• خانه
  • جوایز ادبی
  • نکوداشت پوری سلطانی و جشن دویستمین شماره بخارا/ترانه مسکوب

نکوداشت پوری سلطانی و جشن دویستمین شماره بخارا/ترانه مسکوب

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نکوداشت پوری سلطانی و جشن دویستمین شماره بخارا 				ترانه مسکوب

غروب یکشنبه 17 خرداد 1394 کانون زبان فارسی میزبان یکی دیگر از شبهای بخارا بود، شب پوری سلطانی که با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایره‎العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار برگزار شد و همزمان بود با جشن دویستمین شماره بخارا.

از جمله حاضران در این جلسه می‎توان اشاره داشت به : احمد پوری، صفدر تقی‎زاده، محمدعلی عمویی، شکوفه شهیدی، فریده رهنما، فریبرز رئیس دانا، ناهید حبیبی آزاد، ربکا جلیلی ( همسر محمدرضا لطفی)، محبوبه مهاجر، ماندانا صدیق بهزادی، نگار اسکندرفر و ....

ابتدا علی دهباشی گفت :

خوشحالیم که امشب رونمایی از جشن نامه پوری سلطانی مصادف است با انتشار دویستمین شماره مجله بخارا . از فروردین ماه 1369 که نخستین شماره کِلک را منتشر کردیم ( که 94 شماره ادامه داشت) تا امروز که دویستمین را ملاحظه می‎کنید، راهی پرماجرا را طی کردیم.

ما با پشتیبانی و همفکری و ارشاد استادانی آغاز کردیم که امروز در میان ما نیستند. در اینجا با ذکر نام شریف آنها که آگر بودند در این مجلس حضور داشتند یادشان را گرامی می‎داریم. استادانی همچون : ایرج افشار، احمد تفضلی، غلامحسین یوسفی، مهرداد بهار، فریدون آدمیت، عبدالحسین زرین کوب، سید جلال آشتیانی، امیرحسین آریان‎پور، مرتضی مممیز، اسماعیل فصیح، مهدی اخوان ثالث، سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، قمر آریان، علی فاضلی، شاهرخ مسکوب، محمد امین ریاحی، محمد حسن لطفی، سهراب شهید ثالث، محمود روح‎الامینی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی.

خوشحالیم که اکنون بخارا در قلمرو جغرافیای زبان فارسی از بلندی‎های پامیر و بدخشان تا هند و پاکستان خوانندگان خود را دارد. به همین بسنده می‎کنم و گزارش تفصیلی از فعالیت‎های دویست شماره را به وقتی دیگر موکول می‎کنم.

سپس گزیده‎ای از فیلم مستند « برای کتاب‎هایم» به کارگردانی رضا حائری به نمایش درآمد.

نخسین سخنران این مجلس سیدعبدالله انوار بود که از پوری سلطانی و کتابداری ایران سخن گفت:

دربارة بانوی فرهیخته و کتابدار والامقام ایران سرکار خانم پوری سلطانی اگر قلم شکستهام یاری بیان یک از صد محسنات ایشان برآید، از این قلم بیحد شکرگزار خواهم بود. چه آن توانسته است برای این شکستهقلم در این پایان عمر از این دریای حسن دُریابی کند و برای نویسندة فقیر و مسکین آن ذکاتی فراهم آورد.

باری:

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح این رشک ملک

بهواقع این بانوی والامرتبه مَلَکی است در بین آدمیان و همین تلبس به لباس آدمی است که فلک سنگ جفا را با بیرحمی هر چه تمامتر تا آنجا که توان داشته بر سر او کوبیده است و فقط همین خصلت مَلَکی اوست که توانسته او را در برابر این جفای اهریمنانة فلک بایستاند و او بدون شکوهای این رنجها را صبورانه تحمل کند و گذشت عمر را با بهترین انیس یعنی کتاب و کارهای راجع به کتاب همراه نماید.

او در عنفوان جوانی و هنوز سه ماه از زندگی مشترک با همسرش نگذشته بود که شاهد شهادت همسر نویسندة نیکاندیش خود، زندهیاد مرتضی کیوان، بهوسیلة ستمکاران وقت شد. شهادتی که نهتنها ضربة شدید به پیکر زندگی این بانوی مفخم زد بلکه ضربهای سخت بر پیکر هنر نویسندگی این مُلک نیز پرداخت. چه مرحوم کیوان از نویسندگان خوشقلم ادب فارسی بهشمار میآمد.

