شعر آزاد«پدرام مجيدي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

کُنار

دار و ندارش

یک طناب بود و یک زن

که پوسیده بود یکی و

بوسیده بود دیگری را

 

خور

شید

را هجا هجا

کم جان نوشتم

به طناب دست نزدم

زن را از متن کشیدم بیرون

به پشت که خوابید

باسنش را بریدم

گودی کمر و لای پاهاش را

با من که در جمع زبانزدم

پر کردم

حالا او

جاده ی صافی است

که به هیچ جا نمی رسد

 

جنب جاده

حین بوسیده

درخت بی جنبه

احیانا ایستاده باشد

که خورشید را از ریشه درآوردند

بردند

پشت حضور کی سایه کنند؟

 

در سطر بعدی

مرد روی شکم خوابید

و ادامه ی غیبت این متن را{که همیشه نارنجی می پوشید}

سایه ای که ادامه ی اوهام درخت را می ریسید

بر دار کرد..

 

هلو

 

شِلوخیا گاسمارکی سکسیسکو!

دیرادِندا الوسی وِریانا فالاسی

دیدودِندا ویری کیوسیسی دلاپوذتو

لَرِکُمِتا سیریانا وُش

لاپا برودِندا الوسی فالاسی

لب لا لابا

تیر توشینکا

لاشینکو

دَرداهاها

 

لِنگیزیزو بدی بالاها و شلوخیا گاسمارکی یورش توشینکا و درداهاها

لذیذن

بِروآیاها

دی کارمو

جِردادندکا ! جردادنکا! جِردادنکا

بِروآیاها

اِستاپینزو شِلوخیا گاسمارکی! آه گاسمارکی! پورا گاسمارکی!

مارداسا زانداسا کودکیانی

دای!

کَلِوُردز این شلوخیا گاسمارکی سکسیسکو

 

گلابی

 

تو این صحنه:

زن تو آشپزخونس

و جمله ی بعدی اینه :

«مرد رفته سر کار»

 

ولی نمی دونی که زنت تو آشپزخونس یا تو رفتی سر کار؟

اینه که مجبور میشی

سرتو بکوبی به دیوارهای ساختمونی که رفتی سر کار

و دست بکنی توی سیمان و آهک

که دست به کارد نبری

آجر بچینی

بین خودت و واقعیت

واقعیت، زنته که نیست

و زنت مجبور میشه

سرشو بکوبه به قابلمه و زودپز آشپزیش

که واقعا هیچیش به کار نمی بره

که حقیقتا هیچیش به کار نمی خوره

و کارد میخورن سبزیا و انگشت هات

و سرکارهایی که خانمند و

تو فکر مردتن

و لات های سرکوچه که سرکار نمی رن و

تو فکر زنتن

اینه که جمله ی بعدی باید بی صدا اشک بریزی

.

.

.

.

یهو می ترسی که یه وقتی نکنه زنتو سکوت بکنه

یه وقتی نکنه زنتو سکوت بکنه

نکنه زنتو سکوت بکنه

زنتو سکوت بکنه

سکوت بکنه

زنتو

و مردتو هنوز سرشو بکوبه به دیوارهای ساختنونی که سر کاره

سرکارخانم هم مهندس ناظر ساختمونه

 

تو این صحنه:

مرد تو آشپزخونس

و جمله ی بعدی اینه :

«زن رفته سر کار»

 

ولی نمی دونی که کی تو آشپزخونس یا کی رفته سر کار؟



پدرام مجیدی شاعر ، مترجم و منتقد فسایی (استان فارس) ، ساکن کرمان .

از مجیدی تا به حال دو مجموعه ی شعر با نام های «کردن» و «کَلِوُردز» توسط نشر پاریس به چاپ رسیده است ؛ مجموعه هایی که از ساختار های معمول نویسش پیروی نکرده و با رویکردی آنارشیستی به چاپ رسیده اند.

