سرزمین، سرعت بیشتری به خود گرفت، تا آنجا که در سال 1801میلادی، کالج انگلیسی فورت ویلیام، مترجمینی را از سرتاسر هندوستان جمع­آوری کرد و توسط آن مترجم­ها آثاری را از فارسی، عربی و حتی هندی به زبان اردو ترجمه کرد تا مأموران و سربازان آنها، با آموختن فقط یک زبان که در آن زمان مناسب­ترین آن، زبان اردو بود، در شناخت و ارتباط بیشتر با آنها موفق­ شوند. این عمل اگر چه در نهایت منجر به پیشرفت و خلق آثار ادبی در هردو عرصه­ی نظم و نثر در زبان اردو شد، اما به سرعت فارسی را که قرون متمادی زبان اداری و درباری بود و تأثیرات قابل توجهی هم به زبان­های بومی از دوره­ای نزدیک به 900سال گذاشته بود، کنار زد. این عمل در سال 1857 پس از انقلاب مردم در دهلی علیه اقدامات انگلیسی­ها و البته در نهایت با شکست انقلاب تکمیل شد. نکته­ی قابل توجه در تمایل انگلیسی­ها به زبان اردو این بود که این زبان توانست جایگاه زبان ملی و عام فهم در سرتاسر هندوستان را به دست بیاورد. اگر چه عمر این جایگاه در کل زیاد نبود و بعدها، هندوها زبان هندی را با رسم­الخط دیوناگری و البته با حذف واژه­های عربی و فارسی و استفاده از واژه­های سنسکرت به جای آنها، مطرح کرده و به عنوان زبان ملی در هندوستان معرفی کردند. نکته­ی قابل توجه این است که در ساختار گرامی و دستوری زبان هندی امروزی با زبان اردو تفاوت چندانی ندارد و فقط در سطح واژگان با هم متفاوت هستند. چه این که اردو زبان ملی در پاکستان و در اصل زبان مسلمانان به شمار می­رود و هندی، زبان ملی در جمهوری هندوستان است.

زبان اردو از اوایل قرن هیجدهم، با توجه به اوضاع یادشده و با ظهور ادیبان و شاعران چیره دست، در جای­جای شبه قاره، به سرعت فراگیر شد و آثار ادبی فاخری در این زبان خلق شد. تا آنجا که امروزه می­توان به جرأت آثار نویسندگان و شاعران اردو زبان را در کنار ادبیات فاخر دنیا قرار داد. امروزه آثار آنها به زبان­های مختلف ترجمه می­شوند و در سطح خوبی هم مورد توجه قرار می­گیرند.

کتابشناسی:

  • اصلاحی، شرف­الدّین، 1987، اردو سندھی کے لسانی روابط ، اسلام­آباد ، پاکستان، مقتدره قومی زبان
  • انور سدید،2010، اردو ادب کی تحریکیں، چاپ هفتم، کراچی، پاکستان، انجمن ترقی اردو پاکستان
  • جالبی، جمیل، 2007، تاریخ ادب اردو، جلد اول، چاپ هفتم، لاهور، پاکستان، مجلس ترقی ادب
  • سلیم اختر، 1995، اردو زبان کی مختصرترین تاریخ، اسلام­آباد ، پاکستان، مقتدره قومی زبان
  • سلیم اختر، 2003، اردو زبان کیا ھے ، لاهور ، پاکستان، سنگ میل پبلی کیشنز
  • صدیقی، ابوالاعجاز حفیظ، 1985، کشاف تنقیدی اصطلاحات، اسلام­آباد ، پاکستان، مقتدره قومی زبان
  • غالب، میرزا اسدالله خان، 1995، دیوان غالب، به تصحیح و ترتیب متن: حامد علی­خان، لاهور، پاکستان، الفیصل ناشران و تاجران کتب، اردو بازار

سخنران بعدی این نشست، دکتر محمد کیومرثی بود که تحت عنوان « بررسي اجمالی نهضت رئاليسم در داستان‌هاي كوتاه اردو» به سخنرانی پرداخت.

«توجه و علاقهمندي انسان به داستان، قصه، حكايت و افسانه و نيز حتي عشق ورزيدن به آن، بخشي از زندگي اجتماعي او به شمار مي‌رود.

در حقيقت اين موضوع گوشه‌اي از زندگي و حيات واقعي انسان ‌است كه وي آن را با فكر و منطق به همراه اعتماد و اطمينان كامل پذيرفته است. آدمي از آفرينش داستان‌، مطالب بي‌شماري آموخته‌است. در ميان اين داستان ها، جرأت، همت، شجاعت، مردانگي، مروت، محبت، سخت كوشي و اخلاق از اهميت فراواني برخوردارند. انسان براي زدودن خستگي از روان و تن خويش نياز به مشغله‌اي دارد تا بتواند احساس برتر و طبيعي خود را تسكين داده و موقتاً براي وي، خود فراموشي را به ارمغان آورد و از حوادث تلخ محيط اطراف خودش، حداقل براي مدت زماني بي بهره و دور بماند.

عناصر موجود در داستان‌ و رمان، در همه جا، داراي اشتراكات زيادي اند، پلات (plot) ساده و پيچيده، شخصيت‌هاي مختلف، قوي و خوب، طرز بيان توأم با هيجان، مواجه شدن شخصيت اصلي با خطرات بي‌شمار، ذكر حالات جغرافيايي، دچار شدن شخصيت‌هاي اصلي داستان در وضعيت نامناسب و به طور كلي رزم و بزم از عوامل و عناصر مهم اين داستان‌ها در سطح بين‌الملل به شمار مي‌روند.

نكتة درخور توجه اين كه در ادبيات داستاني معاصر شبه قارة هند و پاكستان، علاوه بر همگوني‌هاي ياد شده، فضا و محيطي شعرگونه نيز ملاحظه مي‌شود كه در آن داستان‌هايي با موضوعات اصلي عقل و عشق و طبع‌هاي عاشقانه به خوبي نمايان است.

بحث و بررسي

نهضت و مكتب رئاليسم و واقعگرايي در ادبيات داستاني نوين زبان اردو از اوائل قرن بيستم ميلادي آغاز مي‌شود. اين نهضت مسائل زندگي اجتماعي را با نگاه دقيق و ريزتر بررسي نمود و آنها را در موضوعات داستان‌ها جاي داد.

گرايش‌هاي حقيقت‌نگاري در داستان‌هاي كوتاه زبان اردو در حقيقت به منزلة واكنشي نسبت به نهضت‌هاي ادبي و علمي علي گرهـ و انجمن پنجاب بود و نهضت رئاليسم در داستان‌نويسي اردو در نتيجه تأثيرات اين دو به وجود آمد.

پريم چند (1880-1936 ميلادي) كه يكي از داستان‌نويسان بزرگ شبه قاره هند و پاكستان به شمار مي‌آيد، موجد و باني مكتب واقع‌گرايي در ادبيات داستاني معاصر زبان اردو است.

او در صف اول و از بزرگترين نويسندگان داستان كوتاه در زبان اردو است.

اولين مجموعه داستان‌هاي كوتاه وي با عنوان «سوز وطن» در سال 1908 ميلادي به چاپ رسيد كه در آن عناصر و مسائل وطن‌پرستي كاملاً مشهود است. فقر، غربت، زندگي و مشكلات كشاورزان و عامه مردم از موضوعات اصلي داستان‌هاي وي در اوايل قرن بيستم در هندوستان اند.

به تعبير دكتر عبادت بريلوي، از ادبا و منتقدان ادبي زبان اردو، دربارة پريم چند و نويسندگي‌اش مي‌نويسد، نگارش داستان كوتاه پريم چند هم از حيث فن و هم از جهت معنا بسيار ارزشمند است. وي از نويسندگاني است كه در داستان‌هاي كوتاهش جنبه‌هاي مختلف زندگي مردم را جاي داد، به ويژه، نهضت واقعگرايي را بنا نهاده و رواج داد كه مكتب كاملاً جديدي بود (بريلوي 96).

منظور كردن فزاينده‌ي تفاسير اجتماعي در آثار اولية ادبيات داستاني كه لحن آن واقع‌گرايانه بود، با تحولات سياسي آن زمان شبه قاره نيز ارتباط مستقيم دارد.

عناصر اصلي رئاليسم اجتماعي در موضوعات و داستان‌هاي كوتاه پريم چند توأم با طنز است. «آه بي كس»، «صرف ايك آواز»‌ و «نمك كا داروغه» چنين داستان‌هايي اند كه در آن حقايق جامعه و اجتماع به تصوير كشيده شده‌اند. در اسلوب نگارش پريم چند نگاه اصلاح‌گرايانه و اخلاقي، واقع‌گرايي بي‌باك و انسان‌دوستي ديده مي‌شود. وي در ادبيات داستاني زبان اردو به عنوان اولين نويسنده‌اي شناخته مي‌شود كه واقع‌گرايانه و بي‌طرفانه زندگي و مصائب آن را توصيف نموده است.

به پيروي از پريم چند در نوشته‌هاي نسل‌هاي بعدي، داستان‌نويساني همچون سدرشن، علي عباس حسيني، اعظم كريوي به نگارش در سبك و نهضت رئاليستي پريم چند ادامه دادند. در حقيقت دهة 1930 تا 1940 ميلادي در شبه قاره فعاليت‌هاي سياسي و ادبي نيز به اوج خود رسيده و رونق گرفت.

در سال 1936 ميلادي با ظهور نهضت ترقي پسند (آزادي‌خواه) در ادبيات اردو، نويسندگان زيادي تمايلات خود را نسبت به مكتب رئاليستي در نوشته‌هايشان ابراز داشتند. بخصوص گونه ي ادبي داستان كوتاه از نهضت ترقي‌پسند تاثيربسيار پذيرفت وپيامد آن گرايش‌هاي مختلفي در نوع ابراز حقايق در ادبيات اردو پديدار گشت.

واقع‌گرايي ساده و واقع‌گرايي اجتماعي، واقع‌گرايي اشتراكي و طبقاتي، واقع‌گرايي جنسي و روان‌شناختي واقع‌گرايي سمبوليك و حتي تخيلاتي، از جمله اشكال و سبك‌هاي متفاوت از وقايع‌نگاري به شمار مي‌روند كه در قالب‌هاي منسجم داستان از آثار و تصانيف نويسندگان ايجاد گرديد (قزلباش 151).

برخي از نويسندگان كه در داستان‌نويسي اردو كاملاً سبك رئاليستي را در پيش گرفتند و آن را سرلوحة كار خود قرار دادند، همچون سعادت حسن منتو، كرشن چندر، بيدي، احمد نديم قاسمي، غلام عباس، عصمت چغتايي، ديوندر ستيار نخعي، اوپندرناته (مشك) اختر اورنيوي، اختر حسين رأي پوري، حيات الله انصاري، خديجه مستور، هاجر مسرور، اختر انصاري كه با موضوعات و فنون منحصر به فرد خود، سرنوشت سازترين اثرات را در گستره ادبيات داستاني و نيز تنوير افكار عمومي گام‌هاي سازنده‌اي برداشتند. عدالت اجتماعي، مسائل معيشتي و اقتصادي، از خود بيگانگي و استعمارگري و استعمار فرهنگي، مردم‌محوري و انقلاب اجتماعي از جمله مباحث مهمي اند كه در آثار نويسندگان فوق ديده مي‌شود.

يكي ديگر از نويسندگان داستان كوتاه در زبان اردو كه مانند پريم چند نهضت رئاليسم را در داستان‌هايش جاي داد، غلام عباس (1909-1982 ميلادي) است. غلام عباس از داستان‌نويسان پر آوازه و بنام معاصر ادبيات داستاني زبان اردو به شمار مي‌آيد كه با تجربيات و نيروي سخت‌كوشي، آثار چشمگيري در زمينة داستان كوتاه و رمان از خود برجاي گذاشت. در شبه قارة هند و پاكستان، خوانندگان آثار و داستان‌هاي غلام عباس بي‌شمار ند كه اين انگيزه‌اي شد تا وي پايگاه ارزشمندي در ميان ادبيات داستاني پاكستان به دست آورد. در اسلوب و سبك نگارش غلام عباس رويه‌ي طنز گونه ديده مي‌شود. وي در تصانيف خود به شدت با رياكاري و نفاق برخورد و مخالفت مي‌كند و همين امر وي را در به اختيار گرفتن رويه‌ي طنز گونه در آثارش مجبور كرد. در بيشتر موضوعات داستان‌هاي وي زنان و نقش آنان در جامعه مطرح گرديده‌اند.

غلام عباس در داستان‌هاي كوتاهش «ايك دردمند دل» «لچك»، «سرخ جلوس» و «اوتار» به بررسي وضع روان‌شناختي مردم مي‌پردازد. يكي از بهترين كارها و شاهكار وي مجموعه داستان كوتاه «آنندي» است كه در آن حقايق و واقعيت‌هاي اجتماعي را به خوبي و به همراه جزئيات به تصوير مي‌كشد.

زنان بازاري، اشراف، بساطي‌ها و مصلحان اجتماعي، چهار شخصيتي اند كه غلام عباس حقايق زندگي آنان را به خوبي مي‌نماياند.

در حقيقت آثار هر نويسنده در زمينة داستان كوتاه، مي‌تواند بازتاب انديشه‌ها، باورها و تجربه‌هاي او باشد. آثار غلام عباس نيز نابساماني‌هاي جامعه و اجتماع را با ريزبيني خاصي به تصوير مي‌كشد.

مجموعه داستان‌هاي كوتاه غلام عباس «آنندي»، «جاري كي چاندي» ، «كن رس» و «دهنك» مي‌باشند كه هر يك به گونه‌اي از وقايع اجتماعي شبه قاره حكايت دارد. احساسات و جذبات نگاري، تخيل‌گرايي و بلندپروازي، ازجمله ويژگي‌هاي داستان‌هاي كوتاه غلام عباس به شمار مي‌روند كه در كنار اين ويژگي ها، ويژگي رئاليست و واقع‌گرايي بودن، اين نويسنده را برجسته و ممتاز نشان مي‌دهد. جايگاه او در تاريخ داستان‌نويسي معاصر زبان اردو به ياد ماندني است. در ادبيات داستاني معاصر اردو «كرشن چندر» از نويسندگاني است كه بيش از آنچه انتظار مي‌رفت به نگارش داستان‌هاي كوتاه روي آورد و توفيق يافت.

وي در صف نويسندگان برجسته و ممتاز داستان كوتاه به شمار مي‌رود. او نيز در اين زمينه بسيار خوش درخشيد و آثارش به شاهكارهايي مبدل گشت كه خواننده با خواندن و مطالعة آن به خلاقيت و صلاحيت‌هاي تخيلي وي آشنا مي‌شود.

كرشن چندر (1912-1977 ميلادي) نويسنده‌اي انسان دوست است كه اين موضوع تفاوت وي را نسبت به ديگر نويسندگان آشكارتر مي‌سازد. نثر كرشن چندر نثري «رئاليستي» است كه گاهي در برخي از داستان‌هايش آميزش واقعيت و خيال توأم است و گاهي نيز به «سوررئاليسم» گرايش پيدا مي‌كند. واقعيت‌گرايي در نثر كرشن چندر و پريم چند نزديك به هم و داراي مشابهت‌هاي زيادي است.

وي در سبك نگارش خود به دل‌ها آرامش و سكون مي‌بخشد. احساسات و جذبات خود را به خوبي در قالب كلمات و الفاظ بيان مي‌نمايد. «طلسم خيال» عنوان اولين مجموعه داستان‌هاي كوتاه كرشن چندراست كه در آن شيريني تخيل با واقعيت توأم شده است. «ان داتا» يكي از داستان‌هاي كوتاه بي‌همتاي وي است كه او در آن كاملاً يك نويسندة واقع‌گرا و رئاليست ديده مي‌شود و در آن نابساماني‌هاي اجتماعي و تضادهاي فرهنگي جامعه را بيان مي‌كند. در هنگام تأسيس پاكستان در سال 1947 ميلادي، مشكلات و مصائب فراواني در سرزمين‌هاي هر دو كشور هند و پاكستان به وجود آمد. كشتار، قتل عام، نابساماني، ظلم و ستم‌هاي بي‌شمار و بي‌حد و حساب كه در زبان اردو به نام (فسادات) شهرت يافته است، در آثار نويسندگان داستان‌هاي كوتاه به شدت تأثير گذاشت. مهاجرت مسلمانان از هند به پاكستان و بالعكس هندوها از پاكستان به هند، در هنگام تأسيس و آزادي و استقلال هر دو كشور از يكديگر و همچنين مسائل و موضوعات مرتبط با آن در آثار نويسندگان به خوبي جاي گرفت.

درحقيقت بسياري از شخصيت‌هاي اين داستان‌ها به ياد ماندني و واقعي‌ترين چهره‌هاي ادبيات داستاني زبان اردو يند كه تجزيه و تحليل و بازتاب‌هاي آن نوشته‌ها، هنر نويسندگان اين دوره در زمان (استقلال هر دو كشور) را آشكار مي‌سازد.

نثر كرشن چندر گاهي اوقات طنزگونه است. نوشتن جزئيات، مشاهده عميق و آگاهي و شعور فراوان نسبت به زندگي و رئاليسم اجتماعي از خصوصيات و ويژگي‌هاي سبك و اسلوب نگارش كرشن چندر به شمار مي‌روند.

از جمله داستان‌هاي كوتاه وي كه در آن مسائل و موضوعات ذكر شده‌ي بالا ديده مي‌شود، مي‌توان از «هم وحشي هين»، «كالاسورج»، «منيا بازار»، «پاني كا درخت» و «محبت كي رات» نام برد. كرشن چندر در اين مجموعه داستان‌ها دورنماي جامعه خويش را بازگو مي‌كند و از نارسايي‌هاي اجتماعي سخن به ميان مي‌آورد.

يكي ديگر از نويسندگان بزرگ، برجسته و ارزنده و از متفكران متخصص در زمينة ادبيات داستاني معاصر زبان اردو، سعادت حسن منتو (1912-1955 ميلادي) است. آثار مشهور اين نويسندة صاحب نام، نام او را در نگارش داستان‌هاي كوتاه اردو ماندگار كرده است. سعادت حسن منتو در رديف نويسندگان بزرگ دنيا نيز به شمار مي‌آيد. بين نوشته‌ها و آثار صادق هدايت و سعادت حسن منتو مشابهت‌هاي بي‌شماري وجود دارند كه با تحقيق و مطالعة مقايسه‌ايِ نويسندگان داستان كوتاهِ هر دو زبان، محقق خود به خود به مشابهت‌ها و اشتراكات ميان اين دو نويسنده پي مي‌برد و از آنها آگاهي مي‌يابد.

از ويژگي‌هاي نثر سعادت حسن منتو مي‌توان به سادگي و بي‌پيرايگي، سرشار از شعريت و بدون ابهام بودن آن اشاره نمود. وي در بيان حقايق، صداقت و حقيقت را ناديده نگرفته است. محور و مركز داستان‌هاي كوتاه وي، اشاره به مسائل زندگي، اعمال و رفتار زنان بازاري (طوائف‌ها) مي‌باشد. در اين خصوص دو داستان كوتاه او به نام‌هاي «هتك» و «كالي شلوار» از اهميت ويژه‌اي برخوردار هستند. سعادت حسن منتو نويسنده‌ايست رئاليستِ موفق كه خواننده پيام او را به سادگي در مي‌يابد. شيوة تازة صداقت‌گويي و حقيقت‌نگاري او، نثرش را از ديگر نويسندگان ممتاز مي‌كند. درحقيقت او زندگي زنان معصوم و مظلوم و بي‌پناه را كه به آن عنوان (طوائف) داده بود را از نظر اجتماعي و اقتصادي به خوبي ترسيم مي‌كند. منتو با آميزه‌اي از شيوه‌ي «رئاليسم و ناتوراليسم» در داستان‌هاي كوتاه خود و حتي رمان‌هايش كه گويي حال و هواي زندگي و مسائل و مشكلات مردم شبه قاره است، استادانه زندگي محرومان و ستمديدگان را به تصوير مي‌كشد و گاه آن را با طنزي گزنده آشكار مي‌سازد. نفرت از انگليسي‌هاي استعمارگر نيز يكي از موضوعات داستان‌هاي منتو مي‌باشد. او مسائل ذهني و روحي انسان را با آميزش تخيل و واقع‌گرايي آنچنان در داستان‌هايش به خوبي به تصوير مي‌كشد كه خواننده با خواندنِ آن از خواب گران بيدار مي‌شود. منتو حقايق تلخ زندگي را در ميان داستان‌هاي با ارزش رئاليستي خود آن‌چنان بيان مي‌كند كه خواننده تحمل خواندن برخي از داستان‌هايش را نمي‌تواند داشته باشد. تأثيرات نويسندگان واقع‌گراي روس و فرانسه بر منتو كاملاً مشهود است.

