در آغاز
آغاز سه ستاره نشانه بود
یکی خندهی نوری در میان نمایی خالی
یکی تکه استخوانی میان هوایی
چونان جسمی شکافته که اولین اشعههای خورشید را تنگ و باریک میکرد
و رموزی آتشین روی منحنی فضا
بهشت و دوزخی درهم آمیخته و تنیده در هم
آغازْ قلمرو اثری بود
سه کلمه و سه درخشش همچون لبخند
بعد از نقش شدن روی آب
مُهری زده شده روی صورت ماه
و خونی که میان درخت جوشید و
جامی که به اولین ابر رسید و نشانهای بر جای گذاشت
آغاز پایهی آتشی بود که روشنیای از یک بارقه را در هوا نهاد
بارقهای سرخ و بیپرده همچون گُل
زندگی سرخگون شد و فواره زد از میان دریاهای پرتلاطم
میان ریشهها شکفت، از میان زمین جوشید
و روغنهای سحرآمیزی که چمنها را به جلو میراند جنباند
آغاز یک کلمه بود، کلمهای از میان ستونهای حجیم نور که تمام حرفهای عدم را پریشان کرد
از میان ستونهای ابری نفسی که کلمه از آن برخاست
ترجمانی به قلب
این اولین نهادِ تولد و مرگ
آغاز یک فهم اسرارآمیز بود
که یافته و گنجانده شد در فکر
پیشتر از آنکه پژواکی به خورشید منشعب شود
پیشتر از آنکه سیاهرگها در میان غربالها تکانده شود
و این خون حیات بود که در میان بادهای روشنایی
همان شیارعشق بدیع و اصیل
پراکنده شد
Dylan Thomas/1914-1953