با صدای زنگ در آپارتمان، تنفسهای شکمی زن قطع شد. با دستی که نوار سبزی به دور مچ داشت چشمبندش را کشید تا چانه. سایه مرد که روی در اتاقخواب افتاد زن با دست دیگر بالش را گذاشت روی سینه. مرد خم شد. دهانش را نزدیک گوش او گرفت. زن گفت: « کی! کیه؟ » مرد دست گذاشت روی دهان او که روی آرنجها تکیه میزد و خودش را بالا میکشید. همانطور که به بالاتنه لختش نگاه میکرد، کنار او نشست و شمرده گفت: « پسرعموت با مادرش. نمیدونم کدوم احمقی در رو باز گذاشته، پاشو خیلی معطل نکن. »