انسان‌دوستي نيز يكي از موضوعات مهم داستان‌هاي منتو است. وي اساساً يك نويسندة انسان‌دوست، موفق و رئاليست است كه از جايگاه برتري نسبت به ديگر نويسندگان معاصر زبان اردو برخوردار مي‌باشند.»

دکتر فرزانه اعظم لطفی سخنران بعدی بود که مضمون سخنرانی‎اش سوامی بهوپت رای بیرگی مولانای روم هندوستان نام داشت:

« مثنوی منسوب به مثنی "(دو تادوتا)در لغت به معنای دو تایی است زیرا در این گونه شعر هر بیت دو قافیه مستقل می آید یعنی هر دو مصراع ، قافیه دارد و قافیه آن با بیت دیگری فرق می کند

...............آ...........آ

.............ب...........ب

.............ج...........ج

این قالب شعر از آن جهت که تعداد ابیات نامحدود دارد و شاعر از نظر رعایت قافیه نیز در محدویت قوالب دیگر شعری نبوده و هر بیت قافیهای جداگانه دارد بهترین قالب شعری برای داستان سرایی است . از این رو مثنوی ،هم قالب حماسه و هم قالب داستانهای غنایی و همچنین قالبی مناسب برای ادبیات تعلیمی منظوم می باشد صوفیه نیز برای ارائه آموزه های عرفانی خود را از آن استفاده می کنند شمیسا ،سیروس،ص،309)

مثنوی از کهن ترین قالب های شعری است که تقریبا همزمان با آغاز رواج شعر دری پدید آمده است . این قالب شعری از قالب های خاص فارسی است و در ادبیات عرب رواح چندانی ندارد بشاربن برد _(متوفی167ه-ق اولین کسی است که در عربی به این قالب شعر گفت اما امروزه از مثنوی های او چیزی باقی نمانده است . بعدها عبدالرحمان الرقاشی معروف به ابان لاحقی که کلیله و دمنه را به عربی منظوم کرد.روش او را ادامه داد ابن لاحقی در اصل ایرانی بوده و و ابن ندیم تصریح کرده است که تمایل اصلی او در شعر به قالب های مثنوی و مسمط بوده است.(همان ،ص،310)

موضوعات مثنوی بیشتر حماسه ،داستان ،تمثیل و حکایت اخلاقی و مضمون های فلسفی دینی،عرفانی و اجتماعی بوده است که در چهار دسته تقسیم می شود

1.داستانهای حماسی و تاریخی : مانند شاهنامه فردوسی و گرشاسب نامه اسدی طوسی

2- داستانهای عاشقانه مانند:لیلی ومجنون خسرو وشیرین نظامی و ویس ورامین ،فخرالدین اسعد گرگانی

3- اندیشه ها و تعلیمات عرفانی : مانند حد یقه الحقیقه سنایی ، منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی مولوی

4- ادبیات تعلیمی و اخلاقی مانند بوستان سعدی

وزنهای مثنوی :

1-     فعلن فعولن فعلولن فعول (یا فعل)مثل شاهنامه فردوسی ،شرفنامه نظامی و بوستان سعدی

2-     2- فاعلاتن فاعلاتن فاعلان یا فاعلن ) مانند منطق الطیر عطار و مثنوی معنوی مولوی

3-     3- مفاعلین مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (یا فعولن ) مانند خسرو و شیرین نظامی ویس و رامین فخرو الدین اسعد گرگانی

از مثنوی سازان قدیم رودکی است که کلیله و دمنه را در حدود سال 325 هجری در بحر رمل مسدس محذف مقصور (یعنی هم وزن مثنوی مولوی به نظم در آورده است

ابو شکور بلخی هم که عصر زندگانی او مابین رودکی و فردوسی است مثنوی آفرین نامه"را خلق کرد به طور کلی باید اذعان داشت که ایرانیان شاعر برای آزادی از نفوذ دستورهای شاعری و بلاغی عرب غالب مثنوی را انتخاب نمودند

نفوذ این قالب شعری در فرهنگ ادبیات شبه قاره و زبان و ادبیات اردو چندان دور از فهم نمی باشد چرا که با گسترش و نفوذ زبان و فرهنگ ایرانی در هندوستان زبان فارسی به زبان نوشتاری ،ادبی ،رسمی ،و سیاسی در کشمیر ودکن در آمد

سده شانزدهم میلادی به زمان فرمانروایی جلاالدین محمد اکبر شاه ، عصر طلایی روابط هندو اسلامی است و دوره ادبی و فلسفی پر تلاشی آغازمی شود . در این زمان گروه هایی از مترجمان با حقیقت و صادق تشکیل می شود که برجسته ترین شخصیتهای وقت در آن شرکت داشتند ، مانند ، وزیر و مورخ ،عبد القادر بداویونی ابن عبدالطیف الحسینی که به نقیب خان هم معروف است ، محمد تانشیری و ملا شیری ترجمه مهابهارتا ،رامایانا، بهگوت گیتا ،اتهرواودا ،لیلاوتی ،پانچاتنترا و آثاری دیگر در این دوره انجام گرفت   فیضی ،ملک الشعرای دربار اکبر شاه ، برادرش ابوالفضل در زمره پژوهش گران وقت به شمار می رفتند

روحیه پژوهندگی و تقریب فرهنگ هندی اسلامی که برانگیزاننده ااکبر شاه بود ، به زمان فرمانروایی جانشینش جهانگیرشاه افول کرد ، اما به دوران نوه جهانگیر ، شاهزاده داراشکوه ، آخرین جلوه های خود را نشان داد . این شاهزاده همچون نیای خود علاقه ای شدید نسبت به آیین هندو (هندوئیسم )و مذهب تطبیقی از خود نشان می داد و اعتقاد داشت که اختلاف های میان دو آیین هندو اسلام ،در سطح عرفانی فقط جنبه لفظی دارد،برخلاف اکبرشاه که جنبه سیاسی مسئله ،انگیزه اصلیش را تشکیل می داد (ارجمند ،داریوش،ص،9)

غیاث الدین بلبلن از جمله نحستین پادشاهان مسلمان دهلی بود که از سعدی شیرازی به هند دعوت کرد و به او وعده داده بود تا خانقاهی برایش بسازد اما سعدی دعوت وی را به علت کهولت پیری و فرسودگی نپدیرفت اسکندر لودهی در اعتلای زبان فارسی در هندوستان سعی بلیغ نمود مولف تاریخ فرشته می نویسد : وی هندوان را ناچار به آموختن و نوشتن زبان فارسی کرد

مسعود سعد سلمان به عنوان اولین شاعر مسلمان در دوره غزنوی سه دیوان به زبانهای هندی فارسی و عربی به حای می گذارد

زمانی در دوره سکندر لودهی طبقه ای هندوان به نام کایسته گرایش خاصی به زبان فارسی یافتند در زمان سلطنت مغولان در در بار نقش بارزی داشتند

شمال هند منطقه کشمیر در دوره سلطنت پادشاهی رتنجو شاه که با تلقین بلبل شاه به اسلام گرویده بود در تاریخ سلطان زین العابدین 1427 میلادی کتب بسیاری به زبان فارسی از سانسکریت ترجمه می شود

در کتاب مجمع التواریخ نوشته پندت کاچر آمده است از طبق اعلی برهمنان هند سپرو که خاندان علامه اقبال لاهوری نیز بدان نسبت داده شده است نیز به زبان فارسی توجه خاص مبذول داشتند سب پرو یعنی آنکه سواد خواندن و نوشتن دارد و به علم زبان فازسی نیز آگاه است ازچشم آموز

اولین شاعر هندو به فارسی مرزا منوهر توسنی نام دارد در ابتدا اورا محمد توسنی می نامیدند و بعد ها به میرزا منوهر خطاب یافت

نمونه اشعار وی:

یگانه بودن و یکتا شدن زچشم آموز

که هر دوچشم جدا جدا نمی نگرند

در مدح حضرت علی می فرماید

تعالی الله عجایب بارگاهست                   که غیر از کعبه و بت خانه را هست

علی بگزیده لطف الله است ............................ به محشر مهربان را با عذر خواه است

نگنجد وصف حیدر در بیان ها ......................... بود در منقبت قاصر زبانها

در جائی دیگر آمده است :

از اثر یک نگه اوست مست                               هم بت و هم بتکده هم بت پرست

و......

زاهد کعبه پرستی تو و ما دست پرست ............................تو باین عقل مسلمانی و من برهمنم

همچنین شخصی درکشمیر به نام بودی بت شاهنامه فردوسی را از بر بود اینچنین فارسی دانان غیر مسلمان درهند بیشمار بودند بنابراین دکر تمامی آنان در حوصله این مقاله نمی گنجد از این روی تنها به سوامی بهوپت رای بیراگی بسنده خواهیم کرد انکه در زمان خود با تمام محدودیت های طبقاتی هندوان متاثر از مولانا لقب مولانی روم را از آن خود می کتد

سوامی بهوپت رای بیراگی از قوم کهتری در منبع نسخه قلمی پروفسور محمود شیرانی مخزن الغرائب آمده است که بهوپت رای بیراگی در پتن سرکار جمون می زیسته است و در شعر و شاعری فارسی شاگرد افضل سرخوش بوده است از منبع مخزن الغرائب چنین بر می آید که بیراگی متخلص به بیغم در خدمت شیخ الشیوخ محمد صادق که به با یزید بسطامی دهلی معروف بود کسب فیض نمود و در مقام تصوف و عرفان کسب فیض نمود در کتاب گل رعنا آمده است بیغم از حضور استاید عارف خود ناراین چند چنان کسب فیض می کند که به ترک دنیا میر سد

بندرا بین نویسنده سفینه خوشگو شاگرد بیغم بود وی در تذکره خود می نویسد :من در سن چهار ده سالگی از بیغم کسب علوم نمودم

تصانیف :

از بیغم کتب زیادی بر جای مانده است که از میان آن پربوده چندرو ناتک و مثنوی قصص فقرای هند در هندوستان بسیار شهرت دارد .به خصوص مثنوی فقرای هند که مقبول عام افتاده است

شفیق در تدکره گل رعنا می نویسد کلیات بیغم مشتمل بر 15 هزار اشعار است و مصنف همیشه بهار بر بین باور است که بیغم علاوه بر این کتب رساله ها و مقالات دیگر نیز دارد که به نام ناراین چند معروف است این رساله به نام استاد مذهبی ناراین چند منسوب شده است که در اصل استاد بیغم بوده است

در کتاب مجمع النفائس خان آرزو و اشعار بیغم مملو از احساسات مذهبی و عرفانی است

هم چو صبحی از دل خورشید مآید برون

وه چه جامست کزو جمشید می آید برون

.........................................................................