خانم سلطانی چون با این شهادت ناهنجار مواجه شد، بر این رفت که دست به کاری یازد که خواست شوی شهیدش را نیز همراه داشته باشد. پس آن را در کار کتابخانه و کتابداری دید. بالنتیجه به آموزش فنّ جدید کتابداری نو پرداخت و با این پردازش از جملة افرادی گردید که فنّ جدید کتابداری را به کتابخانههای ایران برد. او از سویی به تربیت کتابدار پرداخت و از سوی دیگر دست به انتشار نشریاتی در این فن یازید که کارستانی در فن کتابداری آن هم در درجة بالا بود. باید به نشریات او در فنّ کتابداری رجوع کرد تا متوجه شد این نوشتهها چه معضلاتی را از پیش پای کتابداران برداشته است. زیرا کتابخانههای ایران قبل از ورود این کتابداران نوآموخته و متخصص جز مخزن تودة کتاب چیز دیگری نبود و خبر از وصف کتاب و نظم آن به بهترین نظم برای دسترس قرار دادن طالب کتاب نداشت. کتابدار قدیم را هیچگاه سروکار با نشر انبوهی کتاب و حرکت پیچیدة این تودة انبوه در کتابخانه نبود و بههیچ روی بر این اندیشه نمیرفت که چگونه به وصف کتاب و طبقهبندی آن پردازد تا آن در اسرع وقت و از اسهل طریق رفع نیاز طالب کتاب کند. در حد نهایی اگر به توصیف و طبقهبندی کتاب دست میزد کارش چون کتاب کشفالظنون میشد. زیرا کتابدار قدیم با نشری از کتاب آشنا بود که در سال نسخه یا نسخی از کتاب به مخزن میرسانید که بهوسیلة کاتب یا کاتبانی عرضه میشد که کار هر یک از دیگری با سلیقة کاتبانش متمایز میگردید. او هیچگاه مواجه با نشری نمیشد که در ساعتی بهوسیلة ماشینهای محیرالعقول چاپی صدها نسخه از کتابی متبّع از یک نحوة کتابت عرضه میشدند. مسلّم و مسجّل است توصیف و طبقهبندی کتابهای عرضهشده در زمینههای مختلف دانشهای بشری امروز از طریق کتابداران جدید با توصیف کتب و عرضه و طبقهبندی آنها از دانش محدود زمان گذشتة بشری بهوسیلة کتابداران قدیم اختلاف را از زمین تا آسمان دارد. تا کتابدار در کتابخانههای جدید نباشید و با این انبوه در کمیت و با اختلاف انبوهتر در کیفیات کتب سر و کار پیدا نکنید متوجه نخواهید شد سرکار خانم سلطانی و نظائر ایشان با چه معضلاتی سر و کار داشته و در گشودن گرههای فروبستة آنها چه موفقیتهایی نیز داشتهاند.

خدایش نیکو داراد که بس فرشتهبانویی و فرهیخته کتابداری است. به منه و کرمه

سخنران بعدی دکتر نوش آفرین انصاری بود تا از « پوری عزیزش » سخن بگوید :

خدمت استادان و همکاران گرامی سلام عرض میکنم، بهخصوص که جلسهای است چندمنظوره برای نکوداشت هفتادوهفتمین سالگرد تأسیس کتابخانۀ ملّی، دهمین سالگرد افتتاح ساختمان جدید و تجلیل از نیم قرن تلاش استاد گرانقدر خانم پوراندخت سلطانی و بزرگوارانی در جلسه حضور دارند که مدتها بود آنها را زیارت نکرده بودم.

همواره از اینکه در طول زندگی، با دو بانوی بزرگوار که به این سرزمین خدمتهای بسیار کردهاند نزدیک بودهام، برخود بالیدهام. در سال 1342، با توران میرهادی و در سال 1345، با پوری سلطانی آشنا شدم و با هر دوی آنها، که یکی در حوزۀ تعلیم و تربیت و دیگری در حوزۀ کتابداری و اطلاعرسانی برگردن ایران و ایرانی حق دارند، ارتباط نزدیک داشته و دارم.در طول دهههای گذشته، ساعتهای بسیاری را در باب مسائل گوناگون عمومی و خصوصی باهم سخن گفته و تبادل تجربه کردهایم؛ و بسیار پیش آمد که من در حضور یکی از این دو به دیگری فکر کردم و پیامآور حس نزدیکی و دوستی این دو نسبت به هم بودم. در این چند دقیقه، به تعدادی از موارد تشابه این دو دوست گرانقدر اشاره میکنم.

- هر دو ایران و فرهنگ ایرانی را بسیار گرامی میدارند.

- هر دو غرب و فرهنگ غربی را بهخوبی میشناسند.

- هر دو مدیرانی لایق، تأثیرگذار و انسانسازند.

- هر دو به فرهنگ مشارکت اعتقاد دارند و همکاران بسیاری را در این راه آموزش دادهاند.

