IF I COULD NOT CRY
poet: Daniel Errico
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک درخت برفی در زمستان خواهم بود.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک رودخانه خواهم بودم که نیاز به جریان دارد.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک ماه خواهم بود، با لبخندی آنقدر بزرگ که نمیتوان آن را دید.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک پرنده در قفس خواهم بود که میخواهم پرواز کنم.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک باغبان خواهم بود که منتظر آب هستم.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک آتشفشان خواهم بود، عصبانی و آماده انفجار.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... باد خواهم بود مقابل یک انبارعلوفه، که قادر نبودم به گذشته بروم.
اگر نمیتوانستم گریه کنم ... یک الماس خواهم بود در زیرزمین، مخفی و پنهان.
اما من درخت نیستم،
یا رودخانه،
یا ماه
یا پرنده،
یا یک باغ
یا یک آتشفشان،
یا باد،
یا یک الماس
من، من هستم ■