شعری از «مارین سورسکو»/ ترجمه‌ی «محمدرضا ربیعیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 


راه

 

فکورانه، دست‌ها پشتِ کمرم،

بینِ ریل‌ها راه می‌روم

راه کاملا مستقیم‌ است

از پشتِ سرم

با سرعتِ زیاد

قطاری می‌آید

که چیزی از من نمی‌داند

این قطار

(زنونِ سال‌خورده شاهدم است)

هیچ‌وقت به من نمی‌رسد

چون از چیزهایی که فکر نمی‌کنند

همیشه کمی جلوترم

و حتا اگر بی‌رحمانه

از من رد شود

همیشه کسی هست

که جلوتر از آن راه برود

با سری پر از مسئله

دست‌ها پشتِ کمرش

کسی مثلِ من

حالا

وقتی هیولای سیاه

با سرعتی وحشتناک نزدیک می‌شود

و هیچ‌وقت به من

نمی‌رسد

Marin Sorescu/ 1936-1996

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692