- شخصیت نافذ و تأثیرگذار هر دو زندگی افراد زیادی را تغییر داده است.

- سبک نوشتار هر دو روشن، صریح و بدون پیرایه است. مقالههای خانم سلطانی درکتاب فرصت حضور (1383) و نوشتههای خانم میرهادی در باب فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان نمونههای بارز تسلط و احترام این دو نسبت به موضوع و به خواننده است.

- هردو سرپرستی کارهای سترگ و دشوار را که از دیگران برنمیآمد انتخاب کردند. از آن جمله میتوان به سرعنوانهای موضوعی فارسی، گسترشهای ردهبندی و مستندسازیها در مورد خانم سلطانی و فرهنگنامۀ کودکان و نوجوانان در مورد خانم میرهادی اشاره کرد.

- هر دو با اراده، پشتکار و خستگیناپذیری باورنکردنی در حل مشکلات و نیل به هدف پایداری و راهگشایی میکنند.

- پایبندی هر دو نسبت به رعایت اخلاق فردی و اجتماعی زبانزد خاص و عام است.

- زمانی که در محل کار حاضر میشدند، چهرهشان همواره گشاده و در اتاقهایشان بهروی همه باز بود تا دستگیر نیازها و حلال مشکلات گوناگون جامعه باشند.

- هر دو جامعۀ مدنی و کار اجتماعی داوطلبانه را باور دارند. نمونۀ بارز آن فعالیت پنجاهوسهسالۀخانم میرهادی در شورای کتاب کودک و فعالیت خانم سلطانی طی سالهای طولانی در انجمن کتابداران ایران است.

- هر دو در زندگی با غمهای بزرگ زیستند، بهتعبیری غم را رام و آن عزیزان ازدستهرفته را در زندگی با خود همراه کردند.

سخن خود را با ذکر خاطرهای که نشاندهندۀ ذرهای از عشق خانم سلطانی به حرفه است به پایان میبرم.

چندین سال پیش، زمانی که قرار شد مرکز خدمات کتابداری به کتابخانۀ ملّی بپیوندد و با حضور کارشناسان خود این نهاد مهم فرهنگی را استوارتر کند، کتابداران مرکز از ساختمان نبش خیابان فلسطین (رستم گیو / فجر) به ساختمان سیتیر کوچ کردند. سری به آنجا زدم تا از حال و روزشان خبر بگیرم. چه غوغایی از کتاب و قفسههای از همه شکل و رنگ! تعدادی از عزیزان که امروز هم در این جلسه حضور دارند بالای نردبان گردگیری میکردند و کتاب میگذاشتند، برخی هم با روپوش کار و ماسک کتاب حمل میکردند. در این میان پوریخانم را دیدم، رهبر این حادثۀ بزرگ! بهراستی شاید هیچکس در ایران بیشتر از او دربارۀ اهمیت کتابخانۀ ملّی فکر نکرده، نگفته و ننوشته باشد.

دعا میکنم که روزی قدر خانم پوری سلطانی را بهدرستی بشناسیم که این کار با تندیس و مجلس چندان میسر نمیشود. تنها راه، تولید و انتشار اطلاعات دربارۀ زندگی و دیدگاههای ایشان از یکسو و استفاده از آثار تولیدشده از سوی دیگر است. آنان که سکاندار کشتی فرهنگی این سرزمین خواهند شد باید سازندگان پیشین حرفه را بشناسند. بهنظرم میتوان از دانشگاه آغاز کرد، چرا نباید درس یا درسهایی در حوزۀ «پیشکسوتشناسی» یا تاریخ معاصر کتابداری و اطلاعرسانی در ایران تدریس شود؟ بیگمان نوشتن پایاننامه یا انجام پژوهش دربارۀ اندیشۀ برخی شخصیتهای معاصر از جمله خانم سلطانی میتواند بسیار مفید و راهگشا باشد.

پوری عزیزم، خوشحالم که حالت کمی بهتر است و چه خوب که من نیز امروز در جمع بزرگی از دوستدارانت در کنارت هستم، در کتابخانۀ ملّی که برای تو، بهخاطر ایران، آنقدر عزیز است و برای همۀ کتابداران و فرهنگدوستان نیز جز این نیست.

پس از آن نوبت به بهاءالدین خرمشاهی رسید تا با این عنوان به سخنرانی بپردازد : پوراندخت‎نامه

در این نوبهار، دلخوشی خویشان، دوستان و سپاهی از شاگردان استاد بزرگ و پایهگذار کتابداری علمی و امروزین ایران، عافیت و سلامتیابی سرکار خانم پوراندخت سلطانی شیرازی است.

