• خانه
  • شعر
  • شعر ترجمه
  • شعر «چون نمی توانستم برای مرگ منتظر بمانم » شاعر «امیلی دیکینسون» مترجم «نگین کارگر»

شعر «چون نمی توانستم برای مرگ منتظر بمانم » شاعر «امیلی دیکینسون» مترجم «نگین کارگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر «چون نمی توانستم برای مرگ منتظر بمانم » شاعر «امیلی دیکینسون» مترجم «نگین کارگر»

چون نمی توانستم برای مرگ منتظر بمانم
او مهربانانه منتظرم ماند
فقط ما در کالسکه بودیم
به همراه ابدیت.

آهسته راندیم. او می داند عجله ای نیست.
و من
کار و تفریحم را کنار گذاشته ام.
تنها برای نجابتش.

از مدرسه گذشتیم
جایی که بچه ها تلاش می کنند
در زنگ تفریح
مزرعه های چشمگیر گندم را رد کردیم
خورشید در حال غروب را
رد کردیم.
شاید هم
خورشید ما را رد کرد.

شبنم های سرد و لرزان
آویخته از تار عنکبوت
لباس شب من
خز دور گردنم
و روسری ابریشمی ام

ایستادیم
پیش از خانه ای که
مثل تورمی بر پوست زمین بود
سقف به طرز عجیبی قابل دیدن بود
مثل کتیبه ای در زمین

هنوز هم، این قرن و هنوز
کوتاه تر از یک روز به نظر می آید.

ابتدا ذهن اسب ها را خواندم
آن ها به سوی ابدیت می رفتند.


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692