شب از نیم شب گذشته بود کوچه ها خلوت و تاریک بودند. هیچ عابری جرأت نمیکرد در آن شب قدم در کوچه بگذارد ماشین ها با سرعت در حال رفت و آمد بودند، هیچ کسی به صدای ناله آن زن توجهی نکرد، اما چرا ! تنها یک صدا همچون آهنگ در فضا پخش شد و آن هم صدای میومیو گربه ای بود که داشت به آن زن نگاه می کرد .