ای خونبهای نالة چین خاک راه تو

خورشید سایهپرور طرف کلاه تو

_

با هر ستارهای سروکارست هر شبم

از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو

_

یاران همنشین همه از هم جدا شدند

ماییم و آستانة دولت پناه تو

(حافظ ـ با حذف بعضی بیتهای میانی)

نزدیک به نیم قرن از آغاز خدمات علمی آموزشی ـ پژوهشی این مهربانوی بزرگ میگذرد. امروزه شاگردان دورههای اولیة تدریس او اغلب خود استادان رشتة کتابداری هستند. دهها متن مرجع کتابداری یا مستقیماً یا با همکاری یا رهنمایی او تدوین و تألیف یافته و کتابهای علمی امروز ما را همتراز پیشرفتهترین کشورهای جهان ساخته است: فهرست مستند مشاهیر، فهرست عظیم سرعنوانهای موضوعی دوزبانی، دانشنامة کتابداری، دایرةالمعارف کتابداری، گسترش ردهبندی دیویی، ترجمة ردهبندی دهدهی دیویی، قواعد فهرستنویسی آنگلوآمریکن، گسترش بخش مربوط به اسلام و ایران، ردهبندی کتابخانة کنگره، گسترش ردهبندی فلسفة اسلامی/ ایرانی، گسترش ردهبندی ادبیات فارسی، راهنمای مجلات ایران و شاید ده متن اساسی یا تأسیسی دیگر، که هیچیک از آنها در زمانی که بنده و کامران فانی در دورة کارشناسی ارشد گروه کتابداری دانشکدة علوم تربیتی دانشگاه تهران، در چهل و چند سال پیش، یعنی سالهای اولیة دهة 1350 در محضر خانم سلطانی، خانم دکتر نوشافرین انصاری (مدیر شورای کتاب کودک و از سرپرستان فرهنگنامة کودکان و نوجوانان) و دکتر علی سینایی و چند استاد خارجی درس میخواندیم، تدوین و طبع نیافته بود، و تدوین بعضی از آنها ـ بهویژه فهرست سرعنوانهای موضوعی ـ بیش از دو دهه زمان برده است.

بیش از چهل سال سختکوشی و آهسته و پیوسته کاری این استاد بزرگ و گروهی اندکشمار اما کاری و کارا از همکاران ایشان، ابتدا در مرکز خدمات کتابداری و سپس کتابخانة ملی، کتابداری ایران را به طرز علمی به طراز جهانی رسانده است. ناگفته نماند که تأسیس انجمن کتابداران ایران و نشریهاش و گسترش آموزش عالی کتابداری در کشورمان از سطح کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد تا دکترا نیز حاصل همت عالی و حمایت متعالی ایشان بوده است. و حتماً در دیجیتالسازی کتابخانه و مرکز اسناد ملی ایران هم مشورت و همکاری داشتهاند.

در سطح جهان هم اینهمه کارایی و کوشایی نادر است. ایشان یک اثر معروف غیرکتابداری هم دارند، یعنی ترجمة هنر عشق ورزیدن، اثر اریک فروم که به حدود چاپ سیام رسیده است.

همکاران و دستیاران خانم سلطانی بسیارند، اگر بخواهم فقط از یکی نام ببرم کامران فانی است که خود از استادان پژوهشی و بی تعریف و تعارف بزرگترین و پرکارترین مرجعنگار سی و چند سال اخیر است. اگر از بزرگان دیگر نام نمیبرم، قصور و تقصیر از من است که پروای آن دارم که مبادا اسمی را از قلم بیندازم. و برای جبران این قصور در همینجا به انجمن کتابداران ایران پیشنهاد میکنم که «فرهنگ زندگینامة کتابداران» را طراحی و تدوین کنند. و در این راه تردید ندارم که از مشاورة عالی این استادان بزرگ: سرکار خانم سلطانی، و کامران فانی و همچنین از حمایت کارساز دکتر سیدرضا صالحی امیری ـ ریاست کتابخانه و سازمان اسناد ملی ایران ـ برخوردار خواهند شد.

در پایان، و قبل از درج 3 قطعه شعری که در بیست سال اخیر برای استاد عالیمقام خانم پوراندخت سلطانی سرودهام، از همت و فرهنگسازی دوست و برادرم دانشورم جناب آقای علی دهباشی که پروندة ارزشمندی برای خانم سلطانی، در نشریة ارجمند بخارا، تدوین کردهاند، سپاسگزارم.

