شعر «شراره» مسعود آزادبخت

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

masood azadbakht

یک ثانیه اشک

از صدایی که در واژه ها می رقصد

لال می شود از سکوت!

انگار زخمی جای خون را

در فکرِ یک نفر گم کرده باشد،

این بار تمام شعرهایم را

روی نیزه ای فریب خواهم داد،

چگونه به اتفاق راهی نشان خواهی داد

تا به اتفاقِ یک تعبیر

غرورِ دلنوشته ای را سراغ افکار منسجم یک باور کند؟

هنوز اندام را عرض نکرده ام

تا تمام بهانه ها را عادت دهم

برایِ یک شب،شاعری را در بند نگه دارد!

دلم می گیرد از ترس

که روزها را دنبال سیاهی ها سفید کرده است،

ادامه دارد این فکر در پنجه ها

شاید از دلدادگی زن

خبری آشفته

عشق را به تماشایِ باران همراه کرده باشد،

دیوار هرچند آخرین طعمه ی یک راز را

درون خود به اسارت گرفته باشد

هیچ وقت به تنهاییِ انگشت ها

دستِ غریبی را نوازش نخواهد داد!

مغشوش به ایجاد خیال

در اهتزاز قامت بیماری که روی تخت

آوای خوشی ها را در ذهنش مرور خواهد کرد،

شاید این فکر تمام روزها را

به ثانیه ی یک ساعت فروخته باشد!

گاهی بی دلیل در نقطه ی عطفِ فرار

جشن را پابرجا خواهم گذاشت

شاید رقصی از میان آتش

شراره های درونم را به بیداری قسم داده باشد.

مسعود آزادبخت،،،،کتاب بخت واژه ها....صفحه ی 136

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «شراره» مسعود آزادبخت

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692