سرباز شعری از «راپرت بروک» مترجم «رُزا جمالی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

roza jamali

اگر قرارست که بمیرم، تنها از من این را به خاطر بسپارید
که گوشه ای هست در سرزمینی غریب

که همواره انگلستان‌ است و آنجاست که می‌ماند
و در آن زمین پُر برکت،مشتی خاکی نهفته ست که برکت یافته
خاکی که انگلستان آن را زاده ست،به آن شکل داده،فهم و ادراک بخشیده
و گُل و گیاهش را بدو بخشیده که دوست بداردش
و راه‌هایش را که بجوید
و این جسمِ انگلستان است که هوایش را به درون کشیده
رودخانه‌ها او را شسته اند و پاک گردانده آفتاب وطن به آن فزونی داده.


به یادآر ای قلب!
پلیدی کنار رفته ست
و کمترین اش اینست که تپش های نبضی خواهد بود درهمیشه
و تنها اندیشه ای ست که از انگلستان زائیده و از انگلستان به جا مانده
چشمانی بینا
و صدایش
رویاهایی شاد شبیه این روزِ روشن
و این شادمانی ست که از یاران او به جا مانده
که شریف است و اصیل و ناب
و به این آشتی که در دلهاست
سپهر و آسمانِ انگلستان، خودِ بهشت

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سرباز شعری از راپرت بروکفارسیِ رُزا جمالی

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692