برای مهربانوی کتابداری ایران

خداوندا سلامت دار پوراندخت سلطانی

که استاد بزرگم هست، همچون کامرانْ فانی

چهل سال است و بیش استاد من این مهربان بانو

کُتُبداری ما کم دیده مانندش مهین بانی

دلم سرشار از مهرش به پاس مهربانیهاش

که سختیهای عالَم را برایم ساخت آسانی

به غیر سختکوشیهای علمی نیست در ذاتش

بدیل[1]اش کم توانم یافت شاید غیرِ خاقانی

قریب شصت سال از عمر در تدریس و تحقیق است

چو خورشیدی سراپا مهربانی، نور افشانی

هزار و سیصد و پنجاه دانشجوی او بودم

همین تعداد دانشجوی دیگر داشت تا دانی

حیات علمی ناچیز من مدیون او باشد

بسی مرهون او هستند روشنفکر ایرانی

یکی از برترینشان همسر او مرتضی کیوان

که بهر او غزل دارم که با اندوه میخوانی

کلاسش مجمع فضل و کلامش نیک فرمایی

ریاستهای او نبود به غیر از نیک فرمانی

بگویم گرچه بدرودی، نمیگویم وداع او

خداوندا سلامت دار پوراندخت سلطانی

تهران، فروردین 1394

سایة شعری در کنار شعر سایه

(برای مرتضی کیوان)

چه داستان غریبی هزاردستان گفت

ز درد و داغ ندانم یک از هزاران گفت

چه برگها که فرو ریخت از درخت امید

ولیک سروْ سخن با من از بهاران گفت

شنیدهام که سرِ خاکِ دوست نتوان رفت

و درد خویش به سنگ صبور نتوان گفت

دلم شکست و فرو ریخت، مثل شیشه ز سنگ

شکستهدل نتوان تسلیت به یاران گفت

به شعر خواجه پناه آورم ز دلتنگی

که مشکلات مرا شعر خواجه آسان گفت

«نشان یار سفر کرده از که پرسم باز

که هرچه گفت بَریدِ صبا پریشان گفت»

«حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

حکایتی است که از روزگار هجران گفت»

حدیث درد جدایی ز جرگة یاران

کدام نای به از مرتضای کیوان گفت

ز خویشتن تهی از آرمان خود سرشار

ز جان نگفت، ولی در عوض ز جانان گفت

حدیث درد نگویم مگر به پوراندخت

که ابر دردِ دل خویش را به باران گفت

3/4/1374

سلطانی و فانی

دودل بودم یکی دادم به یارم کامران فانی

دوم را بیقماری برد پوراندخت سلطانی

شتابم نیست تابم نیست، تردید و تأمل هست

به دست اینچنین یاران ولی دل میدهم آنی

جهانبانی نصیب دیگران بوده است و بادا باز

مرا شغل غریبی هست جانبخشی و دلبانی

سه احمد رفت، بعد از آن مشیری رفت و ما ماندیم

ز پا افتاده آن هم در صفی پرپیچ و طولانی

و جای مادر عارف عجب خالیست در این جمع

«مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی»

بیا تا قدر یکدیگر از این هم بیشتر دانیم

که رسم بیوفاییهای این دنیای دون دانی

نه آداب و ادب خواهد حدیث درددل گفتن

که از چون من توقع نیست آیین سخندانی

دل خود را گزارش میکنم با اهل دل ساده

که باباطاهرم خوشتر بود امشب ز خاقانی

اگر حافظ بزرگ آید، همو انسان کامل نیست

که باید دید او را کاملاً انسان و انسانی

عراقی میتوانم گفت و یا هندی و شعر نو

ولی شوخی نباید کرد با سبک خراسانی

در این جمع سخندانان، سزا نبود غزلگویی

در این جمع خوشآوایان روا نبود غزلخوانی

غرض از شعر، بیرونریزی شور است و شیدایی

وگرنه میشوی در آه و بغض خویش زندانی

اگر اوج سخن هم تا عطارد بود یا کیوان

چه ارجی داشت جای یادی از جانبخش کیوانی

ز دانشنامه و آنگاه سرعنوان موضوعی

دلم شد مست تاکستانی از انگور شاهانی

ز حق خواهیم دریابندری سرمست و سالم باد

که افزاید ز شیرینخندهاش شوری به مهمانی

به پوراندخت شد ختم سخن این مهربان بانو

توانا باد روح و جسم او این پرتوان بانی

بهارش بیخزان بادا که سروی اینچنین کم هست

مبادا سایهاش کم از سر ایران و ایرانی

اواخر خرداد 1381

در خاتمه خرمشاهی یک رباعی برای بخارا خواند :

ای بخارا شاد باش و دیرزی

هر کار به بار با مدارا آمد     با یاری ملی همار آورد

صد سال زید علی دهباشی که امروز دویستمین بخارا آمد

آخرین سخنران این شب بخارا کامران فانی بود که از « بانوی بهشتی» حکایت کرد:

