شعری از «محمد الماغوط»ترجمه‌ی «احسان موسوی خلخالی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:


تختی زیر باران

عشق گام‌هایی غمناک است در دل
و ملال، پاییزی میان سینه‌ها
ای کودکی که به صدا درمی‌آوری زنگ‌ دوات را در دلم
از پنجره‌ی قهوه‌خانه می‌بینم چشمان زیبایت را
در میان نسیم سرد
بوسه‌های سخت‌تر از سنگت را حس می‌کنم
ستمگری تو، محبوب من
و چشمانت دو تخت زیر باران
مهربان باش با من، ای الاهه‌ی موخرمایی
مرا آوازی ساز در دلت
و شاهینی گردِ سینه‌‌ات
بگذار ببینم عشق کوچکت را
که در تخت به فریاد می‌آید
من آن فراری‌ام با انگشتان سوخته
با چشمانی ابلهانه‌تر از مرداب
اگر ساکت و غمینم یافتی، سرزنشم مکن
که من دلداده‌ی تو ام
دلداده‌ی مویت، و لباست، و رایحه‌ی ساعدهای طلایی‌ات.
محبوب من، خشمگین باشی یا شاد
خواهش‌زای یا نه‌چندان گرم، من دلداده‌ی تو ام
ای صنوبر غمین در خون من
از میان چشم‌های شادت
می‌بینم روستایم را، و گام‌های غمینم را میان کشتزارها
می‌بینم تخت خالی‌ام را
و موی طلایی‌ام را فروهشته بر میز
با من مهربان باش، فرشته‌ی کوچک صورتی‌رنگ
می‌روم کمی‌ دیگر، تنها و سرگشته
و گام‌های غمینم
رو به آسمان دارد و می‌گرید

محمد الماغوط/1934-2006

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692