۱
■زن
یکی ماهِ عاشق وُ
خبره در خواب،
حتا بر رانهای مورچهیی.
آیا خواهم ماند در ستیز،
با چشمهی زمزم؟
از کجا میآید اندوهات
ای یارِ بیغش؟
بگوی
دستِ عشق را تا فرو رود؛
در شکافِ سینههات،
در گردن وُ موی.
خیالات را بگوی،
هر آنچه دلخواهِ اوست؛
برگیرد از این نگارههای مهتابی.
بانو،
از کجا میآید اندوهات؟
از دلدادهیی،
یا ظلمتی؟
■شاعر: #آدونیس
■برگردان: #صالح_بوعذار
۲
سنگهایی از دلتنگیاند وُ گریستن؛
درگاههای
کوچههای
کویمان.
و نگاشته به خشم؛
پنجرههاشان.
آه
از کدامین سوی
سمت سیمایم میآیی وُ
به کجا میبری دلم
ای رسول ستوه؟!
آدونیس
■برگردان:صالح بوعذار
۳
»درختی«
«گفتمت»: بیدار شو...
آب را طفلی دیدم
باد وُ سنگها میرانْد
و نیز گفتم: زیر آب وُ ثمرهها،
زیر پوست گندم،
وسوسهایست رویای آن دارد
تا سرودی باشد؛
برای زخم،
در ملکوت گرسنگی وُ گریستن.
برخیز،
ندایت میکنم،
شناختی صدا را؟
منم برادرت خِضر
اسبِ مرگ،
زین میکنم وُ
برمیکَنم دروازهی روزگار.
.
#آدونیس
ترجمه: #صالح_بوعذار
۴
بانو
تنت بهار و
هر دندانت کبوتریست
که آواز میخواند به نامم...
صحرایی شو
و درآغوشم گیر
تا مرا تاریخی باشد از تندر...
میپرسم
آیا عشق تنها جاییست
که مرگ نمیآیدش؟
آدونیس
برگردان: صالح بوعذار
۵
■زن
یکی ماه،
هر شب میگشاید زخمی
در تن زنی.
■شاعر: #آدونیس
■برگردان: #صالح_بوعذار
۶
■زن
نه میستیزم با غزالی/ نه با ارغوانی.
و دست چوبین «هستی»،
در دستانام؛
بدل نمیشود به ماری.
میشکفد تنام.
منتشر میشود نکهتاش
و نتوانی دریابی رموزش.
مناسک این زن،
جنگِ تبعید وُ تبعیدست؛
میان خدای وُ خدای.
هستیِ دلدادگیست،
تنام
هرگاه
راه خویش گیرد؛
آتشِ تناش،
خدایش کُشد.
■شاعر: #آدونیس
ترجمه : صالح بوعذار
۷
■زن
آزادم آیا،
تا نغمه سازم؛ عشقم را؟
نردبانهاییست؛
میان این خاک وُ
این آسمان:
پرندگانی،
گوسپندانی،
گاوانی نزار؛
لیک،
از چه،
نمینگرم مگر مورانی؟
قُوتِ هراسم؛
ماسهها.
میغلتند؛
پشتههایی از سراب،
برابر چشمانم.
تنم؛
برگی در وزشگاهی.
و در هر پارهاش؛
ماتمی.
میجنبم در حفرهای،
نیایش میکنم از بهر تنم:
مهربان باش وُ
چونان «ناگهان»
در چشمان گرگی.
.
#آدونیس
ترجمه: #صالح_بوعذار
۸
فریاد برآورد جلاد:
شگفتا!
چهسان برمیشود و میبالد این درخت؟
نه دندانی دارد وُ
نه چنگالی/
از کجای میآیدش ثمر؟
■شاعر: #آدونیس
■برگردان: #صالح_بوعذار
۹
پیکرهایی که میخواندشان قاتل چونان لطیفهیی/
پوسیده استخوانهایی/
این گوشتپاره، سر کودکیست یا تکّهی اخگری؟
این که مینگرم پیکر است یا کالبدی گلین؟
میخمم؛
چشمانی میدوزم وُ
پهلویی رفو
چهبسا یاریام کند گمان وُ
ره بنمایدم روشنی حافظه!
■شاعر: #آدونیس
■برگردان: #صالح_بوعذار
۱۰
پنداشتند
نیافریدهاند مرا مگر
جامی/
بهر در آغوش گرفتنِ منی
گویی
کشتزارم وُ زمینِ شخمزده:
تنام
کف است و حیض
و زندگانیام
گاه
چو فریادی میگردد وُ
گاه،
بیابانی.
کنون
چرا مینگارد «هستی»
اسرارِ خویش/
به دستانِ عاشقی؟
و چرا،
زاده میشوند پیمبران/
از بسترِ زنی؟!
■شاعر: #آدونیس
■برگردان: #صالح_بوعذار
۱۱
سخنگویم؟ از چه؟
و به کدامین سوی رهسپارم؟
پرسیدمت
ای مرغک بحری
ای موجْسوار آبی دریا.
هرگز. که میگوید پرسیدهام وُ که گفت:
مینگرم بحر وُ سخن میگویم
مرغ دریا را؟
نبودهام هرگز
نرفتهام هرگز
نگفتهام هرگز
نقض میکنم خویشتن
و میافزایم به قاموسم:
زبانم هیچگاه نبوده از آن،
باری، دهانم هیچگاه نبوده دهانم.
آه!
ای ستاره ویرانی،
ای گُلِ خون.
▫️آدونیس
▫️ برگردان: صالح بوعذار