(برای مرگ منوچهر آتشی
و اسب سفید وحشی اش)
شاعر يهو تمام زمين را کنار زد
خاتونِ شعرهاي خودش را به دار زد!
شاعر يهو هوا به سرش زد جنون گرفت
وحشي شد و هوار کشيد و هوار زد!
بي وزن شدـ شکست قوانین شعر را
شاعر به بامِ شعرِ خودش رفت و جار زد!
با واژههاي گنگ تر از خود رديف شد
چنگي به جبرِ قافيه بر «زلف يار» زد!
شاعر يهو ميان غزل ماند وغرق شد
... شاعر به آب قافيهها بي گدار زد!