آشنایی با استاد ارجمندم خانم پوری سلطانی، یکی از برجستهترین و اثرگذارترین چهرههای علمی و فرهنگی روزگار ما، بزرگترین رویداد زندگیم بود. در 1350 پس از فارغالتحصیل شدن از دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه تهران تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل رشته کتابداری را انتخاب کنم و رشته الفت با کتاب را از دست ندهم. پس از قبولی در دانشکده کتابداری، در مرکز خدمات کتابداری که از مراکز جدیدالتأسیس وزارت علوم بود و بیشک بزرگترین نقش را در بهبود و گسترش علوم کتابداری و کتابخانههای ایران داشت استخدام شدم. در همانجا بود که نخستین بار از نزدیک با خانم سلطانی آشنا شدم، دیداری سرشار از لطف و محبت که تأثیری عمیق و ماندگار در من گذاشت. من از این بخت بلند برخوردار بودم که سالهای بسیار از نزدیکترین همکاران ایشان باشم، و بسیاری از این سالها در کنار او در یک اتاق، چه موهبتی بالاتر از این.

خانم سلطانی بیگمان در حوزة علم کتابداری و اطلاعرسانی شخصیتی یگانه و منحصربهفرد است. چه در ایران و چه در جهان شناختهشدهترین کتابدار ایرانی است. با 50 سال حضور مداوم و مستمر توانست بیش از همه کتابداری نوین را در ایران بنیانگذاری کند، گسترش دهد و شکوفایی بخشد. گذر از کتابداری سنتی به کتابداری جدید، گذر از سنت به تجدد، در رشته علم کتابداری بسیار دیرتر از علوم دیگر آغاز شد. روشن بود که روش سنتی دیگر راه به جایی نمیبرد، ناگزیر از نوآوری است. در واقع تاریخ 200 سالة اخیر ایران سرنوشت و سرگذشت پر فراز و نشیب دلسوختگانی است که میکوشیدند علیرغم گذشتهای پربار و غنی اما ناکارآمد، راهی تازه بیابند. این از بخت بلند کتابداری نوین ایران بود که خانم سلطانی با آن همت و پشتکار و پیگیری و عشق و ایثار شگفتانگیز در مرکز و کانون این گذار و گذر قرار داشت. اینگونه رویدادها فقط یک بار در تاریخ اتفاق میافتد و نظیری برای آن نمیتوان یافت. خانم سلطانی مجموعه مقالات کتابداری خود را فروتنانه «فرصت حضور» نام نهاده، ولی بواقع این «نعمت» حضور ایشان است که به دنیای کتابداری ارزانی شده بود.

خانم سلطانی در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده بود، مدتی هم در انگلستان، زبان و ادبیات انگلیسی خواند، چندی هم به فرا گفتن زبان «سریانی» پرداخت. به ایران برگشت و در سال 1344 در کتابخانه مرکزی کتابدار شد. تا اینجا هیچ اتفاق نوظهوری رخ نداده بود تا سال «معجزهآسای» 1347 پیش آمد. در این سال با کمی پیش و پس سه نهاد مهم به وجود آمد که سرنوشت کتابداری ایران را بکلی دگرگون کرد: گروه کتابداری دانشگاه تهران تأسیس شد. انجمن کتابداران ایران شکل گرفت و مرکز خدمات کتابداری آغاز به کار کرد. در آن سالها جز تعدادی معدود کتابدار تحصیلکرده دانشگاهدیده در خارج، کتابدار دانشآموخته دیگری نبود. هیچ متن کتابداری وجود نداشت، درواقع اثری از کتابداری نوین در ایران دیده نمیشد. البته در این میان کارهایی جستهگریخته به همت برخی کتابداران قدیمی انجام میگرفت که پاسخگوی نیازها نبود. بار اصلی این تحول و تغییر البته به دوش مرکز خدمات کتابداری بود که از امکانات بهتر و بیشتری برخوردار بود. در همینجا بود که خانم سلطانی به عنوان سرپرست گروه علمی مرکز خدمات کتابداری نقش اصلی و اساسی را بازی کرد و با مدیریتی کمنظیر و سرشار از عشق و ایثار مبانی کتابداری نوین ایران را پی افکند و به تدوین قواعد و علم کتابداری، بهویژه در حوزه فهرستنویسی کتابهای فارسی همت گماشت. در سال 1357 یعنی پس از گذشت ده سال، کتابداری نوین ایران به گفته استاد ایرج افشار «العشرة الکلامة» (به تعبیر قرآنی) شد و چهره امروزین به خود گرفت.