در فضای عشق جانان بوالهوس را کار نیست

هر سری شایسته سنگ و سزای دار نیست

....................................

رباعی از بیغم در" تذکره روز روشن "(صبا،ص 116)

دریا در موج و موج اندر دریاست

در ذات و صفات حق تفاوت ز کجاست

ای محو حقیقت نظر افکن به مجاز

بی رنگ بصد رنگ چسان جلوه نماست

....................در دانشگاه پنجاب مثنوی و رباعیاتی از بیغم بر جای مانده است

بیغم نقشی ز خود برون باید بود

از چون بگدشته بی چگون باید بود

اعمال بد ونیک بطفلان بگزار

وهم است وهم چون باید بود

...........

بیغم سخن عشق به جز یار مگو

سریست سر کوچه و بازار مگو

گر جمله جهان از تو حقیقت پرسند

زنهار جز اقرار زانکار مگو

.................

عارف که از اسرار ازل آگاه است

گویندش خلق ملحد و گمراه است

در دیده حق شناس خورشید نگاه

هر ذره که بینی همه وجه الله است

..................

ای دل اگر آن عارض دلجو بینی

ذرات جهان را همه نیکو بینی

در آینه کم نگر که خود بین نشوی

خود آینه شو تا همگی او بینی

مثنوی بیغم حاصل ترکیب فلسفه ویدانت و فلسفه اسلامی

شفیق در تذکره گل رعنا در رابطهء قصص هند می نویسد در این تذکره داستان لطیف "بام دیو " یا "رام دیو "موجود است . با مطالعه 112) این نسخه این حقیقت آشکارترمی شود که مصنف شخصی هندوست .در این کتاب به کرامات اولیا هندو و معجزات آن اشاره شده است .همچنین این تذکره به مسائل صوفیانه هندوئیزم و نکات ویدانتی و شطحیات کبیر و نانک پرداخته است

وفات بیغم در سال 1132 ذکر شده است قرین قیاس است که بیغم در زمان ملا شاه و داراشکوه بوده است این مسئله دلالت بر این امر دارد که در نتیجه مصاحبت با داراشکوه و منشی های هندودر دربار اکبرشاه به نکات فلسفی و صوفیانه روی گردانی از مسائل دنیوی و دوری از لذات دنیوی را سر لوحه اعمال خود ساخته بوده است

چنانچه منشی چندر بهان برهمن " پس از وفات داراشکوه عزلت نشینی اختیار می کند و منشی ولی رام ولی نیز این راه را ادامه می دهد وبه ترک آرزوها و آمال دنیوی و تفکر دلبستگی به دنیا را از خیال خود می زداید .

اگرچه منبع موثقی از وابسته بودن بیغم بیراگی به دربار شاهزاده داراشکوه وجود ندارد اما استاد روحانی وی نارا چند او را در مسائل عرفانی غرق می سازد درست همان راهی را که دارا شکوه و پیروانش ادامه داده اند گویا ناراین بیراگی و شیخ محمد صادق مجمع البحرین دارا شکوه می شوند

ملا شاه (وفات 1072ه )در دوره حیات بیراگی یکی از عالمان و صوفیان زمان خود به شمار می رفت و شاگرد میان شاه میر لاهوری بود

وی در مثنوی بیغم به دکر استاد ملا شاه پرداخته است

وه چه خوش فرمود ملا شاه ما

شاه ما آن عارف آگاه ما

سین انسان گر نبودی در میان

اول و آخر نبودی غیر آن 106

بیغم در خلق مثنوی همچون استاد خود ملاشاه متاثر از مثنوی معنوی مولانا می شود

مثنوی بیغم

..............

گر کسی تصنیف می سازد کتاب

می نویسد اندران ده فصل باب

در کتابم نیست فصل و بابها

در کتابم نیست جز ذکر خدا

مثنویم نیست غیر از یک نوا

عندلیب هست باغ وحدت

سوخته جانی در داغ وحدتم( نسخه قلمی 16

رساله ملاشاه

هر که تصنیف کرده است کتاب

همه آورده است فصل و باب

باب ها در بیان هرچه که گفت

او ز هر باب فصل و باب شگفت

فصل و بابی در کتاب من

عددی هم نه در حساب من

باب در توبه و توکل نیست

فصل در صبر و تحمل نیست

فصل من جز یکی سخن نبود

گرد و گوئی است باب من نبود ( نسخه قلمی ص 67

مولانای روم استاد روحانی بیغم بیراگی در تصنیف مثنوی بیغم است گویا صدای بازگشت رومی در مثنوی اوست . بیغم عاشق و شیدای مثنوی مولاناست وی در ترتیب تنظیم عرفانی مثنوی خود از استادان خود همچون:ملاشاه ،ناراین ،و شیخ صادق قدس سره نیز بهره می گیرد .اما با مطالعه مثنوی وی می توان دریافت که سرچشمه اصل و منبع عظیم عرفان مثنوی مولانا روم بوده است

آغاز مثنوی بیغم بیراگی :

دل تپیدنها حکایت می کند

چشم خونباران روایت می کند

تا زاصل خود جدا افتاده ام

دادبی تابی چو بسمل داده ام

گاه چون بسمل طپم در خاک و خون

گه چو بوی گل روم از خاک برون

گاه گریم هم چو ابر نو بهار

گاه پیچم هم چو زلف تابدار

گاه نعره می زنم بر روی گل

گاه می جوشم به خم در رنگ مل

آتشی در سینه دارم شعله زن

چیست آن آتش بدل حب الوطن

نسخه نیکلسون مثنوی معنوی :

بشنو از نی چون حکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مردو زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوش عشق است کاندر می فتاد

بیغم همچون مولانا روش ساده و بی تکلفی دربیان مثنوی خود به کار می بندد چنانچه می گوید :

آن چه می آید به دل از سوی حق

بی تکلف می نگارم بر ورق

وی همچون مولانا در سرودن مثنوی خود به حکایات و تمثیلات هندی و از روش استدلالی پیروی می کند همچنان که مولانا ی روم به تمثیل و استدلال به خلق تخیل بلند و پاکیزه با زبان عامیانه و ساده می پردازد . وی با تاثیر پذیری از خلوص و پاکی افکار مولانا به مثنوی خود رنگ تازه ای می بخشد .

/اهن از آتش کند چون سرخ رو

خود انا النار ست لافش موبه مو

گر بر آیینه نتابد آفتاب

آن زمان باشد اناالشمس جواب

گرفتد در بحر قطره از هوا

هین اناالبحر ست گوشش را ندا

آن انالحق آن زمان گفتن سزاست

در معنی آن زمان سفتن رواست

در بیان جاودانگی روح پس از مرگ این چنین می گوید :

روح انسانی است یک روح جهان

روح انسانی است هم چو آسمان

گر هزاران خانه ها برپا شود

نور شمس اندر همه پیدا شود

در هزاران خانه هم گردد خراب

هم چنان برخاست نور آفتاب

تشریح مسئله کثرت و و حدت :در مثنوی بیراگی

وحدت و کثرت تجلیهای ذات

فهم کن حرفم زروی التفات

بحر وحدت تا که در آرام بود

این حباب و موج با گمنام بود

گشت چون عمان و وحدت موجزن

شد حباب و موج دریا بی سخن

نقش بر آب است هین موج وحباب

فهم کن والله اعلم بالصواب

چیست وحدت بحر بی موج وحباب

چیست وحدت این دل بی پیچ وتاب

چیست کثرت جلوه حسن نگار

چیست کثرت گلستان نو بهار

چیست وحدت این دل بی آرزو

چیست وحدت این گل بی رنگ وبو

چیست وحدت آفتابم در خفا

چیست وحدت صافب اهل صفا

وحدت وکثرت بود چون روز وشب

این سخن بهتر بود در زیر لب

از آنجایی که مولانا با زبان عام فهم در صدد نکات فلسفی و مسائل عرفانی در قالب حکایات تمثیلی است آن گونه نیز بیراگی در مثنوی بیغم گاهی با مکالمهپیرو مرشد و گاهی از زبان جانوران و گاهی از زبان اشیا ،سخن بزرگان و عارفان هند را به نظم می کشاند بیراگی بر این باور است که حقیقت را با چشمان مادی نمی توان دید .مسئله عجیب اینجاست که قدرت دگرگونی روحی در زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی و اسلامی چگونه توانسته است تفکر شاعر هندوئی را به وادی شناخت حق و توحید مطلق سوق می دهد .

او متاثر از مولانا بر این باور است که با مغز مادی نمی توان به کنه ذات حق پی برد .اما می توان با دیدن پیرامون خود به ذات حق تامل کرد

گفت من ذاتش ندیدم هیچ جا

ذات او پاک است از چون وچرا

بیراگی در بیان داستان فرضی می گوید انسان به خاطر بی خبری و جهالت از درک جقیقت عالم قاصر است اگر اندکی در خود و در حقیقت وجود خود و اسرار درونی حود تامل کند قطعا پی به حقیقت ذات حق حواهد برد راه دیگر آن ست که حود را فراموش کند و   در دریای حقیقت غرق شود .اینگونه گوهر مقصود در خود شکنی بافت می شود

داستان تمثیلی دیار آب

داستان در مثنوی بیراگی این گونه آغاز می شود :

روزی برف تصمیم می گیرد به دیدار آب برود موج آب نیز دیدار آب را می طلبد   .موج آب از برف می پرسد آیا می دانی آب کجاست موج آب در جواب می گوید من نیز عمری در این پیچ و تاب بوده ام تا شاید بتوانم روی آب را ببینم اما سراغی از آب نیافتم بیا به اتفاق هم به سراغ حباب رویم شاید او بتواند ما را به دیدار آب برساند چنانچه برف و موج و آب به دیدار حباب رفتند . حباب گفت :که من خود نیز از مدتها در آب خیمه زده ام و ایستاده ام و در انتظار او هستم گوئی همه تن چشم شدم تا روی او را ببینم . اما صد افسوس که هنوز دیدار وی برایم میسر نشده است .

