شعر «گلدانِ شکسته» مترجم «سید جــلال محمودی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

گلدانی که در آن این گل شاه‌پسند می‌میرد

با یک ضربه بادبزن، تَرَک برداشته بود؛

ضربه‌ای دردناک:

و ناله‌ای از او  بر نیامد.

لیک اندک کبودیی از آن بر جای ماند

و این کبودی، هر روز گلدانِ شیشه‌ای را نیشی و گزندی زد

یک پیاده‌روی بی‌صدا و مطمئن،

و گردشی مملو از آرامش.

آب تازه گلدان، قطره قطره روزنه‌ای برای سَیَلان یافت،

عصارۀ گلها جاری شد؛

هنوز هیچکس بویی از آن نبرده است؛

لمسَش نکنید، شکسته است.

غالباً دست‌هایی که ما دوست می‌داریم،

به محض لمسِ قلب، آنرا کبود می‌کنند؛

 و بعد، قلب از درون متلاشی می‌شود،

و گُلِ عشق‌اش «نیست» می‌گردد.

پیوسته در چشمِ عَالم، سالم و دست نخورده،

حسِّ بالندگی و گریه دارد در هر جایی

زخم‌اش زیبا و کاری؛

او شکسته است، لمسَش مَکنید.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «گلدانِ شکسته» مترجم «سید جــلال محمودی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692