شعر آزاد«كيوان ملكي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 


زیاده روی

 
اینجا
صحن علنی کلمات است
بگو ببینم
چند حرف مشترک با خودت داری؟
مثل واژه ای که از تای شعر
بیرون می زند
شاید زیادی نوشته ای خودت را

زن
حوصله اش را تمییز می کند
و مثل عصر هایی که جمعه را
برای عصرانه می خورند
دمر،
کلمات خودش را تکرار می کند
کلمات
زیر باران مضاعف می شوند
و مو هایش
زیر باران مضاعف می شوند

همین طور که باران
لهجه ی برزنتی خود را عوض می کند
درخت
عادت ماهیانه ش را عوض می کند
و برف عادت بهتری دارد

آب می شود با لبان من

بر لبان تو

راستی !
توی پرو
چند دست لباس فصل گذاشته ام
کسی می خواهد
کلمات خودش را عوض کند؟

 


 

تا مثلن

مثل صدایی کشیده
منگنه خورده لای دو حرف

تا مثلن آسمان کش می شود
می پرد بالای سر همه ی خواب ها
بالا بالا
لالالا

لالایی لالایی
و پرنده را می گیرد
از همه ی کبوتر باز ها بازها
باز باد می پیچد در گلویش
تا مثلن
طعم اتوبوس را عوض می کرد
می کند
هزاره ی سوم
چپ
در خواب زن می کند
منگ منگ منگ
نازل می شود از ناقوس کلیسا

سا

سایه

سایه بازی
شمن
شمنیسم

تا مثلن
خدا
آ آ آ
از زیر منگنه بیاید بیرون
نفسی تازه کند
کند
می کند
کندوی آیات متوسله را
از پاشنه ی در بیمارستان
لنگ لنگ لنگ
لنگه ی در و دیوار را
به حال هم می زند
می کوبد
تا مثلن لن ن ن ن
تنها می ماند
بی صدایی کشیده
که از زیر منگنه
در می رود
رفته است
خواب می بیند
خدای من !


 

 شونه شکی

 دست روی دست رو می شود
و شانه، شانه ی دیگر را به بازی می گیرد
این ابتدای سما با شمای مخاطب است
سر از پا نمی شناسد
شعری که برای سرپایی کن ها کنار گذاشته می شود
برسیم به سور خودمان
گاهی شور و گاهی چار مضراب

چه فرق می کند
برای من و شما مهم این است که از ریتم نیفتیم
از اسب
از اصل
در گوشه ی سلمک
کمی آسمان را می کشیم سمت ماهی های قزل
قزل آلا
قزلباش ها را می گذاریم به حال تاریخ
تاریخ
روی شانه های ما بالا و پایین می شود
ما ماهی
و نمی دانم چرا هی باید ماهی بشیم!

یک بار هم ببری پلنگی شیری
احتمالن به رقص ما نمی خورند
لابد
با اینکه سیگار در ریه هایم می سوزد
یک دور کامل
خود را نگه داشتم
ادامه باشد با شما مخاطب خاص
امیدوارم مرا ببخشید




   
شعر چهارم

خاطره را بر صندلی می نشینم
می دانم
دروغ سنج را که ببینم
زیر همه ی او ها نمی توانم بزنم
بالاخره یکی از دستم در می آید
می نشیند روی صندلی
و از سیر تا پیاز فردا را تعریف می کند

دیدگاه‌ها   

#1 خیری 1391-12-12 03:53
سلام.. این شعرها را دوست داشت ام! البته اگر شاعر در پاره ای از بندها وسواس بیش تری از خود نشان می داد به تر هم می شد. در کل شعرهای قابل اعتنایی بودند و استفاده کردم!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692