طرفه هنگامی طرفه حالتی

آدمی را هست چندین غفلتی

هیچکس از خویشتن آگاه نیست

هیچ کس را خود دراین جا راه نیست

فضل حق باید که تا دل وا شود

فضل حق باید که دل گویا شود

فضل حق دانی چه باشد ای جوان

این وجود عارفان و آگهان

برف را گوید که پیش آفتاب

زود رو تا زود بینی روی آب

موج را گوید که خود را بشکند

خویشتن را باز در عمان زند

باز گوید عارف ما با حباب

چشم بگشا تا ببینی روی آب

جمله کس را برتعین ها نظر

کس ندارد چشم بر اصل دگر

این تعین ها نباشد جز عدم

حز عدم نبود تو بر پا کن علم

باطن و طاهر همه آب آمده

اول و آخر همه آب آمده

نام و نقش وموج وبرف وهم حباب

تهمت است ای نازنین برروی آب

نام و صورت نیست حز وهم ای عمو

سر عرفان فاش گفتم مو به مو

در داستانی دیگر از مثنوی بیغم آمده است روزی :

دسته ای از ماهیان برای یافتن و جستجوی حقیقت آب در محضر ماهی سالخورده ای حا ضرمی شوند ماهی بزرک ابن گونه حقیقت را بیان می کند :

غرقه آبید و از وی بی خبر

این زمان باید زدن بر سنگ سر

آب دارد ماهیان را در کنار

ماهیان در جستجویش بی قرار

هر چه غیر آب باشد در جهان

زود بنمایید ما را ای مهان ؟

بیراگی راه یافتن حقیقت را همچون مولانا ار طریق حکایات و قصه ها و جاندار پنداری ومبحثات و مناظرات بیان می کند بیغم با ترکیب عرفان هندوئیزم و رنگ تفکر عرفانی مولانا در صدد یافتن معنی حقیقت مطلقی است که رنگ و بو جا و مکان ندارد .

خصوصیت بارز مثنوی بیغم بیراگی یا مولانای روم هند این است که وی فلسفه ویدانت را با تصوف اسلامی تطبیق می دهد و تصور استغنا استغراق در بی ثباتی دنیا و وهم و افسانه بودن دنیا و بجث وحدت الوجود و حقیقت مطلق را در مثنوی خود به اشتراک می گذارد

زبان و ادبیات فارسی به همراه فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی نه تنها در بین مسلمانان بلکه درمیان غیرمسلمانان نیز نفوذ یافته است.

ابوریحان بیرونی اولین هندشناس ایرانی هندوان را در کتاب "تحقیق ماللهند" خود قومی خودپسند معرفی می‌کند همان قوم و مذهبی که غیر ازکتاب وید مقدس و زبان پاک و مطهر سانسکریت چیز دیگری را قبول نداشتند و غیر از مردم و سرزمین هند دیگران را "ملیکھ" یا "ملیچھ" (یعنی ناشایست) همان عبارتی که اعراب ما را به عنوان "عجم" (لال) خطاب می‌کردند.

آنچنان مسحور زبان و ادب فارسی شدند که به جای اقوال "شنکر" و "کپیلا"، "تلسی داس" و "رامانج" تحقیقات ادبی خود را به اقوال و اشعار سعدی و حافظ و خیام و رومی زینت می‌دادند.

اهل هنود با انس و الفت با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به لقب "میرزا" و "میان" افتخار می کردند. طبقه "کايستھ" و "سپروهای" کشمیری از پیشگامان تعلیم زبان فارسی بودند.

"سپرو" یعنی "سب پڑهو" همه بخوانند به آنانکه فارسی می‌آموختند "کارکن"، "رازدان" و "منشی" می‌گفتند. (سید ،عبدالله ،ص 38)

گورونانک از بزرگان و عالمان دین سیکهای هندوستان در اواخر سلطنت بودهیان نویسندة "آدی گرنتھ" محلّة اول (بخش اول) کتاب مقدس خود را با الفاظ فارسی مزین ساخته بود.

  • پیر پیکا مبر سالک صادق شهید اور شهید

شیخ مشائخ قاضی ملا اور درویش شهید (همان، ص 40)

راجا ٹوڈرمل وزیر دربار اکبر شاه به جای زبان هندی زبان فارسی را زبان درباری معرفی کرد. همچنین با نفوذ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نقاشان دربار اکبر شاه همچون "دسونت"، "لال مکند"، "مادهو" و "مہشیں" را واداشت که به سبک هندی ایرانی به خلق اثر بپردازند.

نفوذ و عظمت زبان فارسی باعث تلفیق و دادو ستد نت‌های موسیقی ایرانی-هندی شد. "خیال" توسط سلطان حسین شرقی به عنوان یکی از اجزاء نت موسیق مقرر گردید و "دهرپد" جزء لاینفک موسیقی اسلامی در هند شد.

زبان فارسی نه تنها موسیقی هند را پرورش داد بلکه باعث گسترش هنر خوشنویسی در میان اهل هنود نیز گشت.

اولین شاعر غیر مسلمان به زان فارسی "میرزا منوہر توسنی" در باب توحید و توصیف ایزد منان به شعر فارسی می‌پردازد.

شیخ مستغنی بدین و برهمن مغرور کفر                    

مست حسن دوست را با کفر و ایمان کار نیست

بی عشق تو در جگر لبالب نار است               

بی درد تو در سرم سراسر خار است

بت‌خانه و کعبه هر دو نزدم کفر است

ما را به یگانگی، ایزد کار است

از اثر یک نگه اوست مست                         

هم بت و هم بتکده و هم بت‌پرست

زبان فارسی در میان برهمنانی همچون "سوامی بهو پت رای بیراگی " چنان نفوذ کرد که وی را به سرودن اشعار فارسی با عنوان "وحدت انسان در برابر ذات حق" واداشت. طبقه برهمنان هند در اصل جز بالاترین طبقة جامعة هند محسوب می‌شوند اما روح وحدت انسانی ایرانی و اسلامی در ذات ادبیات زبان فارسی پیام‌آور وحدت انسانی در میان این قشر از جامعة هندوستان گشت.

بحث وحدت انسان در برابر ذات حق

"بیراگی، از شخصیتی به نام شنکر آچاریه" یکی از عالمان اهل هنود این گونه سخن می‌گوید:

"روزی شنکر آچاریه مشغول استحمام در کنار رودخانه‌ای بود. "بهنگی" شخصی از طبقة نجس و پست جامعة اهل هنود لباسهای خود را در کنار لباسهای شنکر آچاریه قرار می‌دهد این عمل باعث عصبانیت این عالم برهمن می‌شود. چنانکه با عصبانیت و به سرعت تمام البسه خود را در آب به قصد تطهیر در رودخانه می‌شوید. و خاک روب نیز همزمان لباسهایش را در رودخانه فرو می‌‌برد. این بار عالم بیشتر عصبانی می‌شود اما گویا کار از کار گذشته بود و لباسهای هردو در آب رودخانه تطهیر شدند آب رودخانه بدون طبقه بندی شخصیتی لباس هردو را همزمان تطهیر می‌سازد.

بیراگی که خود از طبقه برهمن است به وسیلة زبان فارسی از زبان خاک‌روب می‌گوید:

کافر و مومن فرنگی ویهود

ارمنی و گبر و ترسا و جهود

جلوه‌های ذات من هست ای جوان

غیر ذاتم کیست را کون و مکان

گر به بیند چشم صوفی سوی غیر

بازماند مرکب صوفی ز سیر

پاکی تن نیست مقبول خدا

پاکی دل هست پیش حق روا

و از قول عالم هود شنکر آچاریه می‌گوید:

خویشتن را این زمان بشناختم                    

سر به اوج معرفت افراختم

بیش از این چشم خُرد بُد موج بین

بحر بین شد این زمان چشم از یقین

اینگونه زبان فارسی پیام وحدت انسانی را در میان قوم هنود که یکدیگر را با دید فرادستی و فرودستی می‌دیدند و خطاب می‌کردند تعلیم می‌دهد.

ادر بحث بی ثباتی دنیا بیراگی در مثنو ی به افسانه ای اشاره می کند

روزی پسری از دایه خود خواست تا داستان دلنشینی برایش تعریف کند و دایه این اینگونه آغاز میکند :

روزی در سرزمینی پادشاهی بود بسیار دولتمند و صاحب جاه و حشمت و مقام که در دنیا نظیر نداشت

او همچنین صاحب همسری بسیاز زیبا نیز بود اما شوربختانه صاحب اولاد نبود پس از گذشت سالها صاحب دو فرزند ذکور می شود روزی پسران برای شکار به باغی می رسند که در آن از درخت سبزی نام و نشانی نبوذ اما شهرزادکان در عالم خیال این طور احساسکردند که باغ از خلد برین نیز سرسبز تر است گویا ر طرف آن سروهای سر به فلک کشیده و سرسبز قد برافراشته بودند وباز در عالم رویا از باغ بی درخت وبی برگ وبال میوه های تناول کردند در این باغ دو چشمه وجود داشت که یکی اصلا آب نداشت و دیگری هنوز حفر نشده بود شهرزادگان در عالم خیال خود از روی موج های آب چشمه به آسمان هفتم صعود کردند و در آنجا استحمام کردند و دوباره به شکار گاه باز گشتند شکار گاه بر روی نوک کاهی قرار گرفته بود در ای شکار گاه نا از آهوئی خبری بود و نه شیر و پلنگی با این وجود شاهزادگان دو آهو شکار کردند

