• خانه
  • جوایز ادبی
  • کتابفروشی تعطیل شد، کتابخوانی نه/ در سوگ تعطیلی کتابفروشی نشر مثلث

کتابفروشی تعطیل شد، کتابخوانی نه/ در سوگ تعطیلی کتابفروشی نشر مثلث

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

آرتنا: لیلا هدایت‌پور گفت: به جرأت میتوانم بگویم بیشتر کسانی که در این محل کمترین علاقه ای به کتابخوانی داشتند را کتابخوان کردیم. با مشتری ها دوست می شدیم و از معدود کتابفروش هایی هستیم که اشراف کامل به کتاب ها داریم.

 

نوشته: ابوالفضل نجاری /خبرگزاری هنر «آرتنا»

بعد از شنیدن خبر درپیش بودن تعطیلی کتابفروشی نشر مثلث با چند نفر از دوستان کتابخوان قرار گذاشتیم که سری  به این کتابفروشی بزنیم . جوی های پر آب و درختان کهنسالِ خیابان دربند ، مسیری روح انگیز فراهم کرده که باعث می شود ما از میدان قدس تا نبش ناودانک با آواز پرندگان شمرون همراه شویم . نمای خارجی و داخلی کتابفروشی با چوب طراحی شده است و کتابها که روی قفسه ها و فضای چوبی فروشگاه گویا به اصل خودشان بازگشته اند آرامشی ابدی را به خوانندگان شان هدیه می کنند. آرامشی که حاصل یکی شدن با طبیعت است و احساس ورق زدن و خواندن هستی را به انسان می دهد. علی رغم کوچک بودن مغازه،طراحی زیبا ، فضایی دلنشین ، صمیمی و گرم به فروشگاه داده است. مدیر فروشگاه که از آمدن ما خیلی خوشحال نبود به محض ورود ما تمایل داشت هر چه سریعتر سوالاتمان را بپرسیم و بعد اگر دوست داشتیم کتابها را نگاه کنیم. یک کتابفروش به خصوص اگر کتابخوان هم باشد سکوت را بیشتر دوست دارد به ویژه اینکه سکوتش را یادآوری چیزهای ناخوشایند و گفت و گو در مورد پایان نافرجام یک آرزو بشکند.
کتابفروشی نشر مثلث پنج سال پیش با مدیریت خانم هدایت پور کار خود را آغاز کرد. دو سال ابتدای کار شرایط مالی کتابفروشی خوب پیش می رفت اما در سالهای پایانی دولت دهم همه چیز به هم می ریزد . درآمد خریداران کتاب که کم می شود لاجرم فروش کتاب هم پایین خواهد آمد. از بخت خوب خانم مدیر، صاحب ملک کتابفروشی مردی فرهنگ دوست است که خیلی دربند اجارۀ مغازه اش نیست. با این حال خانم مدیر سالِ نود و سه را بدترین سال کار کتابفروشی اش می داند. سالی که یک عاشقِ کتاب و کتابفروشی را به این صرافت می اندازد که دیگر باید از عشقش دست بکشد، در غیر اینصورت عشقش به تنفر تبدیل خواهد شد و حالا او پیش از آنکه دیر شود و شاید خیلی به موقع این تصمیم را گرفته است.
چی شد که این اتفاق افتاد و شما چگونه به اینجا رسیدید؟ خانم هدایت پور هر چند با تلخی این سوال را اینگونه جواب می دهد: هر کاری که لازم بود برای جذب مردم به کتاب انجام دادیم. ما جزو اولین کتابفروشی هایی بودیم که رونمایی کتاب، شعرخوانی و نمایشنامه خوانی گذاشتیم. من به جرأت میتوانم بگویم بیشتر کسانی که در این محل کمترین علاقه ای به کتابخوانی داشتند کتابخوان کردیم. ما با مشتری ها دوست می شدیم و از معدود کتابفروش هایی هستیم که اشراف کامل به کتاب ها داریم و به مشتری کتاب معرفی می کنیم.
با مروری کوتاه بر کتابهای این کتابفروشی متوجه می شویم که کتابهایی با اعتبار بالا و با یک سلیقه مختص نخبگان و خواص انتخاب شده اند. من یک اصل مهم کتابداری که توسط رانگاناتان(کتابدار معروف هندی) پیشنهاد شده بود را به خانم مدیر یادآوری می کنم که « هر کتابی خواننده اش و هر خواننده ای کتابش» ، اما خانم کتابفروش با نظر رانگاناتان موافق نیست و می گوید: من فقط کتاب هایی که خودم خواستم و دوست داشتم در کتابفروشی گذاشتم . من نمیتوانم کتاب بد به مشتری معرفی کنم. من کتابی که آن را دوست نداشته باشم و نشناسم به کسی معرفی نمی کنم. ما حتی یک رمان عشقی ایرانی نداریم. شاید ما چوب کتابهای خوبمان را خوردیم.
خانم هدایت پور چند عامل را باعث این وضعیت بازار کتاب می داند: کتاب نخواندن مردم و نداشتن فرهنگ مکتوب، گرانی کتاب و وضعیت بد اقتصادی مردم، تغییر بافت محلی شمال تهران که تازه به دوران رسیده ها و پولدارهای یک شبه آن را ایجاد کرده اند و مهمترین دلیلی که به نظر او باعث جمع شدن و ورشکستگی کتابفروشی های کوچک و محلی شده است رشد کتابفروشی های بزرگ و شهر کتاب ها است. او می گوید: در تمام دنیا دولت از کاسبی های محلی حمایت می کند تا از بین نروند و آنجا هم کتابفروشی های بزرگ، کتابفروشی های کوچک را می بلعند.
در میان صحبت ها ، هر گاه کوچکترین وقفه ای پیش می آید از ما می پرسد: دیگه سؤالی ندارید؟ ، و دائم دنبال روزنه ای برای پایان دادن به این گفت و گوی تلخ و فرار از یادآوری گذشته است. می گوید لذتش را از این کار برده و اصلا ناراحت نیست که این مدت کتابفروشی کرده است. حالا هم می خواهد اینجا را به نگارخانه یا به اصطلاح آرت شاپ تبدیل کند و کارهای هنری و صنایع دستی بفروشد.
با شنیدن این خبر رنج مان از بسته شدن یک کتابفروشی تقلیل می یابد که حداقل به فست فود تغییر کاربری نداده است. هر کدام از دوستان چند کتاب با تخفیف پانزده درصدی می خریم و چند عکس یادگاری با این مغازۀ چوبی که ماه آینده اثری از کتاب در آن نخواهد بود می گیریم. خانم هدایت پور علاقه ای ندارد که در عکس مراسم ترحیم کتابفروشی اش باشد. می رویم اما در دلمان دردی ست که امید به آینده و باز شدن کتابفروشی های جدید آن را تسکین می دهد. درست در زمانی که کتابفروشی نشر مثلث در شرف تعطیلی است در نزدیکی آن و دور میدان تجریش یک کتابفروشی کوچک به نام طاهریان افتتاح شده است. یک کتابفروشی در خیابان دربند تعطیل می شود و یک کتابفروشی ابتدای خیابان دربندی راه اندازی شده است چرا که داستان کتاب هیچگاه به آخر نمی رسد و کتابخوانی همچنان ادامه دارد.

دیدگاه‌ها   

#1 مهتاب 1394-03-25 23:30
چقدر حيف......چيزي كه هميشه، اكنون، لازم داريم، فسيل مي شود براي ذهن هاي قرون آينده براي يادي مگر......كاش.....

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692