نم نم باران روی شیشه ماشین مینشست واز میان مه گاه به گاه و از جادههای پر پیچ و خم بالا رفتم. او چیزی نمیگفت. هردو میدانستیم که این آخرین سفر ما با هم خواهد بود. آخرین باری که او را به محل کارش میبردم.
نم نم باران روی شیشه ماشین مینشست واز میان مه گاه به گاه و از جادههای پر پیچ و خم بالا رفتم. او چیزی نمیگفت. هردو میدانستیم که این آخرین سفر ما با هم خواهد بود. آخرین باری که او را به محل کارش میبردم.