یکی از آهوان هنورز در بطن مادر بود و دیگری هنوز به وجود نیامده بود خدمت کاران هذر دو را برای طبخ کباب آماده ساحتند در آن دشت آتش نبود پس از مدتها جستجو در دشت دو دیگی برای طبخ یافتند یکی هنوز در طرح دیگ نبود و دیگری گنجایشی برای طبخ نداشت و سنگین بود خلاصه در فضای این نه دیگ بونها بدون آتش غذا را مهیا ساختند گوشت های آهو را حهت کباب کردن روی آتش خیتای گذاشتند سیخهای کبا موجهای آب بود در همین حین دو مهمان از راه   رسیدند گفتند : ما از سرزمین وهم و امکان آمده ایم یکی از آنها کور مادر زاد بود و دیگری به چشمهایش قادر به دیدن نبود . میهمان کور گفت در شهری دو خواهر همزاد هستند که هنوز یکی از آنها از مادر زاده نشده است و دیگری از رنگ هستی آزاد است اما در زیبائی و جمال نظیر ندارند چنانچه زیبائی آفتاب و مهتاب در مقابل چهره ی آنها بی فروغ است شاهزادگان با شنیدن این همه تعریف و تمحید بدون دیار یک دل ده صد دل عاشق دختران هوزاد شدند   آنگاه برای دیدار آنان از شهر خارج شدند سپس مراسم وصل بر پا شد و ثمره این وصل دو فرزند ذکوری شد که یکی هنوز از قید عدم آزاد نشده بود و دیگری هنوز در زندان شکم زندان نشین

سر انجاام شهرزادگان دوباره به دیار نخستین خود باز می گردند اما پس از بازگشت در می یابند که دیگر صاحی هیچ جیز نیستند

این جهان مانند این افسانه است

هر که بندد دل درین دیوانه است

غافلان طفلند و این عالم چو خواب

یا خیال یا حباب یا سراب

غافلان را چشم بر صورت کشاد

عاقلان را دیده بر معنی فتاد

چشم معنی بین اگر حاصل شود

صورت هر دو جهان زایل شود

بحر بین باید نه این جا موج بین

گرچه در موج است آن بحرالیقین

آن دو تالاب و دو آهو دو پور

معنی کونین آمد بی قصور

آن یکی فانی و دیگر مبهم است

آن که زین معنی شد آگه بیغم است

آن که زین معنیر شد آگه بیغم است

آن جه آمددر نظر وهم است و خواب

یا سرابی هست یا نقش بر آب

این همه آید عوارض در نمود

داس گپتا در کتاب تاریخ فلسفه هند می گوید: بر اساس فلسفه ویدانت یا تصوف هندوئیسم

دنیا نمود محض است و سراب د بستن به ظاهر دنیا عاقلانه نیست . راه اصلی یافتن حقیقت با همان (برهم) است این فلسفه از در یافتن خودآغاز می شود می شود

یکی دیگر از فلسفه های ویدانت که بیراگی درمثنوی خود به آن اشاره می کند این است که مرکز تمام علوم در اصل ذات خداوندی است این مسئله را در گفتگوی عرفانی میان شیخ شبلی و جنید این گونه بیان می کند :

گفتگوی عرفانی میان شیخ شبلی و جنید

ذات الله است اصل هر علوم

نیست صرف و نحو و نه طب و نجوم

اصل جمله علمها ذات خداست

کز فروغش روشن این ارض و سماست

گفت دیگر چیست گفتا غیر این

نیست چیزی در زان ودر زمین

جایگاه و مقام انسان در مثنوی بیغم :

از دیدگاه بیراگی انسان مقصد و هدف کائنات است و مرکز حیات و جامع صفات خداوندی است و مظهر ذات است .آنکه از حقیقت انسان سر باز می زتند گوئی منکر باری تعالی است و از حیقت الحقایق به دور است

گلشن عا لم تجلی گاه تست

خیمه افلاک در دو آه تست

این زمان و آسمان و مهر و ماه

گردش دوران صبح و شام گاه

جلو ه های ذات تست ای نوجوان

نیست غیر از ذات پاکت در حهان

شبلی و منصور در عالم توئی

ظلمت و هم نور در عالم توئی

هم توئی ابلیس مردود جهان

هم توئی مقبول و مسعود زمان

وحش و طیر اندر جهان جمله توئی

هم نهالی هم تبر زن هم تبر

هم گلی هم برگ وهم شاخ وثمر

هم توئی پرویز و هم شیرین توئی

هم توئی تمکین و هم تلوین توئی

هم توئی لیلی و هم مجنون توئی

هم توئی مسرور و هم محزون توئی

خودی در مثنوی بیراگی

در بحث خودی بیراگی بر این باور است که کمال انسان در آن است که با پی بردن به عظمت خاص خود و جستجو در خود به ذات حق خواهد رسید و برای تصدیق این موضوع به سخن ابو سعید ابو الخیر بسنده می کند که می فرماید :با مار سیه بنشین با خود منشین این در اصل همان خونی است که انسان را به تکبر می کشاند و وی را از تدبر ذات حق و خالق هستی دور می کند

بیراگی بر این باور است خوف و هراس و غم و مصیبت همگی در وجود خاکی انسان رشد می کند اما هنگامی که انسانترس از مصیبت و غم را از پیرامون خود بزداید تنها خوف از حق در دل باقی خواهد ماند و دیگر انسان شاکی نخواهد شد

گر کمال خویش را خواهی حوان

دور افگن خویشتن را از میان

تا تو خود را بر نداری از میان

کی شوی آگه ز اسرار نهان

مقام روح در باور بیراگی : بیراگی همچون مولانا بر این باور است که روح مجرد مقید به مکان نیست

از این رو مسافت مکانی برای روح مطرح نمی شود و گرانقدر بودن روح لطیف و مجرد به بیان در نگنجد .روح حقیقتی پنهان و ناشناخته است و تنها راه شناخت روح،رسیدن به مرتبه روح است

زیرو بالا ،پیش وپس ،وصف تن است

بی حهت ،آن ذات جان روشن است (دفتر اول)

حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست..........................................جان تو تا آسمان ،جولان کنی است

تا به بغداد و سمرقند ای همام ............................................................روح را اندر تصور نیم گام

دو درم سنگ است پیه چشمتان .............................................نور روحش تا عنان آسمان (دفتر چهارم )

بر این اساس بیراگی نیز همچون مولانا روح را فنا ناپذیر می داند و می گوید هیچ کس روح را گزندی نخواهد رساند . وی در جستجو در تفکر و گفته های گرونانک بیانات مولانا می گوید :

گفت نانک در کلام خویشتن

چون کند پرواز جان از قید تن

بی توقف می شود چون آسمان

سر مخفی بود من کردم نهان

وی در گفتگوی عارفی که از او پرسیدند پس از مرگ روح به کجا می رود در مثنوی خود اینچنین می آورد :و همچنین در بقای روح متاثر از شمس تبریزی نیز می شود

گفت عارف با کلام در جواب

روح انسانی هم چون آفتاب

روح از جای نیامد در جهان

تا کند چون کاروان نقل از مکان

روح انسان گر ز جای آمدی

منزلش در فهم ورای آمدی

چون معاد و مبداش ذات خداست

بازگشت او چه دانم در کجاست

روح انسانی است یک روح جهان

روح انسانی است هم چو آسمان

گر هزاران خانه هم گردد خراب

همچنان بر پاست نور آفتاب

.............................................................................................................

هر زمان نوعی شود دنیا و ما

بی خبراز نو شدن اندر بقا

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است

مصطفی فرمود دنیا ساعتی است

آزمودم مرگ من در زندگی است

چون رهی زین زندگی پایندگی است

این جهان زندان ، ما زندانیان

حفر کن زندان و خود را وا رهان (شمس تبریزی )

با این تفاضیل که برخی در حوصله این مقاله نمی گنجد می توان دریافت که چگونه آوازه شگرف زبان پارسی نه تنها در میان مسلمانان بلکه در میان غیر مسلمانان چسان بفوذ داشته است هندیان بر این باورند که زبان پارسی زبان روحانی هند است از این جهت هر متفکری را با هر مسلک و عقیده به طرف خو می کشاند

سوامی بهوپت رای بیغم بیراگی یکی از شیفتگان اهل هنود است که از مولانا درس می گیرد و با تلفیق فلسفه ویدانت و تصوف اسلامی نام و آوازه زبان پارسی و مثنوی معنوی مولانا را که چکیده تمامی معارف نظری و تجربه های ایمانی و عرفانی بشر است را در سرزمین کهن هندوستان زنده نگه می دارد.»

دکتر وفا یزدان منش سخنران بعدی بود که با موضوع «نهضت علی­گر فقط یه نهضت سیاسی و مذهبی نبود........» سخنرانی کرد :

" شب اردو" ست ! از هر زاویه به " اردو" بنگریم، وسعت نامتناهی را پیش رو داریم. بنابراین انتخاب موضوع خود مستلزم اندیشه عمیق است. هرگز در یک نشست نمی­توان زبان وادبیات اردو را چه از جنبه کلاسیک و چه از جنبه نوگرایی معرفی کرد. آنچه در اینجا حائز اهمیت است تاکید بر اهمیت زبان وادبیات اردوست؛ زبان و ادبیات مسلمانان شبه قاره هند و نیز مسلمانانی که به طور پراکنده در سراسر دنیا حضور دارند. زبان به جای خود می­تواند مشترکات فرهنگی دو ملت را بازنمایی کند و ادبیات! ادبیات هر زبان نیز آیینه تفکرفرهنگی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی هر ملتی است. به توفیق الهی در جمهور اسلامی ایران تحقیق و پژوهش بر ادبیات اردو از دهه اخیر آغاز شده و در چند سال اخیر با جدیت روز افزون در حال انجام است. دلیل بارز آن هم توسعه علمی و آکادمی در گروه اردو دانشگاه تهران توسط متخصصینی است که در این رشته تحصیلات عالیه را داشته اند و خواهند داشت. حالا دیگر می­توان علم و دانشی که در راستای مطالعات شبه­قاره هند درعلومی چون مذهبی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی پیش از این وجود داشته با افزودن جنبه ادبیات آن را تکمیل کرد. رویکرد ادبیاتی سبب روشن کردن مبهمات و ارائه اطلاعاتی جدید می­شود. اهل ادب در ایران غالب دهلوی را به­عنوان فارسی گویی در شبه ­قاره هند می­دانند که سبک هندی را در آن سرزمین رواج داد اما هرگز ندانسته بودند که وی شعر اردو به­ویژه غزل اردو را ارتقا داد و همین غالب بانی نامه­نگاری ادبی اردوست. کلام فارسی اقبال راشناختند ولی چگونه می­توان بدون شناخت کلام اردوی اقبال، تفکر وی را بدانند! میر تقی میر، میرزا رفیع سودای دهلوی را می­شناسند فقط از جهت فارسی گویی آنها ولی ندانستندکه چگونه مانند این شعرا چگونه با بهره­گیری از زبان و فرهنگ فارسی شعر اردو را متحول کردند. نام شبلی نعمانی را با اطمینان شنیده­اند ولی از وجهه ادبی وی نمیدانند! ابوالکلام آزاد رجال سیاسی است؛ آری ولی اندیشه­های سیاسی خود را همین فرد چگونه در ادبیات اردو به­کار برد؛ سرسید احمد خان که شخصیت جنجال برانگیز نه تنها در شبه­قاره هند بلکه در کشورهای دیگر از­جمله ایران بوده و نگرش­های متفاوت در مورد تفکر اسلامی و سیاسی وی از ابتدا تاکنون در تاریخ ثبت شده­ است ؛ این نگرش­ها زمانی نتیجه منتطقی را اتخاذ می­کنند که بدانند وی ادبیات را چگونه به­عنوان ابزار تفکر خود به­کار برد. الطاف حسین حالی آیا فقط از این جهت مهم است که زندگی سعدی شیرازی را به­قلم درآورد! آیا می­دانسته­اند که همین فرد با نگارش حیات سعدی اولین زندگی نامه ادبی را در اردو بنیان نهاد!

