قطرههای مغلوب جاذبه، پشت هم سنگ فرش پیادهرو را در آغوش میکشند و او به آدرس توی مشتش که خیس خالی شده نگاهی میکند. به نظر درست آمده. به طبقه سوم چشم میدوزد. از نیم ساعت پیش در شانه هایش به جز درد، تپشهایی زجرآور و نامرتب نواختن گرفته است.
قطرههای مغلوب جاذبه، پشت هم سنگ فرش پیادهرو را در آغوش میکشند و او به آدرس توی مشتش که خیس خالی شده نگاهی میکند. به نظر درست آمده. به طبقه سوم چشم میدوزد. از نیم ساعت پیش در شانه هایش به جز درد، تپشهایی زجرآور و نامرتب نواختن گرفته است.