روز آخر آمده بودفرودگاه، ازدورديدمش. لباسش را با بي دقتي پوشيده بود. موهاي سروريشش نامرتب بودند. خيلي به ندرت پيش ميامد كه اين طورنامرتب باشد. ولي هرجور لباس مي پوشيد بهش ميامد. چشمهايش دورسالن انتظار مي چرخيد.
روز آخر آمده بودفرودگاه، ازدورديدمش. لباسش را با بي دقتي پوشيده بود. موهاي سروريشش نامرتب بودند. خيلي به ندرت پيش ميامد كه اين طورنامرتب باشد. ولي هرجور لباس مي پوشيد بهش ميامد. چشمهايش دورسالن انتظار مي چرخيد.