آیدا مجیدآبادی
متولد سال 1369
دانشجوی( نابینا ) کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
خواب
چه قدر دیگر خودم را به خواب بزنم
که وجدان زمین بیدار شود
و تنها یک بار
یک بار ببیند
که من چگونه رؤیا هایم را
با ناخن هایم تکه تکه کرده ام!
زمین دوست دارد بچرخد
به او چه که دارد سر من گیج می رود!
به او چه که من دارم صبوری هایم را بالا می آورم!
به او چه که با هر تکانش
قلبم از دهانم بیرون می آید!
او دوست دارد بچرخد
و برایش مهم نیست
که من می ترسم
که تو رفته ای
که زندگی پی جفتک پرانی خودش است
که هزار چیز مسخره ی دیگر
حالا رؤیا هایم را بغل می کنم
رویم را با دلتنگی ها می کشم
و خودم را به خواب می زنم
بگذار زمین تا جایی که دوست دارد بچرخد.
پشت ساعت
گاهی که خورشید به اعصابم سرایت می کند
و من تمام ابر هایم را
زیر قالیچه های مادر بزرگم دفن می کنم
آرام می شوم و دکمه هایت را تماشا می کنم
که قرار بود روی جیب پیراهنت بدوزی
تا دلت نیفتد
تمام آرزو های من در جیب تو بود
وقتی که لباس هایت را می پوشیدی
و به سراغ بو کردن آیینه می رفتی
من تمام آرزو هایم را و قلب تو را با موهایم جمع می کردم
و پشت ساعت می گذاشتم
که منتظر ماندن را یاد بگیرند
تو یک روز می آیی
یک روز که ماه، قرصش را تمام می کند
و حال زنجره خوب می شود
من و آرزو هایم و قلب تو
به پیشوازت می آییم
و تمام دکمه ها را
زیر قالیچه های مادر بزرگم دفن می کنیم.
وحشی ترین رقص
بیا!
می خواهم در گیر و دار لب هایمان
قلبت را به درونم بکشم
و تو را
برای بند بند وجودم معنی کنم
چه اشکالی دارد؟
بیا تا صبح، بیدار بمانیم
نه تو
به قسط های عقب مانده ی فردا فکر کن
نه من
به وامهای جلو افتاده ی دیروز
بیا کنار آیینه برویم!
من در تو تکرار شوم
تو در آیینه
زندگی که عوض نمی شود!
هنوز برای تکرار شدن های تکراری وقت هست
دست هایت را کوک کن!
بیا برای وحشی ترین رقص تاریخ، آماده شویم!
اصالت زمین
وقتی که گریه می کنم
آسمانم
بی دلیل روی خودش می ریزد
و یک نفر جنس خودم
برایم فلسفه می بافد
دوست دارم بروم
روی بلندترین نقطه ی تنهاییم قوز کنم
و امید های ورم کرده ام را
تف کنم روی اصالت دست نخورده ی زمین
چه قدر حال شعر هایم بد است!
گمانم برای کسب یک مدال سنگین از جشنواره های پیف پاف
به کمی شکنجه نیاز داشته باشم
و یک گردن شکسته
و یک سنگ قبر
آن وقت می توانم
از لای دندان های خاک
طعم شیرین ماندگاری را بلیسم
و تا یک مرگ دیگر
تنهاییم را زیر پای اصالت زمین
تماشا کنم
دیدگاهها
از نظر لطفتان بی نهایت متشکرم و خوشحالم که پیش از این افتخار آشنایی با خانواده ی محترمتان را داشته ام.
ایام به کام!
نمیدونم منومیشناسی یانه ولی من توروخیلی خوب میشناسم.
من وتواصالتن ازیه روستاییم والانم هردومون توارومیه،همیشه عاشق شعرات مخصوصااون صدای نازودلنشینت بودم.
مواظب خودت باش.
من نمونه شعر هاي شما رو در جايي ديگه نديدم. نه از لحاظ فرم بلكه از لحاظ احساس و استفاده به جا از كلمات و فضاسازي هاي عجيب و زيبا...
دوست دارم درباره اين اشعار ساعت ها حرف بزنم...
موفق باشيد
بسیار با احساس بود.
امیدوارم قلب تو همچنان روشن باشد.
زندگی سخت شده.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا