چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد)

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

karim dafi 

(۱)
[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]
ترک این مهلكه با خون جگر باید كرد
یا از این شهر بلا دید‌ه سفر باید كرد

گر عدو مسند اقدار گرفته‌ست، نترس
زیر این بار گران، راست كمر باید كرد
همچو مردان خدا پیشه صبوری بهتر
گرچه در این ره بی‌باک ضرر باید كرد
پشت پايی به ندانی، به عدل نتوان زد
از شرار و شرر دیو حذر باید كرد
مرده است آدمی افسوس دگر
زندگی با حشم و قاطر و خر باید كرد
خطر از تو نشود دور و لیک
با حذر از خطر دام گذر باید كرد
گر چه دنیا بفریبد به جلال و زر و مال
تكیه بر دین از آن صرف نظر باید كرد
نشود آتش بیداد به بی‌آه خموش
این نبرد با دل و با دیده‌‌‌‌‌ی تر باید كرد
قوم و خویشان نرسانند به تو سود و زیان
نظری كن تو بدیشان و گذر باید كرد
زندگی در غم انسان به سر باید برد
عالم مست از این خواب خبر باید كرد
دفع این فتنه نه با رفتن تو هست ولی
پنجه در پنجه افساد و شرر باید كرد
اندرین خواب گران گوش ندارند به تو
با شكیبایی بمان، كار سحر باید كرد
بچگانند ولی خون جگر باید خورد
تكیه بر صبر خدا، كار پدر باید كرد
الغرض با همه آفات و بلا زود مرنج
قطره باش و به دل سنگ اثر باید كرد!.

 

(۲)
به زمستان می‌مانم؛
سرد،
سوزناک،
یك رنگ!
به تابستان می‌مانی؛
گرم،
سوزان،
بیمار!
نابرابر بودیم؛
در خزان پیوستیم
در بهار گسستیم!.

 

(۳)
خیابان‌های نارنجی
هم‌رنگ پیراهنت
عاشقترم می‌کنند!
و من
پاییزی‌ترین قصیده را
در گوشت
زمزمه می‌کنم!.

 

(۴)
چشمانش،
پرستوهای کوچندە بودند
با شروع برگریزان
بە گرمسیر کوچیدند!.

 

(۵)
چشمانم را می‌بندم
صدای پاییز می‌آید
احساسم را
به باد می‌سپارم
دلم را به کوچ!.

 

(۶)
در روز جهانی صلح
مرگ نشانه‌ام کرده
عجیب است اینجا،
عشق و صلح را با خون می‌نویسند!.

 

(۷)
زخم عمیقی برداشتم
در جنگی کە،
هرگز شرکت نکردم
اما مردمم را
بە خاک و خون کشید!.

 

(۸)
غبطه می‌خورم
به باد پاییزی
هنگامی‌که،
در گیسوانت می‌پیچد!.

 

(۹)
تو اسم دیگر پاییزی؛
با سردی نگاە و
رخسارە زرد و
سوز بی‌کلامت!.

 

(۱۰)
ماندن،
منطق کسانی‌ست
که دلبستگی دارند!
رفتن،
حق کسانی‌ست
که دل کندن بلدند!.

 

(۱۱)
شعرهایم با من قهرند
یکی که آن‌سوی دیوار آواز جدایی می‌خواند
زمستان است!.

 

(۱۲)
گاهی تیر بارانم می‌کند
گاه به صلیبم می‌کشد
گاه بر دار!
نمی‌داند؛
عاشقان را مذهب
چیزی دیگر است!.

 

(۱۳)
ایمان آورده‌ام
به معجزه‌ی آغوشت
زنده می‌کند
آرزوهای مرده‌ام را!.

 

(۱۴)
نزدیک شدن قیامت حتمی‌ست؛
امروز خبر دادند،
فردا بر می‌گردد!

 

(۱۵)
بوی سیب می‌آید
سر راه باد شمال قرار نگیر
عاشقان،
دیوانه می‌شوند!.

 

(۱۶)
سازم کوک نیست
آنجا چه روی داده
اینجا،
سازم بهانه‌گیر شده!.

 

(۱۷)
گفتم: دوستش دارم
شهر قیام کرد
نمی‌دانستم محبوبم،
ممنوع‌ترین نام شهر است!.

 

(۱۸)
در دلم بیشتر نماند!
ماهی دریاچه زریبار
با چند قطره خون
سر نمی‌کند!.

 

(۱۹)
در جنگل بلوط پناهم ده
شهری
که ار‌ەها در کمین‌اند
جایگاه زندگی نیست!.

 

(۲۰)
زیر پایم،
پر از چاە نفت است
دور و برم،
پر از مردم گرسنە!.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد)

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692