لذا در اینجا معرفی نهضت علی­گر تنها یک بهانه است برای ثبوت اهمیت شناخت ادبیات اردو برای ما ایرانیان در هر عرصه­ای. این نهضت تنها یک نمونه است مگرنه هرنهضتی در ادبیات اردو اهمیت خود را دارد و کسب اطلاعات در مورد آنها لازم است. اهمیت نهضت علی­گر در این است که توسط این نهضت مبنی بر هدفی که داشت تنها درتقریبا دو دهه چندین قالب نثر ادبی اردو شکل گرفت. اکنون نگاهی بر پیشینه و گذشته زبان وادبیات اردو و بعد ازآن به معرفی رویکرد ادبی نهضت علی­گر می­پرازیم.

زبان اردو به­عنوان زبان مسلمان­های شبه قاره هند از تقریبا قرن یازدهم میلادی با شکل­گیری تدریجی به سوی تکامل پیش رفته و تا قرن هیجدهم میلادی هویت خود را می­یابد. آنچه در تاریخ ادبیات اردو به­عنوان "نهضت" تا اواخر قرن هیجدهم موجودند اغلب مربوط به نهضت زبانی هستند. مانند نهضت ریخته گوئی، نهضت ایهام­گویی، نهضت اصلاح زبان و غیره. با شروع قرن نوزدهم " فورت ویلیام کالج" ترجمه متون تاریخی، ادب داستانی، مذهبی از زبان­هایی چون فارسی، عربی و هندی به زبان اردو را آغاز می­کند. به­این سبب که ترجمه این متون از نوع آزاد بوده و داستان با فضای شبه قاره آمیخته می­شود، به­نوعی آثار خلاقانه شناخته می­شوند. فورت ویلیام کالج در ادبیات اردو نقش نهضت را ایفا کرده است که می­توان آن را نهضت ترجمه و یا نهضتی مهم برای شروع داستان­نویسی اردو برشمرد. با جنگ سراسری مسلمانان شبه­قاره­هند روشنفکران و تحصیل­کرده­های مسلمان شبه­قاره هند برای پیشرفت فرهنگی و فکری مسلمان­ها شیوه­ای نو رقم زدند. نهضت­های سیاسی و مذهبی با تشدید در فعالیت­های خود و نیز راه­اندازی جنبش­های جدید راهکارها را آزمودند. در بین این نهضت­ها، نهضت علی­گر از اهمیت بسزایی برخودار است. اگرچه پایه این نهضت پایه مذهبی وسیاسی است و در تمدن­های دیگر این نهضت را از همین حیث بیشترمی­شناسند ولی در ادبیات اردو آنچه از نهضت علی­گر در ذهن­ها تداعی می­شود، رهبری ادبیات اردو و آغاز گر نثر ادبی منسجم اردوست. سر سید احمد خان بانی این نهضت که مورد مخالفت قشرهای مختلفی نیز قرار گرفته­است؛ برای به­قول خود وی بیداری مسلمان­ها بسیار نوشت. شالوده نوشته­های وی مذهب و سیاست است. اما وی در زمانی که نثر ادبی اردو محدود به داستان­های تخیلی و تذکره­ها بود؛ ادبیات را به­عنوان ابزاری برای تحقق بخشیدن به هدف خود به­کار برد واز آنجا که خود شخصیت ادبی نداشت؛ افرادی را به خلق متون ادبی گماشت که با نظریات وی به­نوعی هماهنگ بودند. مولوی نذیر احمد، شبلی نعمانی، الطاف حسین حالی، عبدالحلیم شرراز آن جمله ادیبانی هستند که طی دوران وابستگی به­نهضت علی­گر با هدف اصلاح مسلمانان­ها، چندین گونه نثر ادبی اردو را خلق کردند و باعث ارتقای چشمگیر ادبیات اردو شدند. اگرچه اکثر این رجال به­علت اختلاف نظرهایی که با سرسید احمد خان پیدا کردند در زمره مخالفین وی قرار گرفتند ولی نام آنها از این نهضت البته با رویکرد ادبی خارج نمی­شود.

تشکیل نهضت علی گر

سرسید در بازگشت از لندن به بَنارَس، اطلاعیه ای با عنوان " تدابیر فی ترقی تعلیم مسلمانان" به اردو و انگلیسی در جاهای مختلف مانند نشریه علی­گر ، دفاتر دولتی، مدارس، دانشکده­ها و دفاتر شهرداری منتشر کرد. در این اطلاعیه پرسش­های مبنی بر دلیل عدم راه­یابی مسلمانان به دانشگاه­ها برای تحصیل؛ عدم پیشرفت مسلمانان در علومی که روزی صاحب نام بودند؛ آمده بود و از مسلمانان خواسته بود که طی یک مقاله پاسخ­های خود را اعلام کنند. بدین منظور کمیته­ای از تحصیل کرده­ها تشکیل داد و متذکر شد به بهترین نوشته­هایی که علت افت تحصیلی مسلمانها را بازگوکنند مورد تشویق قرار می­گیرند. برای تهیه نقدینه مربوط به­ آن نیز شروع به­جمع آوری اعانه کرد و برای تشویق دراین امر تبصره­ای آورد که کسانی که بیشترین کمک مالی را دارند عضو کمیته می شوند.

هدف سرسید واداشتن اندیشیدن مسلمانان تحصیل کرده بر این موضوع، براساس پیشنهادهای دریافت شده تعیین دستورالعمل و در نتیجه در این راستا تشکیل نهضتی از تفکر و تفحص بود. اطلاعیه در دسامبر 1870 ابلاغ شد و خیلی سریع اعانه­ها جمع آوری شد. در تاریخ 26دسامبر 1870 جلسه­ای با عنوان " کمیـٹی خواستگار ترقی تعلیم مسلمانان هندوستان " ( انجمن مبنی بر درخواست پیشرفت آموزش مسلمانان هندوستان در بنارس برگزار شد. در این جلسه پس ار بررسی پیشنهادها، تصمیم برآن شد که برای پیشرفت آموزشی مسلمان­ها و بهره­وری از علوم و فنون جدید کالج شرقی انگلیسی( اینگلو اورینـٹل کالج) تاسیس شود. بدین ترتیب با مشورت­هایی که صورت گرفت در شهر علی­گر آن کالج که در برخی منابع نام دیگر مدرسة العلوم آمده تاسیس شد.از طرف حکومت وقت به­ویژه لرد نارت بورک ( لار نارتهـ بورک) و سرویلیام میور نیز حمایت مالی و تشویقی صورت گرفت. این اقدام سرسید با شماری از مخالفین که نگرانی­ آن­ها ترویج فرهنگ غرب و مادی­گرایی بود مواجه شد. سرسید در توجیه به مخالفت­ها نوشتاری در تهذیب الاخلاق به­چاپ رساند. 24می 1875 تشکل مدرسة العلوم صورت گرفت. در 8ژانویه 1877 توسط لرد لیتُن بنای آن گذاشته شد. این مرکز بعدها به کالج اسلامی انگلیسی شرقی ( محمن اینگلو اورینٹل کالج) تغییر یافت. این مرکز در سال 1881 به کالج ارتقا یافت. درسال 1920 که عنوان آن کالج اسلامی(محمن کالج ) بود به دانشگاه اسلامی علی­گر (مسلم یونیورسٹی علی گڑهـ) تغییر یافت. سرسید به اتفاق یارانش نهضتی را که برای افتتاح دانشگاه راه انداخت به نهضت علی گر مشهور است.

انشا نویسی(مضمون نگاری)

سرسید در سال 1869 به انگلیس سفر کرد. هدف اصلی سفر سرسید احمد خان به انگلستان جمع آوری اطلاعات و فراهم آوردن زمینه­ای برای تالیف کتابی بود که بتواند با ادله پاسخ   Life of Muhammad از ویلیام میور را که در بردارنده صحبت­هایی بی اساس بر زندگی پیامیر بود بدهد. سرسید این کتاب را با نام " خطبات احمدیه" که شامل 12 خطبه است را به زبان اردو تالیف کرد و همزمان به زبان انگلیسی نیز ترجمه شد.

در طول اقامت یک ساله خود در انگلیسی با دیدن دانشگاه­های کیمبریج و آکسفورد ؛ به­فکر افتاد که برای پیشرفت مسلمان­ها نیز دانشگاهی تاسیس شود. برای تحقق دادن به خواسته خود از همان دوران اقامت در انگلیس مقالاتش را به نشریه علی گر(علی گڑهـ گزٹ) برای چاپ می­فرستاد. و نیز در ذهن خود فکر راه­اندازی یک نشریه را پروراند. در نتیجه نشریه­ای با نام تهذیب الاخلاق در علی گر به چاپ رسید که در آن مقالات با درون مایه مذهبی، سیاسی، آموزشی ، اجتماعی و اخلاقی چاپ می­شد. سید مهدی علی خان، مولوی چراغ علی ، شبلی نعمانی ،عبدالحلیم شرر و غیره پیوسته برای این نشریه مقالات خود را می­نوشتند.

