تن دلیل ِ عشق است؛
سپس، سنگری که حفاظتش میکند؛
بعد، زندانش
اما وقتی تن میمیرد،
عشق در وفوری بیامان رها میشود
همچون ماشین خودکاری که میشکند
و با طنینی ناهنجار
تمام سکهها ی اقبال را
به یکباره بیرون میپراکند
تن دلیل ِ عشق است؛
سپس، سنگری که حفاظتش میکند؛
بعد، زندانش
اما وقتی تن میمیرد،
عشق در وفوری بیامان رها میشود
همچون ماشین خودکاری که میشکند
و با طنینی ناهنجار
تمام سکهها ی اقبال را
به یکباره بیرون میپراکند
دیدگاهها
اگر تجسم لیلی نبود در منظر مجنون
نه غزلیات حافظ ماندگار می شد و نه بیستون مشهور ...
عالم عشق عالم جدایی از مادیات است
اکسیر عشق بر مسم افتاد زر شدم
افرین زیبا بود
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا