• خانه
  • داستان «پادشاه و مار» مترجم «ابوذرشریفی زمیدانی»

داستان «پادشاه و مار» مترجم «ابوذرشریفی زمیدانی»

داستان «پادشاه و مار» مترجم «ابوذرشریفی زمیدانی»

abozar sharifi

کشور بیجارگاه پادشاهی دانا و مهربان داشت. مردم شاد بودند. اما خود پادشاه ناراحت و نگران بود. یک مار شیطانی وارد بدن پسرش شده بود .نه دارو و نه جادو نمی توانست حال پسرش را خوب کند. وقتی که شاهزاده بزرگ شد با خود گفت:به خاطر من است که پدرم نگران است.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692