مضمون نویسی در اردو معادل Essay  انگلیسی می­ باشد در فارسی به آن انشا نویسی می­گویند. سرسید احمدخان بانی این گونه ادبی در اردوست. در طی شش سال 226مضمون در تهذیب الاخلاق به چاپ رسیدند. که 112 مضمون متعلق به سرسید احمدخان بود.1314قمری این رساله ملتوی شد. طبق اطلاع اخیری که اینجانب دریافت کردم اکنون نیز این نشریه در علی­گر به­چاپ می­رسد.

رمان نویسی

قدمت داستان­های تخیلی در ادبیات طولانی است. در همه ادبیات­های جهان با اختلاف زمانی واقع­گرایی جایگزین تخیل و رویا می­شود. در ادبیات اردو نیمه دوم قرن نوزدهم مصادف با پایه­گذاری واقع­گرایی در داستان است. اگر چه فسانه آزاد نوشته رتن نات سرشار را برخی در زمره اولین رمان­های اردو قرار داده­اند؛ اما اغلب منتقدین اردو اولین رمان اردو را از مولوی نذیر احمد واولین رمان تاریخی را از عبدالحلیم شرر می­دانند.

مولوی نذیر احمد داستان اردو را براساس واقع­گرایی نگاشت و با نگارش مراة العروس و چاپ آن در سال 1869 رمان­نویسی در اردو را پایه­گذاری کرد. اگرچه این رمان از نظر تکنیک قوی نیست و گاهی داستان­گویی­های پیشین را تداعی می­کند: یکی بود یکی نبود دوتاخواهر بودند به نام­های اکبری و اصغری. اصغری خواهر خوبه بود، عاقل، کدبانو و هیچ خطایی ازش سرنمی­زد و همیشه موفق بود و اکبری! خواهر بده، نادان، بی سلیقه و فاقد هر ویژگی مثبت. نذیر احمد در مراة العروس تلاش بر اصلاح زنان بویژه دختران دارد.

بعد ازآن نذیراحمد برای توصیه به والدین برای تربیت فرزندان توبة النصوح( 1877)، برای نکوهش در تعدد ازدواج آقایان فسانه مبتلا( 1885)؛ برای محکومیت مقلدان فرهنگ انگلیس ابن الوقت ( 1888)؛ برای تاکید بر ازدواج زنان بیوه ایامی( 1891) و برای آگاهي نسبت به عواقب آموزش جدید به طریق غربی رویای صادقه ( 1892) را بر اساس تصاویر واقعی جامعه پیرامونش در شبه قاره هند به­چاپ رساند. و از روش داستان­هاي پيشين اردو یعنی از تخيل اجتناب کرده و حقيقت نگاري را محور داستان­های خود قرار می­دهد .در رمان­هاي وي به دفعات از دين و ارزش­هاي ديني صحبت مي­شود.

رمان­های عبدالحلیم شرر به­دو دسته تاریخی و اجتماعی تقسیم می­شوند. البته رمان­های تاریخی وی از اهمیت بسزایی برخوردارند. شرر پایه­گزار رمان­های تاریخی می­باشد. و مشهور است که رمان طلسم Talisman از والتراسکات عرق مذهبی وی را برانگلیخت. این رمان در مورد سومین جنگ صلیبی است و در آن ترویج آیین مسیحیت و اهانت به مسلمان­ها مشهود است. شرر در پاسخ به­رمان اسکات، ملک العزیز ورجنا (1888) را نگاشت. ملک الغزیز، پسر حاکم شام و رهبر ارتش مسلمانهاست که با ارتش انگلیسی­ها مبارزه می­کند. در طی مبارزاتش با ورجنا خواهرزاده شاه ریچاردز آشنا می­شود وسرانجام با یکدیگر ازدواج می­کنند. شرر پس از آن، رمان­­های تاریخی حسن آنجلینا( 1889) با موضوع جریان جنگ ترک­ها با روسیه؛ منصور موهَنا ( 1890) با محوریت بیان اوضاع خاندان انصاری در ایالت سند؛ فلورا فلوریندا ( 1891) مربوط به زمان حکومت مسلمان­ها در قرن سوم هجری قمری در اسپانیا؛ ایام عرب ( 1898) با موضوع روش زندگی و آداب فرهنگی و رزمی و اوضاع سیاسی و اجتماعی در دوران جاهلیت و تلاش­های پیامبر اسلام جهت بهبودی به وضعیت اعراب؛ فردوس برین ( 1899) در موضوع فرقه باطنیه یا اسماعیلیه درسده­های پنجم و ششم قمری و هشدار به جوانان در برابر دسیسه­های فرقه­های مذهبی مآب؛ مقدس نازنین ( 1900) با توصیف فضای دین مسیحیت در اروپا؛ رومة الکبری( 1913) بر اساس افول فرهنگ و تمدن روم در قرن پنجم میلادی و نیز دیگر رمان­ها را به قلم در آورد.

شرر رمان­هایی با موضوع مسائل اجتماعی مانند دلچسپ( 1884- 1886)؛ دلکش( 1884- 1886) ؛ بدر النسا کی مصیبت ( 1901)؛ آغا صادق کی شادی ( 1908) و غیب­دان دلهن ( 1911) نوشته است. رمان­های اجتماعی شرر در فضای لکنو جریان داردو شرر در آن­ها نگاهی انتقادی به برخی آداب و سنت­های این خطه داشته است. این رمان­ها مانند رمان­های تاریخی موفق نبودند.

نقد

پیشینه نقد اردو تا اواسط قرن نوزدهم مربوط به تذکره­های ارتقا یافته ایست که تذکره­نویس در حین اطلاع رسانی مختصر از زندگی شاعران معاصر خود، بسیار کوتاه از یک یا چند ویژگی­ کلام آنها می­گویند و یا نوشتارهای مانند "مقدمه"­ که بر مولفان برآثار خود و یا دیگران نگاشته­اند و نشانه­هایی از قریحه نقد آنها را می­رساند. ولی تالیفی که بتوان آن را نقد ادبی شمرد، دیده نشده است. شبلی نعمانی و الطاف حسین حالی از منتقدان پیشگام اردوهستند. مقدمه شعرو شاعری نوشته حالی اولین نقد ادبی اردوست. وی در این اثر ابتدای معیارهای شعر را بیان میکند و با توجه به آن ارزش­ها، سروده­های شاعران کلاسیک را مورد ارزیابی قرار می­دهد. حالی برای نخستین بار ویژگی­های لازم شعر را بیان می­کند. به­گفته وی صداقت، اصالت ، ذوق، احساس و واقع­گرایی ( نیچرل ) برای شعر لازم است. همچنین وی قالب­های سنتی را ارزشمند دانسته و به آراستگی غزل تاکید کرده است و پیوند شعر با جامعه را لازم می­داند. نقش اصلاح­گری حالی در نقدش مشهود است. وی ارتباط شعر با جامعه را ضروری می­داند و بر سادگی، صداقت، هیجان، به­کارگیری صحیح زبان، انتخاب صحیح واژگان تاکید و از دروغ و غلو نهی می­کند. وی در اهمیت دانستن سادگی بیان می­گوید: معیار ساده بودن کلام در این است که هرچقدر هم فکر بلند و پیچیده باشد ولی چیدمان فکری برای تصویر سازی تصور شاعر نباید پیچیده باشد و تا جاییکه ممکن است باید از زبان روزمره استفاده کرد.

شعرالعجم و موازنه انیس و دبیر از شبلی نعمانی در زمره اولین نقدهای ادبی اردو قرار دارند. شعر العجم در 4جلد شعر، مجموعه نقد وی بر شعر فارسی است. وی در نقد خود سروده­ ای را که دربردارنده میانه روی، منطق، ابهت و عزت نفس باشد اهمیت می­دهد.

زندگی نامه

پیش از نهضت علی­گر زندگی نامه­ها جنبه مذهبی داشت به ویژه اغلب مربوط به زندگی پیامبر اسلام (ص) می بود. در این نهضت نیز زندگی نامه پیامبر و بزرگان دین به قلم در آمد از جمله خطبات احمدیه از سرسید احمد خان؛ سیرت النبی از شبلی نعمانی.

هدف از نگارش این زندگی­نامه­ها برانگیختن احساس ملی در مسلمان­ها بوده­است. الطاف حسین حالی نخستین زندگی نامه ادبی ، حیات سعدی را نگاشت. وی سعدی را به­عنوان الگو برمی­گزیند که در اوج نابسمان سرزمینش غزلت نشین نبود و با سفرهای خود تجربات جدیدی کسب کرد و به حکایات حکیمانه و سروده­هایش به­اصلاح ملت پرداخت. در این تالیف وی زندگی شیخ مصلح الدین سعدی را بیان می کند و به بررسی آثار وی می­پردازد. پس از آن زندگی غالب دهلوی یادگار غالب و زندگی سرسید احمد خان حیات جاوید را نگاشت.

شبلی نعمانی نیز به جز زندگی نامه شخصیت­هایی چون المامون( 1889)؛ الغزالی ( 1902)؛ سیرة النعمان( 1891)؛ سوانح مولانا روم را در بیان زندگی مولوی نوشت.

شعر

در نهضت علی­گر شعر مطرح نمی­شود ولی در تغییرمحتوی شعر اردو بی تاثیر نبوده است.

آنچه نهضت علی گر در نثر آفرید؛ انجمن پنجاب در شعر بوجود آورد. حالی به­سفارش سرسید به­منظور بیداری اسلامی وملی مسلمانان شبه قاره شعر " مسدس حالی" یا " مد و جزر اسلام" را د رانجمن پنجاب سرود. شرر نیز از پیشگامان نوگرایی شعر اردو محسوب می­شود.

از آنچه مختصر گفته شد در می­یابیم ادبیاتی که توسط نهضت علی­گر شکل گرفت با هدف اصلاح مسلمانان به­جنبه­های مختلف اخلاقی، مذهبی و تاریخی پرداخت و باعث خلق قالب­های مختلف نثری شد.»

در بخشی دیگر از این برنامه « مزامیر گل داوودی، سروده دکتر شفیعی کدکنی با ترجمه م.ن.راشد که از شعرای بزرگ زبان اردوست توسط زینب محمودیان به اردو خوانده شد و علی دهباشی متن فارسی آن را خواند.

در پایان شب زبان و ادبیات اردو، آرش آریان نوازنده تنبور و سرپرست گروه موسیقی آوای زمین به همراه درشن سینگ، نوازنده طبلا اشعاری از غالب دهلوی و دیگر شعرای اردو را نواختند و خواندند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692