از دیگر فعالیت های این شاعر می توان به ماهنامه ی ناممکن اشاره کرد . این ماهنامه که به صورت تخصصی به مقوله ی ادبیات می پردازد توجه زیادی را به خود جلب کرده و توانسته جایگاه در خوری را برای خود دست و پا کند. پدرام مجیدی به همراه پرهام شهرجردی این ماهنامه را تهیه و به چاپ می رسانند ؛ با این که این ماهنامه بخش بندی بخصوصی ندارد اما شاید بتوان مجیدی را به عنوان مسئول بخش شعر ناممکن معرفی کرد ؛ مسئولیتی که در راستای معرفی استعداد های واقعی ادبی کشور بوده است.

پدرام مجیدی در زمینه ی نقد و بررسی ادبیات نیز دستی دارد و تا به حال مقاله ی های متعددی را در مجالات و ماهنامه های داخل و خارج از کشور به چاپ رسانیده است.

وی متولد سال 1370 است و با توجه به این مساله آینده ی روشنی را برای وی متصوریم!

اما کتاب «کلوردز» که امروز قصد معرفی آن را داریم کتابی است که «اچ اند اس مدیا» تحت امتیاز نشر پاریس اقدام به چاپ کاغذی آن کرده است . این کتاب که چاپ اول آن آذرماه امسال روانه ی بازار شده در تمام فروشگاه های آمازون قابل سفارش و خرید است.

«کلوردز» که از ترکیب «کلمات» و «وردز» به وجود آمده کتابی است که خود دارای ساختار بخصوصی است . صفحات این کتاب بر خلاف معمول با حروف انگلیسی شماره گذاری شده اند و از حرف «اِی» شروع و به «زد» ختم می شوند و نام گذاری شعر ها با استفاده از نام میوه ها ست .

این مجموعه از تعدادی شعر و خط خطی تشکیل شده که کار تازه ای است و منتقدان باید درباره ی کیفیت و چگونگی این ابتکار یا ابتذال نظر دهند.

مقدمه ی کتاب را در زیر با هم می خوانیم:

دسر:

خاطره نگاری؟ از کدام من؟ از کدام تن؟ منی که لحظه ای بعد ناتنی می شود یا تنی که لمحه ای بعد نامنی؟ با کدام تن؟ با کدام من زیسته ای؟ کدام خاطره؟ کدام خطر؟ کدام کدام؟

شعر گذار از من به من های دیگر است ؛ از تن به تن های دیگری و از دیگری دم زدن! اجتماع صدها صدا از من بر می خیزد و صدا ها صدا در اجتماع شعر ، اجتماع تک نفره ی جناب شعر که من نیست ولی با من ها بود. ها اختراع زن ها بود. زن های من ، من های زن!

حال این سوال پیش می آید که خاطره چیست؟ جز خاطره ؟

خاطره چگونه است ؟ جز خاطره ؟

شعر نیست؟ جز خاطره ؟

« خاطره دختری بود انتحاری /که در امن آغوش شعر منفجر شد»

خاطره نسبتی عمیق با خطر داشت/ دارد ؛ وقایعی خاطره انگیزبود/ هست ، مخاطره بار ، خطرناک ! شعر خاطره ی تکراری نیست / نباشد ؛ خلق خاطره است ؛ خطر می کند که کردن باشد!

و اين غیر سانتي مانتال ترين اجتماع و اجماع جماعی است! در من! در ها!

 

این کتاب به طور چشمگیری با کتاب قبلی مجیدی (کردن) متفاوت است و به سختی می توان تشخیص داد که این شعر متعلق به او می باشد یا خیر ؟! مشخصه ای که خود شاعر آن را به حساب نقطه ی قوت کارش می گذارد.

برای آشنایی بیشتر با فضای کتاب «کلوردز» به چند شعر این کتاب که در زیر آمده است نظر می اندازیم.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692