شعری از«شارل بودلر» ترجمه «آسیه حیدری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

آسمان آشفته

چشمان رازناک شرجی‌ات
آبی است؟ سبز یا رنگ خاکستر؟
که هی مهربان می‌شود؛ زیبا می‌شود، هی وحشی
هی درخود می‌تاباند رخوت و پریده رنگی آسمان را

مثل این روزهای سفید، معتدل و درپرده ای تو
که با گریه قلب‌های افسون شده آب می‌شوند
وقتی آشفته از دردی نامعلوم که می‌چلاندشان
جان‌های بیدار بیدار
ریشخند می‌کنند روح به خواب رفته را

گاه به این افق‌های قشنگ می‌مانی
که خورشیدها را

در فصل‌های مه گرفته می‌افروزد
تو! چشم انداز نمزده! چه می‌درخشی!
به شعله می‌کشی
پرتوهای آمده از آسمانی آشفته را

آی تو! زن خطرناک! اقلیم اغواگر!
هم برفَت، هم یخ ریزه‌هایت را می‌ستایم
از این زمستان کینه توز آیا
لذت‌هایی بُرّنده تر از شیشه و آهن
نصیبم خواهد بود؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692