مرد نوازنده با دوفنجان قهوه ترک نزدیک میز زن شد. قهوه ها را روی میز گذاشت:" اجازه هست بشینم؟"
زن سرش را بلند کرد به مرد نوازنده خیره شد، دود سیگار را به آرامی بیرون داد. بعد نگاهش را از مرد گرفت و به سمت پنجره مشرف به دریا دوخت.
مرد نوازنده با دوفنجان قهوه ترک نزدیک میز زن شد. قهوه ها را روی میز گذاشت:" اجازه هست بشینم؟"
زن سرش را بلند کرد به مرد نوازنده خیره شد، دود سیگار را به آرامی بیرون داد. بعد نگاهش را از مرد گرفت و به سمت پنجره مشرف به دریا دوخت.