در 1360 مرکز خدمات کتابداری همراه با مدیر دلسوزش خانم سلطانی به درخواست خود به کتابخانه ملی پیوست که البته از اول هم جای واقعیش همانجا بود. کتابخانه ملی در تاریخ 70 سالهاش فراز و فرودهای بسیاری دیده، بسیاری آمدند و دیر یا زود رفتند. به گذشته که مینگریم میبینیم چه زود گذشته، تنها یاد و خاطرهای از آن مانده که گاه مبهم و تار و گاه روشن و واضح به جای مانده است. سالهای قبل از انقلاب، کتابخانه ملی یک کتابخانه عمومی تقریباً فراموششده بود. چند سالی پس از انقلاب هم وضع مشخصی نداشت و چشمانداز تحولی بنیادین در آن به چشم نمیخورد. تا اینکه در دهه هفتاد اساسنامه جدید کتابخانه تصویب شد. برنامه ساختن بنای جدید کتابخانه ریخته شده بود و امید به آیندهای روشن هویدا گشت. کتابخانه ملی در آستانه یک تحول اساسی و دورانساز بود و اینهمه البته مدیون بانوی مشعلدار کتابداری نوین ایران، خانم سلطانی بود که در این میان نقش اصلی و اساسی را به عهده داشت. بنا بود یک عمر تجربیات ارزنده او به ثمر بنشیند. امری که اینک به شاگردانش سپرده شده بود تا راه او را دنبال کنند و در تحققش بکوشند. توصیه او به آنان این است که: حرفهای که انتخاب میکنید با عشق و ایثار و دلبستگی به آن بپردازید. با تمام وجود، خود را وقف آن کنید. این دلبستگی بیشائبه و شورانگیز در سراسر زندگی خود او همواره جلوهگر بود و همین چهرهای چنین اثربخش و ماندگار از او ساخته است. هر رشتهای بهویژه در آغاز بهوجود آمدنش نیاز به شخصیتی اسطورهای دارد تا دیگران آن را الگو و اسوه خود قرار دهند و به آن اقتدا کنند. چهره امروز خانم سلطانی را اینک هالهای از تقدس فرا گرفته است. هالهای که حرمت و احترام میطلبد. من چنین برداشتی را بهویژه در میان کتابداران جوانی دیدهام که به دیدن او میآیند و شیفتهوار گرد او میچرخند. امروزه در دنیای الکترونیک، الکترونها مسؤول ثبت و ضبط دادهها و دانستنی‌‌ها هستند. اما در پس پشت میلیاردها الکترون که شیفتهوار میچرخند ذهن انسان برنامهریز و برنامهنویس دارد که به آنها میآموزد چگونه کار کنند. در ایران در دنیای کتابداری این ذهن والای خانم سلطانی است که چنین نقشی بازی میکند.

کتابداری، علوم کتابداری و اطلاعرسانی، علم اطلاع و دانششناسی، به هر نامی که میخواهید و میخوانید همواره خود را مدوین خانم سلطانی میداند. اما این فقط کتابداران اطلاعرسان نیستند. همه شیفتگان ایران و فرهنگ ایرانی وامدار اویند. نقش او و حضور پرمهر او هرگز فراموش نخواهد شد و همواره پایدار خواهد ماند.

سپس گروه موسیقی سرو آزاد قطعاتی را اجرا کرد: پوریا اخواص ( آواز)، علی مصطفوی ( تار) ، حمیدرضا آفریده ( کمانچه) ، امیر محمود صفرپور ( تنبک).

پس از اتمام موسیقی علی دهباشی به نمایندگی از جمع حاضر از استاد سایه تقاضا کرد که چند کلمه‎ای از پوری سلطانی بگوید و امیرهوشنگ ابتهاج چنین گفت :

پوری سلطانی برای من جان جانان است، یعنی مرتضی کیوان . از کیوان چه می‎توانم بگویم . فقط چند نکته ظریف درباره وصیت‎نامه‎ای است که از او به جا مانده. وقتی کیوان این وصیت نامه را می‎نوشت، از سرنوشت خود خبر داشت و می‎دانست چند ساعت دیگر نخواهد بود. اما در دستخط او هیچ ارتعاشی نمی‎بینیم . او که حتی عادت داشت وقت خواندن روزنامه‎های کیهان و اطلاعات غلط‎های آنها را تصحیح می‎کرد. حتی تشدید « اما » را هم می‎گذاشت. این وصیت‎نامه را نیز طوری نوشته که انگار می‎خواهد نامه‎ای معمولی بنویسد.

نکته دوم درباره این وصیت‎نامه نگرانی او نسبت به همسری است که هنوز بیش از دو سه ماه از ازدواجشان نمی‎گذرد. پوری سلطانی همیشه دردهای ماهانه‎ای داشت که عذابش می‎داد و دکترها به او گفته بودند که پس از ازدواج خوب می‎شود و در اینجا مرتضی کیوان که نمی‎خواهد به همسر جوانش بگوید که پس از من ازدواج کن، چرا که خود را مالک او نمی‎داند که بخواهد چنین چیزی به او بگوید، با ظرافت می‎گوید، " پوری جان فکری هم به حال دردهای ماهانه‎ات بکن" .

