ما تکه های در به در خود را
در پاره های تناور مرد دانایی
در آتش جهالت تنور ابلیس
در خراب آباد بغداد
ترنم داوودیِ درویش پریشان
در پژواک تنبور زنی شباهنگام
در سبزینه خرقه پوش خفته
در خانقاهِ بهشت گمشده
در عمیق کوه بِرس
در رنگ پَران زرد و سرخ گلهای جاده ی خاکستری مدرسه
غنوده در آغوش ارغوان های سر به زیر
در نم نم باران پاییزی شهر ِ پر گور
هَلی وای بغض پرواز نوعروسان
از ارتفاع قله های غرورشان
در ستیز با بدعتِ جاهلی خون بس
و فرود ناکام در چشمهای بارانی مادران دل برشته
عطر افشانی حکم ازلی گلاب و گل
و سرخ پرده نشینی دختران تاک
در گلریز نسترن های سپید سپیدار
آواره
در باد
شیون گیسوان شلال گلرخان
در حصار کاخی سترگ
در دایره مینای دیار به خاک نشسته
بوی پیچان هل و گلاب و زنجبیل
نقل ریزان
و چرخان سنگ عصّاری
و انتظار شیرین کامی یاران دبستانی
در کوی حلوا پزان پاک دست
فواره ربنای پیری روشن ضمیر
در کور سوی فانوسی
در سحرگاه ستایش
از گلوگاه پنجره بی گلدسته
بر پرنیان بوریاهای نم کشیده ی مسجد
در سکوت شهر
جا گذاشته ایم.