گاهی برخی اتفاقات، تو را در میان هزاران هزار سوالی که هیچکس نمی تواند در پاسخ دادنشان قانعت کند، سردرگم، به حال خود رهایت می کنند. شاید اگر کمی آهسته تر قدم برداری، اندکی دیرتر تلخی های دنیا را زیر زبانت مزه کنی اما سخت و دردناک است وقتی هنوز چند گام بیشتر رو به جلو نرفته ای، مزه حال به هم زن و گسِ زندگی، تو را در اوج جوانی و عاشق بودن درهم فرو شکند و از درون، همچون تکه کاغذی مچاله شده، دور ریختنی شوی.