باز این کریم دست و پا چلفتی با آن پاهای درازش بیهوا زد زیر توپ و انداختش توی حیاط اکبر قصاب. وقتی توپ داشت قل میخورد و میرفت طرف خانه اکبر، همگی با دها باز و نفسهای حبس شده به توپ نگاه میکردیم.
باز این کریم دست و پا چلفتی با آن پاهای درازش بیهوا زد زیر توپ و انداختش توی حیاط اکبر قصاب. وقتی توپ داشت قل میخورد و میرفت طرف خانه اکبر، همگی با دها باز و نفسهای حبس شده به توپ نگاه میکردیم.