و نکته سوم درباره تاریخ مرگ مرتضی است. در پایین این وصیت‎نامه تاریخ 26 مهر 1333 آمده، اما وقتی کیوان این وصیت نامه را می‎نوشته به این نکته توجه که شب از نیمه گذشته و نخستین ساعات بامداد بیست و هفتم است.بنابراین تاریخ مرگ کیوان 27 مهر 1333 است و نه 26.

اما مدام سنگ قبر کیوان را می‎شکستند و ما برای خود علامتی داشتیم تا نشانی از گور او داشته باشیم و بتوانیم بر سر گورش برویم. بعد آنجا را خراب کردند و جایش بوستان درست کردند و بعد هم بوستان را ویران کردند و جایش ساختمان ساختند. وقتی آن بوستان را ساختند من این شعر را روی بشقابی نوشتم و به پوری هدیه کردم :

ساحتِ گور تو سروستان شد

ای عزیز دلِ من

تو کدامین سروی.

سرانجام نوبت به پوری سلطانی رسید تا با دوستداران خود سخن بگوید:

با سلام و عرض ادب خدمت اساتید محترم، بزرگان، نام‎آوران و دوستان عزیز حاضر در این جمع، چه آنها که از قبل می‎شناختم و چه آنها که افتخار آشنایی‎شان را در این گردهمایی پیدا کردم. کاش می‎توانستم خود را سرسوزنی سزاوار این همه مهربانی و لطف بدانم و جوابگوی محبت‎هایتان باشم.

هرگز سخنران خوبی نبوده‎ام و قصد هم ندارم وقت ارزشمند شما را با حرف‎های تکراری بگیرم. ولی دلم می‎خواست بدانید که تنها چیزی که در تمام این سال‎های سخت و پرتلاطم به من قوت ایستادگی داد، عشق به مردم سرزمینم بود. حالا هم که ناتوان و رنجور در حضور مهربان شما ایستاده‎ام، بسیار خوشحالم که نقشی، هر چند کوچک، در پیشرفت کتابداری ایران داشته‎ام. کتابخانه‎ ملی را مثل بچه‎ام دوست داشتم و هنوز هم دلم برایش می‎تپد و شور می‎زند.

کتابخانه‌ها، به ویژه کتابخانه ملی که مادر سایر کتابخانه‎ها محسوب می‎شود، پشتیبان همه فعالیت‎های فرهنگی و آموزشی هر کشور است. افسوس که هنوز این مسئله برای بسیاری از مسئولان ما نامفهوم است. همه دوستان دست اندرکار شاهدند که چگونه توانستیم زیربناهای کتابداری نوین را با دست‎های خالی در ایران بسازیم و آن چنان موفق عمل کردیم که بارها از طرف مجامع بین‎المللی کتابداری جهانی مورد تشویق و تمجید قرار گرفتیم.

اما من هنوز ناامید نشده‎ام و انتظار دارم جوانانی که رشته کتابداری را به عنوان حرفۀ خود انتخاب کرده‎اند، بدانند در چه راه مقدسی قدم گذاشته‎اند و آرزو دارم با عشق و آگاهی و بردباری، موانع را از سر راه بردارند و مدیرانِ موفقی برای مبارزه با جهل و بی‎عدالتی باشند.

سایه جان من و آقایان فانی و خرمشاهی عزیز و نازنین و خانم‎ها دکتر نوش آفرین انصاری، دوست و همکار دیرینه‎ام و فریده رهنما، همراهِ یگانۀ همه زندگیم و نیز جناب استاد انوار و استاد مجتبایی عزیز که با همه گرفتاریهایشان در این جمع حضور یافتند، گرچه مرا شرمنده کردند ولی برایم افتخار آفریدند. و نیز با نهایت امتنان از مجله بخارا، به سرپرستی آقای دهباشی عزیز و سخت‎کوش که اکنون دویستمین شمارۀ مجله را منتشر کرده‎اند، تبریک می‎گویم. خوب می‎دانم در این شرایط، استمرار در انتشار یک مجله وزین چقدر سخت است و چه جانی از آدم می‎گیرد.

جناب آقای دهباشی، از این که شبی فراموش نشدنی برایم ساختید سپاسگزارم.

برای همه شما عزیزان روزگاری خوش و عمری با عزت و سرافرازی و جهانی پر از صلح و آرامش آرزو می‎کنم.

پوری سلطانی

17 خرداد 1394

 


[1])«بدیل» نام خاقانی و لقب او افضلالدین است.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692