هی تَق تَق... اَه اَعصابم را خُرد میکند این مردک روستایی. هیزم جمع نمیکند برای شومینۀ اتاقِ اربابی، آنطور که من در داستان نوشتهام... به جایش طوری با دقت تنۀ درختِ خشکیدهای را قطعه قطعه میکند، انگار میخواهد آدمکِ چوبی بزرگی بسازد. خوب است لااقل در کارِ تابوتسازی نیست.