یکی یکسره در سورنا می دمید و دیگری تند و تند، نقاره میزد و جوان هم فقط میخندید . زن دستهایش را در هم چفت کرد و با لبخندی رضایت آمیز از نواختن نوازندگان ، روبروی جوان ایستاد. یک دستش را به سر و روی او کشید و بوسه ای با صدا و کش دار از صورتش چید . بدون اینکه از او چشم بردارد،