کنج اتاق می نشینم و به قاب عکس دو نفره امان خیره می شوم. همان عکسی که روز عروسی امان در آتلیه به ثبت رسید. طبق عادت، به استقبال هزاران فکر و خیال هایی می روم که هر کدامشان همچون خوره، مغز و روح و جانم را می خورند و ذره ذره وجودم را از بین می برند.
کنج اتاق می نشینم و به قاب عکس دو نفره امان خیره می شوم. همان عکسی که روز عروسی امان در آتلیه به ثبت رسید. طبق عادت، به استقبال هزاران فکر و خیال هایی می روم که هر کدامشان همچون خوره، مغز و روح و جانم را می خورند و ذره ذره وجودم را از بین می برند.