داستان «هدیه» نویسنده «آناند ویشنو پراکاش»؛ مترجم «گیتا بختیاری» اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

gita bakhtiarii

نم نم باران روی شیشه ماشین می‌نشست واز میان مه گاه به گاه و از جاده‌های پر پیچ و خم بالا رفتم. او چیزی نمی‌گفت. هردو می‌دانستیم که این آخرین سفر ما با هم خواهد بود. آخرین باری که او را به محل کارش می‌بردم.

تمام لحظاتی را که با هم بودیم از همان لحظه‌ای که برای اولین بار او را ملاقات کردم به یاد آوردم. چقدر هر دو با هم خوشحال بودیم! کلیشه عالی عروسی هندی فقط رابطه ما را خراب کرد. او به دین دیگری تعلق داشت اما والدینمان عشق سیری ناپذیر ما و تمایل با هم بودن را انکار کردند. خشم و اندوه من روی سرعت‌سنج ماشین منعکس شد.

آرام به من گفت: "لطفاً، آهسته برو."

نگاهی به او انداختم، در کیفش به دنبال چیزی می‌گشت.

پرسید: «لطفاً یه گوشه‌ای ماشین رو نگه دار"

بیمار به نظر می‌رسید. ماشین را زیر یک درخت گل‌مور[i] که با شکوه در کنار جاده ایستاده بود، در سرتاسر اطرافش گل می‌ریخت و زمین با برگهای قرمز ریخته شده در زیر چتر شاخه‌ها گل‌مور انگار در خون غرق شده بود، متوقف کردم. به او نگاه کردم.

"چرا خواستی ماشین رو متوقف کنم؟"

یک شیشه عطر را از کیفش بیرون آورد. برند مورد علاقه‌اش بود.

«این رو ازمن قبول کن، لطفاً فراموشم نکن، التماس می‌کنم.»

می‌توانستم چشمان او را خوب ببینم. نمی‌دانستم چه بگویم. احساس کردم قلبم در آب یخی غرق شده است.

گفتم «نه، نمی‌توانم این رو تحمل کنم عزیزم. این عطر هر روز تو رو به یاد من میاره. نمی‌تونم تمام روز این درد دوری از تو که برای همیشه از زندگیم رفتی تحمل کنم.»

قبل از اینکه حرفم را تمام کنم، اشک از چشمانش روی صورتش غلتید. این اولین بار بود که گریه او را می‌دیدم. من هم نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم که بی‌صدا راهشان را پیدا کرده بودند. دستش را در دستم گرفتم.

«لطفاً گریه نکن عزیزم.»

حرف‌هایم شکسته می‌شد. دستش را محکم گرفته بودم، مثل اینکه هرگز نمی‌خواستم او را رها کنم. پشت کف دستش را بوسیدم. قبل از اینکه لبهایم دستش را لمس کند اشکهایم بوسه بر دستش زدند. نم نم باران و مه روی شیشه جلو ماشین مثل یه پرده ما را از بقیه دنیا جدا کرده بود.

چند ساعت بعد، وقتی او را به محل کارش رساندم و برای همیشه ترکش کردم، تنها به همان مکان برگشتم. شیشه عطر، پنهان در گرۀ دستم و بویش در اطرافم؛ این بهترین هدیه‌ای بود که او تا به حال به من داده بود. ■

 

[i] گُل‌مور (نام‌های دیگر: مشعل جنگل، درخت طاووس، درخت آتش) (نام علمی: Delonix regia) یکی از درختان گرمسیری و یکی از گونه‌های گیاهان گلدار است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «هدیه» نویسنده «آناند ویشنو پراکاش»؛ مترجم «گیتا بختیاری»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692