لب بالکن میشینی با سیگار
بغض میکنی و میخندی
دود میشی تو هر نخِ سیگار
روی آینده چشم میبندی
دنیات اندازهی اتاقته که
بشینی توشو سرخوشی بکنی
واسه فردات نقشهها بکشی
شبِ کنکور خودکشی بکنی !!
رو به آینهت بشینی حرف بزنی
مثلن با یه دخترِ دلخواه
تو خیالت باهاش قدم بزنی
توی پارک و حیاطِ دانشگاه !
زندگیتو مثِ یه نخ سیگار
پُکِ سنگین بگیر و باور کن
زندگیمون دروغی غمگینه
مثلِ اخبارِ داغِ تلویزیون !
خودکشیِ نهنگا تو کانادا
ترورِ انتحاری تو کابل !
میشینی روبهروی تلویزیون
غرق میشی تو بطریِ الکل
زندگیتو بذار تو چمدون
برو جاییکه میشه تنها بود
اونجاکه آدماش میخندن
اونجا میشه به فکرِ فردا بود