• خانه
  • شعر
  • شعر ترجمه
  • شعر «آواز دزد دریایی» شاعر « خوسِه دِ اِسپِرونسِدا» مترجم «طوبی سلیمانی موحد»

شعر «آواز دزد دریایی» شاعر « خوسِه دِ اِسپِرونسِدا» مترجم «طوبی سلیمانی موحد»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ttoba soleimani

شعر «آواز دزد دریایی» (Canción del pirata) ، یکی از معروف­ترین اشعار دوره­‌ی رمانتیک اسپانیا، سروده­‌ی خوسِه دِ اِسپِرونسِدا (José de Espronceda)  می­باشد. محتوا و فُرم ظاهری بسیاری از آثار شاعران این دوره در تقابل با نظم و یک­دستی آثار نئوکلاسیک­ها بود و این تقابل در نظم شعری اِسپِرونسدا کاملا قابل مشاهده است. در همین شعر ما شاهد سه نظم شعری متفاوت هستیم.

به ده توپ جنگی به هر سوی آن

به باد موافق، تمام شتاب

سبک پر کشد کشتی راهوار

به جای برآشفتن سطح آّب

***

یکی کشتی دزدها نام او

ز بی باکی و پردلی، «خوفناک»

شناسند آن را همه جملگی

ز این سو به آن سوی دریا و خاک

***

درخشد به دریا انوار ماه

وزد ناله­‌ی باد در بادبان

و امواج نیلی و سیمین آب

به سستی بخیزند نرم و روان

***

به پایین کشتی رود ناخدا

بخواند به خوشحالی آواز او

به یک سوی غرب و به یک سوی شرق

و استانبول سر زد از روبرو

***

«به پیش کشتی من

تو را چه باک

نه کشتی دشمن

نه طوفان، نه دریای رام

ندارند یارای جنباندنت

نه یارای اهلی گرداندنت

***

غنیمت گرفتیم بیست مرتبه

علیرغم میل بریتانیا

و تسلیم کردند صدها دیار

به پای من آن پرچم خویش را

***

که گنج من این بی مَثَل زورق است

خدای من آزادی مطلق است

و قانون من قدرت و تُندباد

مرا موطنی غیر دریا مباد

***

به پا می کنند پادشاهان کور

به روی زمین آتش جنگ را

که تکه زمینی به چنگ آورند

که دارم من اینجا برای خودم

به پهنای دریای وحشی که کس

به قانون نیالوده بوم و برش

***

نباشد یکی ساحلی هرکجا

و نه پرچمی پر جلال و شکوه

که برحق نداند مقام مرا

نیاید ز بی باکیم به ستوه

***

که گنج من این بی مَثَل زورق است

خدای من آزادی مطلق است

و قانون من قدرت و تُندباد

مرا موطنی غیر دریا مباد

***

به فریاد «یک کشتی از ره رسد!»

نگه کن چگونه عقب می کشد

که جان در برد با تمام شتاب

که هان این منم بحر را حکمران

و خشم مرا ترس شایسته است

***

و قسمت کنم وقت یغماگری

به حق و عدالت همه مال را

نخواهم متاعی برای خودم

مگر حُسن و زیبایی ناب را

***

که گنج من این بی مَثَل زورق است

خدای من آزادی مطلق است

و قانون من قدرت و تُندباد

مرا موطنی غیر دریا مباد

***

مرا حکم اعدام امضا شده

بخندم! که تقدیر یار من است

هم او را که حکم مرا مُهر کرد

به کشتی خود بر سر دار بست

***

و اگر مرگ باید، مگر زندگی

چه دارد؟ که آن را همه باختم

همان گه که زنجیر این بردگی

چو دیوانه ای سرنگون ساختم

***

که گنج من این بی مَثَل زورق است

خدای من آزادی مطلق است

و قانون من قدرت و تُندباد

مرا موطنی غیر دریا مباد

***

مرا خوش­ترین نغمه­ی عالم است

غریو و هیاهوی باد شمال

به هم خوردن این دکل­های سست

فغان مویه ی موج­های سیاه

و بانگ بَم غرش بمب­ها

***

به آوای طوفان چو توفنده است

به غوغا و هوهوی این تندباد

بیارامم آرام و آسوده­دل

به لالایی موج دریا و باد

***

که گنج من این بی مَثَل زورق است

خدای من آزادی مطلق است

و قانون من قدرت و تُندباد

مرا موطنی غیر دریا مباد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «آواز دزد دریایی» شاعر « خوسِه دِ اِسپِرونسِدا» مترجم «طوبی سلیمانی موحد»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692