شعری از «رابرت فراست» مترجم «مژده‌کهزادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

در‌جنگلی‌زرد گون دوراهه ای بود ، دو‌راهه ای از هم‌گسیخته

و‌افسوس که‌ قادر نبودم هردو را بپویم چرا که تنها یک‌رهگذر بودم

ایستاده بر راه، مدتی طولانی به یکی‌ از آنها نگریستم تا‌ آنجا که‌در‌میان بوته زار گم شد

پس‌بی‌طرفانه‌آن دیگری را برگزیدم

شاید برای اینکه سراسر سبزپوش بود اینچنین خوب‌ می نمود

گرچه در آن صبحگاه ،خرمی هردو‌راه یکسان و یکرنگ می نمود

پوشیده از برگ، بی‌نشان از ردپا

ناغافل‌از انکه هر‌ را به دیگری می گراید ، روز دیگری وارد راه نخست گشتم

تردید داشتم دیگر بار به‌این‌ راه روانه می شوم

می گویم این را با آه که‌جایی سال ها بعد با‌حسرت به‌خود خواهم گفت

در جنگلی دو راه از هم جدا می شدند

عازم راهی گشتم که‌ کمتر رهگذری به‌خود دیده بود

و‌آن آغاز تمام تفاوت ها بود

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «رابرت فراست» مترجم «مژده‌کهزادی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692