داستان در بهزیستی آغاز میشود؛ مکانی که با خود حس جداافتادگی همراه دارد. دخترکی- مروارید- به انتظار مادر است، که نمیآید. انتظاری چنان مؤمنانه که هیچ نکوهشی بر آن خدشه وارد نمیکند. در اواخر رمان، مروارید و مادرش دستدردست از اهالی بهزیستی خداحافظی میکنند.