آواز عاشقانهی دختر دیوانه
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
پلک هایم را باز میکنم و همه چیز دوباره جان میگیرد
(گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات)
ستارهها هنوز در رقصاند، آبی، قرمز
و سیاهی مطلق هجوم میآورد:
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
خواب دیدم مرا به بستر بردی، طلسم شدم
برایم آوازی خواندی، جادو شدم
و مرا بوسیدی، دیوانه شدم
(گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات)
خدا از آسمان سقوط میکند، جهنم آتش میگیرد
مردان خدا، مردان شیطان خروج میکنند
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
خیال کردم دوباره میآیی، گفته بودی که میآیی
اما پیر میشوم، و نامت را از یاد میبرم
(گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات)
کاش عاشق مرغ تندر بودم
دست کم بهار که میآید دوباره غوغا میکند
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
(گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات)